چرایی ناهمدلی با انتخابات ریاست جمهوری
ویژه نامهها
بزرگنمایی:
نه فقط من، بلکه بخشی از بدنه حزبی با بازیگری و مشارکت در انتخابات ۱۴۰۳ ناهمدل بود. این ناهمدلی با انتخابات، در میان ما طیفی داشت که یکسر آن تحریم تند انتخابات بود و سر دیگرش حتی به حضور در انتخابات اما بصورت کاملا غیرتبلیغاتی و فردی کشیده میشد.
زهره رحیمی
نه فقط من، بلکه بخشی از بدنه حزبی با بازیگری و مشارکت در انتخابات 1403 ناهمدل بود. این ناهمدلی با انتخابات، در میان ما طیفی داشت که یکسر آن تحریم تند انتخابات بود و سر دیگرش حتی به حضور در انتخابات اما بصورت کاملا غیرتبلیغاتی و فردی کشیده میشد. اما چرا ما علیرغم تصوری که مدافعینِ مشارکت در انتخابات در باب فرصت برونرفت از وضعیت کنونی داشتند و علیرغم شعار وفاق دکتر پزشکیان که دال مرکزی پیامهای ایشان بود، از این به اصطلاح فرصت و از این شعار استقبال نکردیم؟
در خصوص اینکه آیا اساسا گشایش و برونرفت از شرایط وخیم موجود، امر ممکنی هست یا خیر فقط تکرار کنیم که حاکمیت، گسترهای از امور و خطوط ممنوعه و ناپذیرفتنی دارد، اعم از یکم؛ رویکردی و گفتمانی، دوم؛ فرایندها و روالها، سوم؛ ساختارها، و چهارم؛ نیروها و نفرات. ظاهرا هرگونه تغییر و تحول موثر و سازندهای برای برونرفت، که به این عوامل بازمیگردد از منظر نظام ناپذیرفتنی و ممنوع است. لذا با این شرایط، سخن از فرصتِ برونرفت، به یک ادعای پوچ و خاماندیشانه تقلیل مییابد. اما این مسئله که مسئله جدیدی نبود. آنچه انتخابات امسال را از نظر مدافعین مشارکت متفاوت میکرد، حضور پزشکیان با شعار وفاق بود تا بلکه اندکی در این پدیدهها و فضاها و قلمروهای ممنوعه مانور بدهد و چیزهایی تغییر کند! چنین تصوری در بخشی از اصلاحطلبان ایجاد شد که با گستردگی دامنه وفاق، حدودِ ممنوعه در حد تغییر شرایط، متحول میشوند. و ما چرا بر این شعار وفاق تردید وارد میکنیم و آنرا نمیپذیریم؟
باتوجه به ممنوعههایی که شرح آن رفت، از دید ما نیروهای یک حزب سوسیال دموکرات که قائل به ارزشهای این مکتب سیاسی هستیم، علیرغم سر دادن شعار «وفاق»، سه گروه بسیار مهم از دایره شمول بیرون نگاه داشته شدهاند که تا دامن وفاق به آنها نیز تعمیم نیابد، هیچ چشماندازی از کمینه کامیابی هم متصور نیست. اینطور هم که وضعیت کنونی نشان میدهد، اساسا نظام حکمرانی طوری به این سه گروه و مسائل آنها واکنش نشان میدهد که گویی هرگز اهمیت و حیاتیبودن مسئله را در نیافته است، چه رسد به تدبیر و راهگشایی در این باب!
دسته نخست گروهی از مردم هستند که نه انگیزه و عطش فعالیت سیاسی دارند و نه در پی اصلاح امور جهان و کشورند. آنها مثل هر انسانی در روی کره زمین میخواهند در آرامش و رفاه نسبی زندگی خود را بکنند. میخواهند جگرگوشههایشان در سن 12 سالگی سودای ترک وطن نداشته باشد. میخواهند بخاطر آلودگی هوا، دچار مرگ تدریجی نشوند. میخواهند یک مهمانی خانوادگی و دوستانه را بدون مزاحمت انتظامی برگزار کنند. میخواهند کتاب دینی خود را در کمد اتاقشان نگاه دارند و با هر آیین و مذهبی، مشغول تحصیل و کار و زندگی عادی و بیدردسر خویش باشند. میخواهند در شهر خود، از فیلم و تاتر و موسیقی خوب و متعالی برخوردار باشند. میخواهند بدون دلهره تامین هزینه، از حداقل تفریحات و سفرهای باکیفیت لذت ببرند. میخواهند در انتخاب حداقلی از سبک زندگی آزاد باشند. میخواهند بوقت مدرسه و دانشگاه، نظام آموزشی آنها را توانمند و با مهارت کند و چشمانداز جذب در بازارکار داشته باشند. به همین سادگی. آنها فقط میخواهند زندگی کنند. اما آنطور که از شواهد و قرائن پیداست، حکومت نه تنها مسئولیتی در قبال این نیاز و خواستهای بدیهی احساس نمیکند که حتی در بسیاری از مواردش، خواسته و ناخواسته، مستقیم و غیرمستقیم مانع تحقق چنین زیستی است که تامیناش مسئولیت اول و آخر اوست، شانه خالی کند.
گروه دوم بخشی از شهروندان علاقمند و دارای انگیزه برای کنشورزی و مشارکت در امور هستند. فعالان مدنی و سیاسی که در سایه ترقیخواهی، دگراندیشی، روشنفکری و آزاداندیشی، عاملیت اجتماعی خود را تعریف میکنند. یا سیاسیاند و در دستههای تحولخواه و مبارز مدنی و خشونتپرهیز یا حتی اصلاحطلب ساختاری رقم میخورند. یا فعالین مدنی غیرسیاسی هستند که متفاوت میاندیشند. متفاوت حرف میزنند و متفاوت عمل میکنند و نیروهای موثر و سازنده و پیشران هستند. هر دو دسته، توان عاملیت برای بهبود و تغییر و اصلاح جامعه را در ساحتهای مختلف دارند، اما تحت هیچ شرایطی از سوی حاکمیت این توان و ظرفیت نه تنها جدی گرفته نمیشود که شرایط حداقلی برای کنش ایشان نیز، از آنها سلب میگردد. به اشکال مختلفی از تاثیرگذاری منع میشوند و محدودیتهایشان از حبس تا عدم اعطای مجوز و عدم صلاحیت گسترده است.
در نهایت گروه بسیار بسیار مهم نیازمندان و محرومان و فرودستان اقتصادی است که زیر فشار بحرانهای روزآمد و فزاینده اقتصادی و مدیریت غیرمسئول، کارآمدستیز، عدالتگریز و فاسد، کلا در حال لهشدن، فروپاشی و نابودی و آسیبدیدن از وجوه مختلف هستند. چه جسمی و روانی، چه مالی، چه اخلاقی، چه خانوادگی و چه اجتماعی و ..... اگر دغدغه بخشی از جامعه اینست که دیگر نمیتوانند طلا بخرند یا سفر کنند. نمیتوانند قلم بزنند و مجوز بگیرند. مسئله این قشر محروم اینست که از نداری میمیرند، از فقر ترک تحصیل میکنند. از کودکی کار پرمشقت میکنند، تن و اندام میفروشند و غذای هرروزه اُملت خود را از فردا به نیمرو فرومیکاهند. نظام حکمرانی فرمان و سکان مملکت را بگونهای میچرخاند که انگار این بخش جامعه اساسا وجود خارجی ندارند یا بحدی مسائلشان فاقد اهمیت است که اولویت سیستم نیست.
ختم کلام ما اینکه؛ وفاق فقط و فقط، زمانی راهگشا و کارساز خواهد بود که سایه خودش را بر سر این سه بخش بسیار بزرگ و چشمگیر و موثر از جامعه بیندازد، تصور و امکان حل بحرانها و گشایش در امور با غفلت از این مهم، یا از شارلاتانیزم سیاسی است یا از سادهانگاری یا از ناچارگی و درماندگی و استیصال!
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی