علی هادیان نویسنده و مترجم حوزه علم برای عموم و مسئول کمیته آموزش و پژوهش حزب اراده ملت ایران
ریشهی تکاملی اخلاق انسانی/1
گزارش
بزرگنمایی:
رویکرد علمی به حوزه اخلاق شاید در بادی امر بدیع به نظر آید اما دانستن نظر علم و وقوف به آنچه دانشمندان درباره شناخت علمی و مباحث مرتبط با جهانبینی و انسانشناسی علمی، کمک خواهد کرد به این سؤال که جهان از کجا آمده و چطور به وجود آمده با دادههای علمی پاسخ بدهیم تا جایی که داده علمی داریم و به این سؤال که انسان چگونه موجودی است و چطور در این سیاره پیدا شده از زیستشناسی تکاملی و از دادههای علمی استفاده میکنیم آنوقت چطور جواب این سؤال را میدهیم. پس اینطور میشود که اگر جهانبینی ما علمی باشد و انسانشناسی ما علمی باشد بعد چه نتایجی در اخلاق و اجتماع خواهد داشت. آیا آن نگاه به جهان و آن نگاه به انسان اینجا الزاماتی و نتایجی دارد یا خیر؟
این سلسله مطالب در واقع گفتارهایی علمی برای عموم بوده است که بهصورت سخنرانی ارائه شده، ازآنجاکه نقدپذیری از ویژگیهای بارز گزارههای علمی به شمار میآید بنابراین از مخاطبان انتظار میرود اگر نقدی به مباحثی که مطرح میشود دارند و یا میدانند جایی حرفی بدون منبع زده میشود یا بهطورکلی این نگاه را بدون اشکال نمیبینند و اشکالاتی به آن وارد میدانند حتماً نقطهنظرات خود را ارسال کنند تا زمینه شکلگیری یک گفتگوی علمی سودمند فراهم آید.
قبل از ورود به بحث جا دارد این را یادآوری کنم که ما داریم به موضوع با یافتههای علمی نگاه میکنیم و مسأله شخصی نیست و از آن جایی که دارم راجع به موضوع صحبت میکنم اعتقادی نیست فلسفی نیست و به هیچ نقطه نظری حمله نمیکنیم و چیزی را نفی نمیکنیم فقط داریم این را میگوییم که تا اینجا که علم پیشرفت کرده ظاهراً چنین نتایجی در موضوع اخلاق و سایر مسائل اجتماعی گرفته میشود که من آنها را از قول دانشمندان و کسانی که در این زمینه کار میکنند نقل میکنم. امشب چون اولینبار است که در این گروه صحبت میکنم احتمال دارد که بسیاری از مخاطبان محترم مباحث قبلی را تعقیب نکرده باشند من خیلی تیتروار و مختصر میگویم تا آن نگاه علمی به جهان و انسان مقداری یادآوری شود و بعد نتایجی که در موضوع امشب یعنی اخلاق انسانی و ریشه اخلاق انسانی را که از کجا آمده و پایههای زیستی آن چیست بتوانیم پی بگیریم.
قبل از اینکه ادعا کنیم چیزی راجع به جهان می دانیم و چیزی فهمیده ایم اول باید بفهمیم که چه چیزهایی را اصلا می توان راجع به جهان فهمید. ابتدا به ساکن آیا جهان خارج از ذهن ما وجود دارد یا خیر. ما هنوز این را نمی دانیم و مطمئن نیستیم. به احتمال زیاد خارج از ذهن ما افرادی وجود دارند و جهانی وجود دارد و ستاره ها و کهکشان ها و همه چیزی که دور و برمان می بینیم بیرون ذهن ما است ولی ما هنوز صددرصد نمی توانیم این را ثابت کنیم و یقین دکارتی داشته باشیم. موضوع از اینجا شروع می شود که چهارصد سال پیش اندیشمندی به نام دکارت و تقریبا پانصد سال پیش از او یکی از خود ما به نام امام محمد غزالی در اثر تحولات اجتماعی به این فکر افتادند که آیا از این به بعد ما می توانیم چیزهایی را بگوییم که عوض نشود و بعد نفهمیم اشتباه است. البته امام محمد غزالی خیلی این را پیش نبرد و فقط سؤال را مطرح کرد و پیگیری نکرد ولی دکارت پیگیر بود و نتیجه اش این شد که آن چیزی که از بنای دانش یقینی تا آن موقع ساخته شده بود را ویران کرد. دکارت چیزی را به نام یقین در مقابل شک مطرح کرد که ما از دکارت به بعد به آن یقین دکارتی میگوییم یعنی چیزی را واقعا صد در صد بدون کوچکترین تردید بدانیم. اگر می گویم یقین منظورم همین یقین دکارتی است. الان هم که حدود چهارصد سال از دکارت گذشته ما هنوز به گزاره هایی نرسیدیم که در آن یقین دکارتی داشته باشیم. پس چارهی ما چیست اینکه می پردازیم به بیشترین احتمال درستی به جای یقین. پس کدام دسته از دانسته های ما قابل اعتماد هستند؟ اگر حرف از یقین دکارتی می زنیم تا الان هیچ کدام قابل اعتماد و غیر قابل شک نیستند و می توانید یک شک حتی کوچک و جزیی در آنها پیدا کنید. راهکار ما چیست؟ راهکار ما این است که ببینیم از بین گزاره های رقیب در یک مورد خاص کدام احتمال درستی شان زیاد است یعنی به قابلیت اعتماد تکیه می کنیم به جای یقین. اگر بخواهیم ببینیم کدام دسته از اعتقادات ما و دانسته های ما و دانایی ما قابل اعتماد هستند آن موقع در این سلسله مباحثات ادعا شده که ما بیشترین اعتماد را به علم داریم و گزاره های علمی با فاصله ی زیاد احتمال درستی شان از گزاره های غیر علمی رقیب در همان موضوع بیشتر است. من گاهی از این موضوع اینطور تعبیر می کنم که ما غیر از علم چیزی نمی دانیم. ما می توانیم در مورد هر موضوعی تصورات مختلفی داشته باشیم ولی آنچه که قابل اعتماد است و نزدیک به حقیقت است فقط آن چیزهایی است که در علم به آنها رسیده ایم و دانشمندان بر روی آن متفق القول هستند و تعریف ما از علم این نیست که چیزهایی که درست است علمی است و چیزهایی که غلط است علمی نیست. یا اینکه هر چه دانشمندان گفتند حتما درست است. تعریف مختصر و کوتاه ما از علم این است که آن دسته از گزاره هایی را که جامعه علمی آن حوزه تخصصی روی آن متفق القول هستند به آن علمی می گوییم که در عین حال ممکن است غلط هم باشد ولی بهتر از آن تا الان دیگر نتوانسته ایم کاری کنیم و چیزی که همه دانشمندان با هم متفق القول هستند که درست است بالاترین دستاوردی است که بشر توانسته تا امروز پیدا کند و ملاک علمی بودن را هم همین می گیریم اگر کسی گفت یک گزاره علمی است با تعریفی که تا الان ما قبول کردهایم و من به شما ارائه دادم این است که اگر این گزاره را برداشتیم بردیم و از هزار دانشمند متخصص در آن حوزه پرسیدیم 999 نفرشان بگویند این را ما قبول داریم این را می گوییم علمی است در عین حال ممکن است 50 سال بعد مشخص شود که غلط بوده است به این ترتیب در حال حاضر در اوایل قرن بیست و یکم در آستانه قرن پانزدهم هجری شمسی ما از مرگ فلسفه هم حرف می زنیم. این به هیچ وجه تحقیر و توهین نیست منظور یک حرف مدیریتی است و بهینه سازی منابع است اینکه تجربه تاریخی ما نشان می دهد با اینکه بنشینیم و فکر کنیم نمی توانیم راجع به جهان چیزی بفهمیم و این خود یک حرف فلسفی نیست یک حرف تجربی است یعنی وقتی تاریخ را می خوانید می بینید که کار فلاسفه حداقل از دکارت به بعد که یک بنای کهنه ویران شد این بوده که یک چیزی بسازند و یک بنای فکری جدید بسازند و نسل بعدی بیایند و ببینند که این بنا ایراداتی دارد و آن را تخریب کنند و یکی دیگر بسازند و همینطور جلو بیایند و این تا الان ادامه پیدا کرده الان در این دورهای که ما زندگی می کنیم خیلی از بزرگ ترین فیلسوفان و بزرگترین اندیشمندان و متفکران گذشته ی بشر آرزویشان این است که چند روز در این دورهای که ما داریم زندگی می کنیم زندگی کنند. ما از همه دستاوردهای آنها ما مطلع هستیم و می توانیم برویم ببینیم چه فکرهایی کرده اند و چه چیزهایی در ذهن خود پرورانده اند و همه داشته های آنها در دست ما است و می توانیم استفاده کنیم و پیشرفت های زیادی در فهم جهان به دست آورده ایم و آنها آرزو دارند که جای ما بودند و چند روز می توانستند اینجا زندگی کنند و این وضعیت فعلی ما را ببینند ما دیگر نمی توانیم همان روش را ادامه دهیم و این روش به جایی نمی رسد و مقداری افراطی تر حرف من این است که دپارتمان های فلسفه در دانشگاه ها باید تعطیل شوند حتی در فلسفه های مضاف مثل فلسفه زیستشناسی فلسفه فیزیک اینها هم اگر فکر می کنند که می توانند در روند پیشرفت علمی موثر باشند می توانند بروند در دپارتمان های خود آن رشته. این هم تعبیری است که ما از مرگ فلسفه داریم به این ترتیب به موضوع امشب که نگاه می کنیم اینکه ریشه اخلاق چیست چرا ما وجدان اخلاقی داریم چرا قضاوت های اخلاقی داریم و اینها از کجا آمده دیگر نمی نشینیم فکر کنیم و ریشه ای برای آن پیدا کنیم مثلا مثل ارسطو یا افلاطون و کانت و همه کسانی که به این موضوع فکر کردند و چیزهایی به ذهن شان رسیده و نوشته اند ما هم همان کار را بکنیم. الان باید شواهد داشته باشیم دلایل داشته باشیم و آزمایش این را به ما بدهد اگر راجع به تاریخ تحولات انسانی داریم حرف می زنیم شواهد و مدارک تاریخی و باستان شناسی ارائه بدهیم. در ژن هایمان در جهان فیزیکی. نظریات ما دیگر از این به بعد باید بر این مبنا باشد که اینها را جمع بندی کنیم پکیج کنیم که می شود همان علم. با این دیدگاه علم به شما می گوید اگر فرض کنیم جهانی که دور و بر ما است وجود دارد این جهان دارد منبسط می شود. به علاوه ما شواهد خیلی قوی داریم که در گذشته داغ بوده و دلیل اصلی ما این است که همچنان داغی آن را می توانیم اندازه گیری کنیم. موشک های ضد هوایی دیده اید که دنبال حرارت موتور هواپیما می روند تا می رسند به هواپیما و می خورند به آن و منفجر می شوند. ما دستگاهی داریم که می توانیم گرمای خیلی کم را اندازه گیری کنیم و این دستگاه را هر چقدر اطراف جهان می چرخانیم می بینیم که یک گرمای مشخصی از همه دور و بر می آید که البته به دلایلی سرد شده که وارد جزئیات آن نمی شوم و قبلا در این مورد صحبت کرده ام دو چیز می دانیم اول اینکه جهان دارد منبسط می شود و دوم اینکه قبلا داغ بوده است از این دو نتیجه می گیریم که جهان در چیزی حدود سیزده و هشت دهم میلیارد سال پیش خیلی داغ و چگال بوده است یعنی فشرده و کوچک و بسیار داغ و از آنجا این جهانی که در آن زندگی می کنیم به وجود آمده و گسترش پیدا کرده و تقریبا می دانیم این کهکشان ها و ستاره ها چگونه تکامل پیدا کرده اند و بعد سیارات و روی سیارات هم موجودات زنده به وجود آمده اند حالا قبل از چیزی که به آن انفجار بزرگ می گویند چه بوده؟ نمی دانیم یک سری حدس هایی می زنیم اما متفق القول نیستیم و شواهد و مدارک دقیقی نداریم که قبل از آن چه اتفاقی افتاده. می گویند آیا جهان از یک انفجار بزرگ آمده می گوییم بله می گویند خوب قبل از آن چه بوده می گوییم نمی دانیم اینجا دیگر موضوع شخصی می شود که اگر آنجا را که نمی دانیم می توانیم یک چیزی بسازیم و تخیلی بگذاریم به جای آن اگر آرام مان می کند و خوش مان می آید یا اینکه چیزهایی که نمی دانیم بگوییم نمی دانیم خوشحال تر هستیم این بسته به خصوصیات و خصلت های فردی است. پس دنیا از انفجار بزرگ به وجود آمد تا می رسیم به چهار و نیم میلیارد سال پیش که سیاره ما شکل می گیرد و پانصد میلیون سال طول می کشد تا حیات اینجا پدید می آید حیات تک سلولی و آنچه که دانش علمی در زیستشناسی تکاملی دارد به ما می گوید این است که این موجودات زنده گیاه یا جانور که ما روی زمین می بینیم و بقیه موجودات مانند آغازیان و غیره تک تک روی کره زمین به وجود نیامده اند بحث هم این نیست که چه کسی اینها را به وجود آورده و زیاد به آن ربطی ندارد حالا اگر هم کسی به وجود آورده آیا جدا جدا به وجود آورده؟ جدا جدا آنها را طراحی کرده که این مشخصات را داشته باشند؟ دانشی که امروز داریم می گوید اینها جدا جدا به وجود نیامده اند بلکه اینها از هم به طور کاملا تدریجی تکامل پیدا کرده اند و همینطور که به عقب می رویم میبینیم اینها همه از یک تک سلولی به وجود آمده اند. برای این امر ما انبوه دلایل داریم ولی مدرک اصلی اینکه همه موجودات زنده روی کره زمین از هم و نهایتا از یک تک سلولی تکامل پیدا کرده اند چیزی است که در همه سلول های زنده وجود دارد به نام DNA و این تغییرات تدریجی کاملا در این DNA ثبت شده و ما می توانیم تعقیب کنیم و حتی زمان آن تکامل از گونه به گونه دیگر را حدس بزنیم که کی بوده و چه موجودی از چه موجود دیگری تکامل یافته و فسیل ها هم که زیاد هستند و دیگر شواهد که در زیستشناسی فهرست شده اند. علم دارد به ما می گوید که موجودات زنده ی روی سیاره از تکامل تدریجی و یکی از دیگری تکامل یافته اند. برای اینکه در وقت صرفه جوی کنم بیشتر به این نمی پردازم و قبلا مفصل ضحبت کرده ام. سؤال در مورد انسان پیش می آید و سؤال های زیادی داریم مثل سؤال های پایه ای از جمله اینکه چرا دو جنس هستیم جواب این است که تنوع ژنتیک زادگان و مقاومت آنها در مقابل عوامل بیماری زا و سرعت بیشتری که تکامل دو جنسی نسبت به تک جنسی دارد علت به وجود آمدن گونه های دو جنسی است با اینکه گونه های تک جنسی هم زیاد داریم و موفق هم هستند ولی طبیعت این راه را نیز ادامه داده. بعد می پرسیم چرا تک همسری؟ گونه های مختلفی از جانداران داریم که دو جنسی ولی چند همسر هستند. چرا تک همسر ها بوجود آمده اند؟ علم امروز به ما می گوید علت آن است که گونه های دو جنسی که زادگان آنها خیلی نارس به دنیا می آیند و نیازهای والدینی آنها بیش از حدی است که مادر به تنهایی بتواند آنها را برآورده کند یا حذف می شوند یا باید جهش ژنتیک مناسب پیدا کنند که تک همسر بشوند. یعنی زوج شوند و بعد از فصل جفت گیری با هم بمانند و از این زادگان نگهداری کنند که اسمش را ما تک همسری می گذاریم. بعد می رسیم به اینکه اگر یک گونه تک همسر است پس چرا خیانت جنسی می کند اگر نهاد بیولوژیک آن اینطور است و الزامات تکاملی داشته؟ علم الان به ما می گوید همین الزامات تکاملی خیانت جنسی را هم توسعه داده به خاطر اینکه آن دلیل اصلی دو جنسی شدن که تنوع ژنتیک و انتخاب بهترین ژن ها است و انتقال آنها به نسل بعد است در تک همسری نقض می شود. بنابراین تک همسرها قاعدتا باید از نظر اجتماعی تک همسر بمانند اما همچنان آن انتخاب ژن بهتر و انتقال آن به نسل بعدی را رعایت کنند که به خیانت جنسی می انجامد. با این نگاه موضوع خانواده مطرح می شود این شکلی که داریم خانواده تشکیل می دهیم کمابیش بعد از اختراع یا کشف کشاورزی در حدود 12 هزار سال پیش اینطور شده و بعضی دانشمندان داده هایی را تحلیل می کنند و می گویند قبلش این مدلی نبوده ایم. این داده ها شاید بتوانند توضیح دهند که چرا در سطح وسیع چنین اختلافاتی بین دو عضو اصلی خانواده وجود دارد. هدف تفاوت های جنسیتی ما زادآوری است و به قول هلن فیشر ما تکامل پیدا نکردیم که خوشبخت شویم ما تکامل پیدا کردیم که تولیدمثل بکنیم. بنابراین آیا باید تجدیدنظری در فرم خانواده کنیم و راه دیگری برای خوشبختی جستجو کنیم؟ موضوع بعدی این است که ما وقتی دقیق تر نگاه می کنیم به خلق و خوی انسانی عصبانیت ترس حس خوشایند عشق و تمام احساسات مان علم امروز به ما می گوید همه ی اینها به شدت تحت تاثیر مواد شیمیایی هستند. احساسات ما و رفتار ما و حتی طرز فکر ما عمیقا تحت تاثیر مواد شیمیایی مختلفی مثل هورمان ها و پیک های عصبی هستند و آنها هستند که خلق و خوی ما را می سازند. نهایتا اینکه با دانشی که در مورد انسان داریم می رسیم به اینکه عشق یک موهبت بزرگ انسانی است و احساسی است که می تواند به زندگی معنا بدهد و واقعی است و برای اینکه واقعی و عمیق و مقدس باشد نیاز به دخالت ماورا الطبیعه ندارد. اگر کسی بگوید این تعبیرها از انسان اینکه رفتار و احساسات اش تحت تاثیر مواد شیمیایی است و پیدا کردن شریک زندگی اش تحت تاثیر فشارهای تکاملی است این تعابیر موجب می شود که همه ی امور انسانی سطح پایین و بی ارزش به نظر برسند اینجا هم داده های علمی به ما می گویند اینطور نیست و عشق می تواند انسانی ترین سطح بالاترین قوی ترین و خوشایندترین احساسات ما باشد. در گذشته داشته عشق سه مشکل داشته. عشق در همه اساطیر جهان هست در همه ادبیات جوامع مختلف از هزاران سال پیش از آن صحبت شده از جمله در ادبیات خود ما که فراوان داریم و لازم به ذکر نیست. ولی سه مشکل دارد اول اینکه ناپایدار است و وقتی دو طرف به هم می رسند از بین می رود دوم اینکه مستلزم غم و رنج و گریه و زاری است و سوم اینکه مستلزم زندگی معمولی نیست و باید سر به بیابان بگذارد و هر کدام از عاشق و معشوق که می بینیم اینطور هستند حالا سؤال این است که این اطلاعاتی که از انسان داریم و دانش ما در مورد نقش مواد شیمیایی و فشارهای تکاملی و غیره آیا می تواند این سه مشکل را برطرف کند و عشقی داشته باشیم که پایدار باشد و با آن خوشحال باشیم نه اینکه همهاش بنشینیم و گریه کنیم و به زندگی اجتماعی و شغل و حرفه و پیشرفت مان بپردازیم و همچنان عاشق باشیم و هیچ مشکلی هم پیش نیاید و از بین هم نرود؟ جواب به طور خلاصه این است که بله گرچه هنوز دقیق نمی دانیم ولی مثل یک کورسوی نوری که در انتهای یک تونل تاریک ببینیم الان یک شبحی از جواب را داریم که امیدوار کننده است و بالاخره می رسیم به ریشه تکاملی یا فرگشتی اخلاق انسانی. حالا ما قبول کردیم که این موجودات از هم تکامل پیدا کرده اند و بالاخره پستانداران به وجود آمدند و رسیده به انسان نماها و این هم شش میلیون سال تکامل پیدا کرده رسیده به گونهای که الان به آن هومو ساپیس می گوییم چه شده که ما موجوداتی اخلاقی هستیم چرا ما خوب و بد سرمان می شود این یک ریشه مابعد الطبیعی دارد یا خیر. می خواهیم بررسی کنیم چرا بعضی رفتارها را ما رفتارهای خوب می دانیم و برخی رفتارها را بد می دانیم می توانیم واقعا چیزهایی را پیدا کنیم که در همه انسان ها مشترک باشد. اخلاق مصداق هایش ممکن است متفاوت باشد اما حسی که ما از یک رفتار اخلاقی و یک رفتار ضد اخلاقی می گیریم کمابیش در همه فرهنگ ها و جوامع مشترک است حتی در طول زمان نیز زیاد تغییر نکرده. بدی را ما درک می کنیم خوبی را هم درک می کنیم متمایل به خوبی کردن هستیم متمایل به خدمت اجتماعی هستیم اینها آیا علتی دارد چرا ما موجودات اخلاقی هستیم جواب کوتاهش این است که بله ما اگر روند تکامل را نگاه کنیم انتتظار داریم که تمام رفتارهای یک گونه در اثر فشارهای تکاملی به وجود آمده باشند و می رویم و ریشه اش را پیدا می کنیم البته اطلاعاتی که دانشمندان در این زمینه می دهند به اندازه فکت های علمی معتبر نیستند و انتظار داریم شواهد و مدارک جدیدی در قرن حاضر و قرن های بعدی به دست مان برسد تا مسأله را بهتر بفهمیم و الان فقط یک چارچوب کلی از مطلب می دانیم و کاملا جا باز است برای اینکه مطلب روشن تر بشود و شواهد و مدارک بیشتری به دست آید و این نظریه ها آزمایش ها و پیش بینی هایی انجام بدهند و بتوانیم زمانی این پیش بینی ها را آزمایش کنیم و این ادعاهایی که امشب از قول دانشمندان مطرح می کنم اعتبار بیشتری به خود بگیرند. مخصوصا این امید وجود دارد که از بین مخاطبان محترم آنهایی که علاقمند هستند مخصوصا جوانان از بین آنها زیست شناسان تکاملی و انسان شناسان بزرگی به وجود بیاید کشور ما این پتانسیل را دارد در دوره های تاریخی جلودار قافله علم بودهایم و من خیلی خوش بین هستم که به آن دوران بر می گردیم الان دویست سال است که ضعیف شدهایم. بنابراین کسانی که علاقمند هستند با پیگیری می توانند ضعف هایی که در این نظریات هست و پاسخ هایی را که نمی دانیم پاسخ هایی که ضعیف هستند را تکمیل کنند و ما هم در پیشرفت علم در این حوزه قدم های بزرگی بتوانیم برداریم و این اعتماد به نفس را داشته باشیم.
ممکن است کسی بگوید اگر گونه ما یک گونه اخلاقی است ما خوب و بد را رعایت میکنیم من کسی را میشناسم که اصلاً این چیزها سرش نمیشود حسی نسبت به این چیزها ندارد پاسخ این است که در همه گونهها این صفات آماری هستند بهصورت آماری کشف میشوند و بررسی میشوند و یک شخص خاص ملاک نیست که از مقدار متوسط انحراف داشته باشد ما مقدار متوسط را توضیح میدهیم اینکه بشریت پیشرفت کرده نشاندهنده این است که در جهت اخلاقی بودن ما یک معدل مثبت داشتهایم گرچه در دورهای در اروپا در دهه 1960 یک حرکتهای فکری به نام پستمدرنیسم به وجود آمد که از اساس هرگونه پیشرفت و دریافت علمی را انکار کرد و وقتی با آنها صحبت میکنیم میگویند چه پیشرفتی؟ بشریت کجا پیشرفت کرده هنوز هم جنگ داریم و هنوز هم داریم آدم میکشیم و خیلیها گرسنه هستند و اینها را پایه و اساس قرار دادهاند که هرگونه جهت پیشرفت انسانی و مخصوصاً پیشرفت اخلاقی را مورد شک قرار دهند که البته دیگر آن حرفها چندان مطرح نیست گرچه خیلی از روشنفکرهای ما حدود شصت سال از قافله عقب هستند و هنوز آن حرفها را دارند تکرار میکنند ولی ما واقعاً جهت پیشرفت در تاریخ میبینیم و اگر کسی بگوید شما نمیبینید چقدر جنگها و آدمکشیها در دنیا هست جواب آن روشن است شما الان تمام بلایا و مشکلات را چون مطلع میشوید میتوانید جمع بزنید قبلاً مطلع نمیشدیم چه کسی میفهمید آن طرف دنیا کسی گرسنه است اگر بهعنوانمثال شما تمام کشتههای فجایع در یک سال اخیر را در نظر بگیرید شاید قابلمقایسه باشد با فجایع انسانی که در یکی از معادن آمریکا در دوره بردهداری رخ میداده است. در این حد فجایع قبلاً شدیدتر بوده و اینکه ما الان به فناوری مسلح شدهایم یکی بگوید این فناوری فقط در جهت غارت و کشتار و زیر پا گذاشتن حقوق انسانی دارد استفاده میشود این مقداری سطحینگری است و اگر دقیقتر نگاه کنیم اینطور نیست ما همهاش امیدوار هستیم که قدم به جلو بگذاریم و جامعه جهانی به سمت اخلاقی شدن حرکت کند البته فاصله داریم ولی بههرحال به جلو میرویم. ولی ما چطور به یک گونه اخلاقی تبدیل شدیم اخلاق چطور در روند تکامل شکل گرفته است؟ آن چارچوب اولیهای که الان دانشمندان از موضوع به دست ما میدهند میگویند در این چند میلیون سال اخیر مغز ما بزرگ شده که البته جزئیات آن زیاد است و دانشمندان هم روی دلیل اصلی آن هم رأی نیستند. دلایلش را بخواهیم ذکر کنیم میگویند که یکی بهخاطر این است که روی دو پا ایستادهایم مسأله تغذیه هم هست. در یک دورهای ما همهچیزخوار بودهایم و اجداد ما گونههای قبلی که ما از آنها تکامل پیدا کردهایم بعضی حتی مردار خوار بودند و از مغز استخوان میتوانستند استفاده کنند چون ابزارهای سنگی میساختند. استخوانهای باقیمانده از لاشههایی که حیوانات درنده شکار میکردند را میشکستند و از مغز استخوانش استفاده میکردند. دلایل جغرافیایی و تغییرات آبوهوایی را هم ذکر کردهاند. برخی هم فشارهای انتخاب جنسی را دلیل اصلی میدانند. چون هموساپینس ]انسان با نام علمی (Homo sapiens) «انسان خردمند» یک پستاندار از نوع دوپا و از خانواده انسانسایان است[های ماده به خصوصیات ذهنی و اجتماعی نرها مثل حافظه قدرت حل مسأله و غیره که مجموعاً به آن هوش میگویند حساس بودهاند. یعنی مادهها در هموساپینسها به هوش نرها توجه داشتند چون برای تأمین منابع زادگانشان اهمیت داشته مادههایی که به طور اتفاقی به این مسأله حساس بودند زادگان بیشتری از خود به جا گذاشتند و این ژن در جمعیت پخش شده؛ بنابراین فشار تکاملی وقتی روی ویژگی یک نرها متمرکز میشود آن ویژگی در طی نسلها به شدت تقویت میشود بزرگ میشود زیاد میشود ما مغزی پیدا کردهایم که خیلی بیشتر از قابلیت بقا برای ما عملکرد دارد مغزی داریم که ما را به کره ماه میبرد درحالیکه گونههایی داریم که با سیستم عصبی بسیار ابتداییتر دارند بقای خود را حفظ میکنند و تولیدمثل میکنند و کاملاً هم موفق هستند بنابراین یک سری عواملی باعث افزایش حجم مغز ما شده. این به ما امکان داده که بهصورت گروهی زندگی کنیم که آن هم مزایای تکاملی کاملاً واضحی دارد مثلاً آگاهی از خطر. گونهای که گروهی زندگی میکند راحتتر از خطرات مطلع میشود. آنها میتوانند با هم همکاری کنند در جمعآوری غذا و مجموعاً به بقا و تولیدمثل خود کمک میکنند. ما هم به این شکل در گروههای 15 تا 150 نفره زندگی کردهایم و قابلیتهایی که مغز ما به ما داده باعث شده که ما بتوانیم متقلبها را در گروه کشف کنیم که توضیح میدهم یعنی چه.
ادامه دارد
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی