بزرگنمایی:
هر دین و آئینی و هر مسلک و نحلهای، دو گونه دستورالعمل و آموزه در خود دارد. دسته اول آموزههای عقیدتی است که جهان بینی آن مسلک را بیان می کند و دسته دوم آموزه هایی هستند که دستورات عملی و اجرایی، اعم از انواع عبادات و اخلاقیات را شامل میشوند.
هر دین و آئینی و هر مسلک و نحلهای، دو گونه دستورالعمل و آموزه در خود دارد. دسته اول آموزههای عقیدتی است که جهان بینی آن مسلک را بیان می کند و دسته دوم آموزه هایی هستند که دستورات عملی و اجرایی، اعم از انواع عبادات و اخلاقیات را شامل میشوند.
در دین اسلام، دسته اول موضوع علم “کلام” و دسته دوم موضوع علم”فقه” است؛ بنابراین برای مسلمان بودن، به قدر توان و بضاعت فکری، می باید عقایدمان متکی به علم کلام بوده و بر حسب توان جسمی مان به دستورات فقهی عمل کنیم.
در این مقال، منشأ پیدایش و شکل گیری این دو حوزه را بررسی خواهیم کرد. با شناخت این دو بال پرواز، شناخت بهتری از علوم اسلامی و تمدن اسلامی منبعث از آن خواهیم داشت. پس نظری می افکنیم به روند شکل گیری علم نظری اسلامی که همان علم “کلام” است و پس از آن با منشأ و آغاز علم فقه، به عنوان علم عملی اسلامی اشنا می شویم.
آشنایی با این دو علم اولین قدم و مقدمه ای است برای بررسی و تفحص در نتایج مختلف تمدن اسلامی که بعدها بوجود آمدند. مفاهیم و تفکراتی چون خلافت اسلامی، امامت و نیابت خاص نبی، امّت و در همین اواخر نظریه ولایت فقیه، از نتایج علمی و عملی همین تمدن هستند که برای بازشناسی منشأ آنها با بازخوانی تاریخی نیازمندیم.
1. منشأ تاریخی علم کلام، علم دفاع عقلانی از اسلام (1)
علم کلام اسلامی از پدیده های فرهنگی جهان اسلام است که در نتیجه مسائل گوناگون سیاسی – اجتماعی به وجود آمد و از آن جهت که در بطن جامعه مسلمانان ظهور کرد، دقیقأ نمی توان تعریف، منشأ و معنای معینی از نام آن به دست داد ولی از بررسی مجموع آراء، چند معنی عمده برای واژه “کلام” فهمیده می شود. خود واژه “کلام”، در لغت، به معنی جرح و زخم کردن است (2) و شاید چون در این علم، در ابتدا، طرفین مخالف در دو سویه بحث، با زخم زبان و اتهام به یکدیگر حمله می کردند به آن علم کلام گفته شد (3).
درابتدا، مباحثه و مناظره از عوامل اصلی پیدایش و حتی تکوین این علم بود. مخالفان مباحث کلامی، اعم از اهل حدیث و دیگر سنت گرایان، از آنجائیکه اینگونه مباحث جدلی و عقلی در سال های صدر اسلام وجود نداشته طرح چنین مباحثی را افراطی خوانده و به آن لقب “کلام” دادند (4). این نامگذاری وضعی توسط مخالفان مباحث کلامی صورت گرفته (5) اما مدافعان “کلام” دلیل این نامگذاری را عوامل دیگری می دانند. یکی اینکه به زعم آنها چون این علم قدرت سخن و استدلال را فزونی می دهد (6) و غالباً علمای کلام سخن خود را با عبارت «الکلام فی کذا» به معنی اینکه سخنی که می گویم پایان سخن و نهایت نظر است، شروع می کرده اند این علم به “کلام” مسمی شده (7) اما به عقیده برخی دیگر، این نام زمانی به میان آمد که بحث خلق قرآن بین جریان های مختلف دینی درگرفت و در نهایت به جنگ و دوران محنت انجامید (8).
این علم با نام های دیگری نیز خوانده شده، از جمله: علم توحید و صفات و یا فقه اکبر (9). وجه تسمیه این علم به علم توحید و صفات از این روست که غایت اصلی آن اثبات وجود خداوند و در وهله بعد، تعیین نسبت او با مخلوقات است.
درحالیکه علم فقه به اصول عملی دین یعنی به وجه فرعی مبانی می پردازد، نسبتِ علم بحث در وجود خداوند و احکام و نسبت های او در درجه بعدی اهمیت قرار دارد، به همین دلیل به آن فقه اکبر گفته شده (10).
ابن خلدون علم کلام را علمی که متضمن دفاع از عقاید ایمانی بوسیله دلایل عقلی است، تعریف می کند که برای رد بدعت هایی که از اعتقادات اسلاف مسلمان و اهل سنت به وجود آمد، شکل گرفت (11)؛ به عبارت دیگر، علم کلام علمی است که درباره عقاید اسلامی و در رأس آن علم به ذات و صفات باری تعالی (12) و بعد از آن درباره قوانین و آنچه از نظر اسلام باید بدان اعتقاد داشت، بحث کرده و آنها را از راه استدلال توضیح می دهد (13) و حدود اصول دین را نشان داده، از آنها در مقابل شبهات دفاع می کند (14). پس بصورت خلاصه می توان گفت کلام وظیفه دفاع از عقاید مذهبی را بر عهده دارد (15) بنابراین، کلام در ابتدا به اصول مربوط است و اصول ابتدایی مورد بحث آن عبارتند از خدا، صفات و افعال خدا، دلایل اثبات عقاید دینی و ماهیت جهان و جایگاه ما در جهان (16).
البته کلام در ادامه راه خود، وارد موضوعات و علوم دیگری نیز شد. ابولهذیل علّاف بعضی مباحث فلسفی را به کلام وارد نمود و بعد از آن، مسائلی از علوم دیگر مانند زیست شناسی، روان شناسی و شیمی نیز وارد کلام شد. لیکن این گسترش حوزه معارف با زوال و رکود علم کلام همزمان شد و پیشرفت نکرد (17).
از آنجاییکه جامعه آن زمان بر اساس هویت مذهبی اش خود را تعریف می کرد، در اثر منازعات سیاسی و عقیدتی بعد از پیامبر و خلفا، علم کلام به ظهور رسید (18). انتقال مقرّ حکومت به دمشق و پس از آن به بغداد، همجواری بلاد اسلامی با سرزمین های جدید و فتح کشورهای غیر مسلمان که به واسطه آن سیل مهاجران اهل ادیان دیگر و مشرکان به کشورهای اسلامی سرازیر شد، مزید علت شد تا جامعه مسلمانان برای مقابله با شبهه های وارد شده بوسیله فرقه های مختلف از جمله زنادقه (ضد دین) رو به تدوین علم کلام بیاورد.
ورود فلسفه به عالم اسلامی نیز بر این شبهات می افزود و ضرورت استمداد از عقل را استمرار می بخشید (19)، توصیه اسلام به بهره وری از عقل نیز آن را تقویت می کرد (20).
اولین مبحث و مسأله کلامی، مسأله جبر و اختیاربود به جهت ارتباطش با سرنوشت انسان (21) و تحول در تفسیر آیات متشابه بر اساس احادیث و تلاش برای تفسیر عقلی (22).
به هر روی، واضح است که با گذشت زمان از دوران پیامبر اکرم (ص) و کم شدن آتش ایمان و از آنجائیکه در ایمان به برخی از مسائل مانند وجود خداوند و پیامبری پیامبر راهی جز استفاده از عقل باقی نمی ماند، روز به روز بر قدرت علم کلام افزوده شده و مقابله متکلمان و سنت گرایان شدت یافت (23).
مکاتب مختلف کلامی همواره با سنت گرایان بر سر مرجعیت متون موافق بوده اند لیکن سنت گرایان و اهل حدیث در استمداد از عقل در تحلیل متون شک داشتند چرا که عقل انسانِ جایز الخطا را به هیچ وجه به عنوان وسیله نقد قبول نداشتند و می کوشیدند برای گمراهی و ارتداد متکلمان (به زعم سنت گرایان) منشأ خارجی بیابند چون برخی مباحث مانند منزلت شخص گناهکار و مشروعیت سیاسی از محیطی بیرون از اسلام وارد کلام شده بود (24).
اگر چه در حدود مباحث اولیه کلامی توافق نسبی وجود دارد اما در اینکه کدام شخص یا جریان برای اوّلین بار “کلام” را به عنوان یک علم مدوّن نمود چالشی جدی وجود دارد. برخی شروع کننده اینگونه مباحث را با معتزله در قرن دوم هجری می دانند که در طی قرن بعد از آن به شکوفایی رسید (25)؛ اما برخی دیگر مانند ابن خلدون، ابوالحسن اشعری و بعد از آن جریان اشاعره را مبدع علم کلام می دانند (26) و از آنجائیکه معتزله در مقابل اهل حدیث جبهه گرفته بودند و شناخت خدا را امری طبیعی و منبعث از طبیعت عقل انسان می دانستند، معتزله را اهل کلام نمی دانند (27) اگر چه آنها را ادامه دهنده این راه و عامل به رونق رساندن آن در قرون بعدی می شناسند.
عمدتاً، مستشرقان، آغازگر بحث استدلالی را در جهان اسلام، معتزله یا قدریون میدانند که اشاعره یا جبریون در مقابل آنها قد برافراشته بوده اند و با ارزشمند دانستن برهان سمعی در مقابل طرفداران برهان عقلی (معتزله) (28) راه میانه ای ما بین سنت گرایان و افراطیون عقل گرا برگزیدند.
معتزله و اشاعره تنها گروه های کلامی نبودند و لیکن در طول تاریخ علم کلام همواره عمده ترین دسته بندی متکلمان به این دو دسته ختم می شده است.
2. فقه چگونه علم شد (29)
از آنجاییکه تا اواسط قرن چهارم هجری، علوم، متفرع و شاخه شاخه نشده بود و به هر شاخه بصورت تخصصی پرداخته نمی شد، طالبان علم یکجا به تمام علوم می پرداختند تا جامعِ علوم زمان خود می شدند. به این شخصِ جامعِ علوم،”حکیم” گفته می شد.
تا این زمان، علوم به مثابه درختی واحد، با شاخه های گوناگون رشد می کردند. گاهی لازم است که یک شاخه بیش از یک حدّ معیّن رشد نکند چون اولاً ممکن است که شاخه های دیگر به رشد بایسته ای نرسیده باشند و دوم اینکه رشد بیشتر این شاخه خاص، شاید، مجال رشد را از دیگر شاخه ها بگیرد.
همین یکپارچگی علم، بیشتر از هر عاملی، باعث رشد کُند آن، از اختراع خط به بعد، شد بود تا اینکه در عصر جدید به هر شاخه ای از علم به شکل تخصصی پرداخته شد. اکنون، برای اثبات یک رای، حداکثر به تخصص در یک رشته به همراه دانایی نسبی در رشته های مربوط به آن بود.
حکمای اسلامی، علوم را در نسبتشان با دین به دو دسته کلی تقسیم کرده اند؛ اول علومی که مستقیما به شناخت دین می پردازند و به شناخت آن کمک می کنند. به این علوم، علوم اصلی یا اصیل می گویند، علومی مثل تفسیر، حدیث یا قرائت و نحو. دوم علومی که به دانش زندگی می پردازند مانند ریاضیات، منطق و پزشکی که مستقیما به شناخت اسلام نمی پردازند اما در مسیر تاریخ، مسلمانان و حکومت هایشان در نزج، شکل گیری یا پیشرفت آن دخیل بوده اند بطوری که می توان برای این علوم تاریخ و سبقه ای اسلامی در نظر گرفت، مثل پزشکی یا منطقی که در دنیای اسلام رواج داشته.
علم “فقه” از دسته اول، یعنی علوم اصیله است. “فقه” در لغت به معنی درک و فهم است و به عبارت بهتر، “فقه” به سیر انسان از مجهولات به معلومات در تصورات نظری، گفته می شود.
در قرآن، لغت “فقه” به معنای درک سخن و فهم عمیق به کار رفته مانند «قَالَ رَبِّ اشرَح لِی صَدرِی و ... یَفقَهُوا قَولِی» یعنی خدایا به من شرح صدر بده تا مخاطبان گفتار مرا درک کنند (30). یا مانند «فما لهولاء القوم لا یکادون یفقهون حدیثا» یعنی این قوم را چه رسیده که درک و فهم سخن در آنها دیده نمی شود (31). راغب اصفهانی در ذیل تفسیرهمین آیه علم فقه را چنین تعریف می کند که فقه علم و درک نسبت به معلومات غیبی از طریق کمک گرفتن از معلومات شهودی است؛ اما لفظ فقه چنانکه اکنون استعمال می شود، به معنای فهم مسایل دینی، اولین بار در آیه “نفر” به کار رفته و آن آیه چنین است: «وَمَا کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُوا کافَّهً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَهٍ مِّنْهُمْ طَائِفَهٌ لِّیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ» یعنی شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند، چرا از هر گروهی از آنان، طایفهای کوچ نمیکند (تا طایفهای در مدینه بماند) که در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند (32). در این آیه کمه “فقه” به معنی فهم مسایل دینی اعم از اعتقادی و عملی منظور است.
در اواخر قرن دوم هجری، آرام آرام، به کار بردن کلمه “فقه” در معنای شناخت احکام عملی به کار رفت و پس از پیدایش علم کلام و شیوع فلسفه، این علم کلام بود که به مسایل اعتقادی پرداخت ونظر به اهمیتش به فقه اکبر معروف شد.
اولین بار محمد ابن ادریس شافعی اصطلاح “فقه” را به معنای استعمالی کنونیش به کار برد؛ اما غزالی در قرن چهارم بر وضع لغت “فقه” بر علم احکام عملی خرده گرفته و شأن فقه را اجل از این دانسته، فقه را به معنای علم توحید و رابطه انسان با خداوند معرفی کرد.
احکام مختلف فقهی بر اساس کیفیت وضعشان به دو نوع تقسیم می شوند. نوع اول احکام امضایی است. احکام امضایی احکامی هستند که یک سنت قدیمی را تأیید می کنند مانند ارث. البته در برخی از موارد تغییراتی نیز در یک حکم امضایی داده شده.
نوع دوم، احکام ایجادی است. این احکام در عصری که بعداً به عصر “تشریع” معروف شد، توسط پیامبر وضع گردید. ایشان با تقریرات خود آنها را در عمل به مسلمانان آموخت. در عصر “تفریع” یعنی زمان صحابه، جزئیاتی از تقریرات استنباط شد که مایه آغاز اختلاف عقاید و بوجود آمدن مذهب های پنجگانه شد. این مذاهب پنجگانه عبارتند از مذهب جعفری که منصوب به امام جعفر صادق است، مذهب حنفی که منصوب به ابو حنیفه نعمان ابن ثابت است، مذهب مالکی که منصوب به مالک ابن انس است، مذهب شافعی که منصوب به محمد ابن ادریس شافعی و مذهب حنبلی که منصوب به احمد ابن حنبل است (33).
به فقه جعفری، فقه اهل بیت هم گفته می شود و وجه تسمیه آن از این جهت است که تا زمان امام صادق (ع) مجال تشریع شریعت به دلیل فشارهای بنی امیه وجود نداشت و از این زمان بود که با ضعف و انحطاط و نابودی بنی امیه مجال کوتاهی بدست آمد تا امام صادق (ع) این فقه را به مثابه یک مذهب عملی مستقل بنیان نمود. باب فقاهت در میان شیعیان جعفری تا زمان غیبت کبری در اواخر قرن سوم مسدود بود یعنی چون امام در قید حیات بود، شیعیان از طریق امام حاضر به احکام علم پیدا می کردند.
اما پس از این دوره و در عصر غیبت، باب اجتهاد مفتوح شد. از همین زمان فقه، عنوان یک علم، به علوم تخصصی دیگر احساس نیاز کرد، مثلا از آن جهت که در استنباط به علم استدلال نیاز است علم اصول به کمک فقه آمد. در قرن چهارم سید مرتضی علم الهدی اولین کتاب اصولی را با نام «الذریعه الی اصول الشریعه» را و بعد از او شیخ الطائفه، ابو جعفر محمد ابن حسنف معروف به شیخ طوسی کتاب «العده» را تالیف کرد. تالیف این دو کتاب اصولی گرانسنگ عملا فقه جعفری را از حالت روایی به استدلالی مبدّل ساخت. بدین تریتب، فقه، بیش از پیش، رنگ و لعاب و شخصیت یک علم مستقل به خود گرفت.
تا قبل از این دوران، مسلمانان به طور اعم و شیعیان به شکل اخص با روایت احکامی از ائمه به حوایج اعتقادی شان پاسخ می دادند اما بعد از اینکه منصور دوانیقی به حکومت رسید و اوضاع عباسیان را در بسط حکومت سامان داده و از جانب امام صادق و حلقه درس او احساس خطر کرده و امام را تحت فشار قرار داد، امام را از کوفه کوچاند. بعد از این، به دستور امام، شاگردان ایشان به ترویج عقاید مذهب جعفری پرداختند.
درایران، در قم و بعد در ری، مراکزی برای بسط و گسترش مذهب جعفری بوجود آمد که در این میان ابو جعفر محمد ابن یعقوب کلینی در کتابی با ارزش به نام «من لا یحضره الفقیه» به مثابه یک خود آموز شریعت روایات احکامی را دسته بندی و جمع آوری نمود. در تألیف این کتاب، شیخ از کتاب «من لا یحضره الطبیب» رازی الهام گرفته بود تا خود آموزی برای کسانی که به فقیه و امام دسترسی ندارد بنویسد همانطور که رازی کتابش را برای کسانی که به طبیب دسترسی ندارد و در باب بهداشت اولیه نگاشته بود.
بعد از کتاب شیخ کلینی، شیخ طوسی دو کتاب گران سنگ دیگر به نام «تهذیب» و دیگری «استبصار» نوشت که هر دو تا همین زمان از کتب منبع و مهم فقهی هستند. این دو کتاب اخیر در علم اصول چنان عظیم بوده اند که سایه هیبت آنها عصر فطرت را برای حدود 150 سال پدید آورد. در این مدت 150 ساله اثر قابل توجه دیگری پدید نیامد تا تاسیس حوزه علمیه حله و تألیف کتاب «شرایع» توسط محقق حلی و کمی قبل از آن، کتاب «قواعد» علامه حلی که به این فطرت پایان دادند.
در این آثار، نشان داده شد که چنان که شیخ مفید در پی آن بوده و فقه جعفری، فقه اتّکای صرف به روایت که احتمال خطا و تقلب در نقل آنها وجود دارد، نیست، مذهب جعفری در بر آوردن حوائج دنیوی و اخروی به شکل توامان تلاش می کند. از این پس بود که اجتهاد شیعه جعفری بر مبنای ادله چهارگانه قرآن، سنت، عقل و اجماع استوار و پویا شد.
این شیوه، از آن پس تا قرن دهم و اوایل قرن یازدهم یعنی زمان میرزا محمد امین استرآبادی مؤلف کتاب «فوائد مدینه» متوفی به سال 1034، ادامه داشت تا اینکه او از شیوه استدلالی عدول کرده و به اخباری گری، یعنی تمسک تنها به احادیث و قرآن پرداخت. این مکتب با تلاش دانشمندانی چون شیخ حر عاملی صاحب کتاب «وسائل الشیعه» و ملا محسن فیض کاشانی نزج یافت تا ظهور علامه محمد باقر وحید بهبهانی که فقه استدلالی را با قوت استنباط خود دوباره احیاء نموده و با کمک کتبی چون “مکاسب” در فقه و “رسائل” از شیخ مرتضی انصاری، در علم اصول، مکتب اخباری کنار گذاشته شد.
پی نوشت ها:
1. این بخش، با اندکی تغییر و ویرایش، توسط نگارنده همین سطور، قبلاً تحت عنوان “ علم کلام، محصول مناقشات اجتماعی مسلمانان” در وب سایت خبرگزاری دانا به تاریخ 19 بهمن 1392 منتشر شده است.
2. فرهنگ آنندراج
3. ولوی
4. راتلج 102
5. فاخوری 141
6. مطهری 24
7. مطهری 24، صانعی 158 به نقل از شوارق
8. مطهری 24
9. صانعی 157 به نقل از شوارق
10. همان، همانگونه
11. فاخوری 142
12. همان، 141
13. مطهری، 15
14. همان، 22
15. راتلج 105 به نقل از ایجی (مواقف له)
16. همان، همانجا
17. راتلج 108
18. همان، 101 و 102
19. فاخوری 143
20. مطهری 18
21. همان، همانجا
22. فاخوری 142-143
23. مطهری 18
24. راتلج 108
25. ن ک: همان، 101
26. فاخوری 142 به نقل از ابن خلدون
27. فاخوری 144
28. مطهری 17
29. این بخش از این نوشتار، تلخیصی آزاد است از کتاب تاریخ فقه و فقها، نوشته مرحوم استاد دکتر ابوالقاسم گرجی
30. سوره طه، آیات 25 تا 27
31. سوره نساء، آیه 78
32. سوره توبه، آیه 122
33. انتصاب هر پنج مذهب به رؤسای آن نیز به همین منوال است یعنی از زمان او و با استفاده از استنباط آن شخص آن مذهب فقهی شکل گرفت و به وی منتصب گردید.
منابع و مآخذ:
1. ولوی، علی محمد؛ تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، تهران، انتشارات بعثت،1367 ش
2. صانعی دره بیدی، منوچهر، مبانی اندیشه های فلسفی، تهران، انتشارات امیر کبیر،1374 ش
3. مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی (2)، چاپ بیست و چهارم تهران، انتشارات صدرا،1379 ش
4. نگرشی بر تاریخ فلسفه اسلامی، گزیده مقالات دایره المعارف راتلج، زیر نظر اداوارد کریگ، ترجمه محمود زارعی بلشتی، تهران، انتشارات امیر کبیر،1385 ش
5. فاخوری و جُر، حنا و خلیل، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،1383 ش
6. گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، انتشارات سمت، 1377 ش