سر بچرخانیم...
سرمقاله
بزرگنمایی:
خزان گذشته،پاییز به پایان رسیده. خورشید که رفته رفته،یک دقیقه یک دقیقه زودتر ناپدید میشد، از اولین صبح زمستان،یک دقیقه یک دقیقه زودتر طلوع میکند و سحر خیز تر میشود.
کاظم طیبی فرد
خزان گذشته،پاییز به پایان رسیده. خورشید که رفته رفته،یک دقیقه یک دقیقه زودتر ناپدید میشد، از اولین صبح زمستان،یک دقیقه یک دقیقه زودتر طلوع میکند و سحر خیز تر میشود.
شب یلدا آخرین قدرت نمایی شب است،توان او بیش از این نیست!
آری،اوضاع جهان به سامان نیست، ما نیز سردرگمیم که “به کجای این شب تیره آویزیم،قبای ژندهی خود را”.
تحولات منطقه، از سقوط حکومت اسد تا تهور طلبی اردوغان،از ترکتازی طالبان تا رسوخ کرور کرور مهاجر افغان در دل شهرها، حتی احوالات خانهی خودمان، از صعود قیمت دلار تا فوران تورم، از دغدغهی حفظ حرمت انسان تا لوایح عفاف و حجاب،از کمبود منابع انرژی تا آلودگی هوا،از نابسامانی نظام آموزشی تا اضمحلال تعلیم و تربیت،و... خزان است پشت خزان.
اما خزان هم حدّی دارد و توانی.همانطور که شب،یک دقیقه یک دقیقه سیطره مییابد، خورشید هم دقیقه به دقیقه پیش میرود تا روزی میرسد که دوباره بر جهان احاطه مییابد.بالاخره بازهم روزی چنان میتابد که انتظار شب را میکشیم تا لختی بیاساییم از گرمای سوزانش.
وقتی پیشِ رویمان و در مسیرمان سنگها فرو میافتند،آوارها میریزند و خارها پا را میگزند، کافیست سر بچرخانیم،اینسو و آنسو کورسویی هست از امید.همهی دنیا آن چیزی نیست که مقابل رویِ ماست.کافیست سربچرخانیم...
باور کنیم که اینها شعارهایِ تو خالیِ امیدبخش نیستند،حقیقتند. هیچگاه حقایق عریان نمیشوند،باید جُستشان.
کافیست سر بچرخانیم،شاید نه چندان دور، در سمت چپمان گلی باشد که میشکفد و در سمت راستمان غنچهای.شاید شایستهتر آن باشد که لختی راه را رها کنیم و از جاده بیرون بزنیم.
بنشینیم تا طوفانها بروند. خود را با حوالیِ جاده مشغول کنیم تا رفتنیها بروند.آنگاه چون برخیزیم،ماییم و راه.
اینها هیچکدام خوشخیالی نیست، انفعال هم نیست. بهترین مبارزه با شدائد، خندیدن به آنهاست. به جادهی بحران زده نیشخندی بزنیم و به حال خودش رهایش کنیم.
در لحظه زیستن، دم را غینمت شمردن، سرچرخاندن و در دام تشویش نیفتادن،انفعال نیست، خودِ پیروزیست.
وقتی راه هموار نیست و طی کردنش مهلک است، پیداست که برکنار ماندن بهترین دواست. ما میمانیم تا طوفانها بروند.طوفان ماندنی نیست،پس ما بمانیم تا رفتنیها که رفتند، ما باشیم که بمانیم.
باور کنیم که همهی جهان آنی نیست که روبروی ماست،کافیست سر بچرخانیم.
جهان، جهان جادهها نیست.جادهها خطهایی کج و ماوج در پهنهی زمینند. چرا مسحور جادهها بمانیم؟!سر بچرخانیم...
به زبان ایهام و به مدد اشاره یادآور شدیم که سربچرخانیم اما “آنکس است اهل بشارت که اسارت داند” و “العاقل یکفی بالاشاره”.شما سربچرخانید، خواهید دید که بیرون از مسیر، نغمههایی سروده میشوند،حتی در کنج کاروانسرا!مبارزانی از بند میرهند،حتی از پس سالیان سال!
پس سر بچرخانیم، به وقت یلدا...
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی