جواد آقاجان نژاد؛ خبرنگار و صاحب امتیاز رسانه بی تعارف در گفت و گو با اراده ملت عنوان کرد:
با حقوق کارگری سر می کنم، تا آن خبرنگاری باشم که دلم می خواهد
ویژه نامهها
بزرگنمایی:
همانطور که انتظار حاکمیت از فعالیت رسانه ای و خبری، در فاصله معناداری از تعریف آکادمیک و تجربی این شغل قرار گرفته؛ تصور عموم مردم از خبرنگار و خبرنگاری نیز با ماهیت این حرفه فاصله دارد.
اراده ملت، فائزه صدر
همانطور که انتظار حاکمیت از فعالیت رسانه ای و خبری، در فاصله معناداری از تعریف آکادمیک و تجربی این شغل قرار گرفته؛ تصور عموم مردم از خبرنگار و خبرنگاری نیز با ماهیت این حرفه فاصله دارد. حتی خبرنگاران هم تعاریف متفاوتی از شغل خود دارند، اما واقعیت موجود از فعالیت خبرنگاری در ایران به تعریفی که از وظیفه روابط عمومی وجود دارد نزدیک تر است. نگاه های موجود، عموم خبرنگاران را از افرادی پر تلاش و جستجوگر به مبلغین اشخاص، نهادها و سازمان ها تبدیل کرده، در چنین شرایطی خبرنگارانی که همچنان مدافع ماهیت پرسشگری رسانه هستند آنچنان انگشت شمارند که حضور و فعالیتشان به چشم می آید. جواد آقاجان نژاد، خبرنگار تبریزی و صاحب امتیاز رسانه بی تعارف از این دسته است. در معرفی او شاید همین کافی باشد که بگوییم از نظر مدیران دولتی تبریز، آقاجان نژاد “رو مخ ترین” خبرنگار شهر است. کسی که اگر از در بیرونش کنند از پنجره می آید و هیچ کدام از مسئولین از دست او و گوشی تلفن همراهش که همیشه در حال ضبط تصاویر است، در امان نمی ماند. سماجتی که کتک خوردن پشت عمارت سابق شهرداری تبریز، شکستن گوشی، تهدید و زندان و تجارب تلخ بی شماری برایش به دنبال داشت. اراده ملت در ویژه نامه نمایشگاه مطبوعات خود به گفت و گو با جواد آقاجان نژاد نشسته که در ادامه می خوانید:
از چه زمانی و چطور وارد رسانه شدید و چطور در تهیه خبر به شیوه مستقل و خاص خود رسیدید؟
فعالیت من در رسانه از سال 1384-1385 و با عکاسی خبری شروع شد. در نشست ها و مراسم حاضر می شدم. چون عکاس بودم خبر نمی نوشتم، ولی به نوشتن وقایع و آن چیزی که می دیدم و ادراک می کردم علاقه داشتم.
در سال 1389 برای ایسنا کار می کردم. خبرنگار ایسنا در نشست خبری مس سونگون غایب بود و من برای اولین بار خبر نشست را نوشتم و خبر نویسی برای من شروع شد.
از اواخر شورای دوم شهر تبریز در اکثر جلسات حاضر شدم، مگر اینکه به من اجازه ورود نداده باشند یا به هر دلیلی خودم نتوانسته باشم در جلسه حاضر شوم، ولی در طول این سال ها همیشه چه به عنوان عکاس و چه به عنوان خبرنگار به جلسات شورای شهر می رفتم.
من برای این شغل الگوی خاصی نداشتم. همان روز ها وقتی به زندگی بعضی از همکاران نگاه می کردم، می دیدم شرایط مالی خوبی ندارند و نوع کاری که ارائه می دهند به طور مستقیمی با وضعیت مالی آن ها در ارتباط است. هم زمان با شروع کار خبری تصمیم گرفتم شغلی داشته باشم و به درآمد این کار محتاج نباشم.
در یک کارخانه کارگری کردم و درآمدم از آن طریق بود. شیفت شب می گرفتم و روزها دنبال عکاسی و تهیه خبر بودم. هنوز هم درآمدم از آن شغل است، البته الان من را به بخش های اداری فرستاده اند.
هنوز هم به خبرنگاری به چشم شغلی که زندگی من را تامین کند نگاه نمی کنم. سبک کار خبری من به این نگاه وابسته است. تا دستتان در جیب خودتان نباشد نمی توانید استقلال عقیده و ایده خود را حفظ کنید.
خبرنگار هر چقدر آزادمنش باشد، حداقل به خاطر درآمد و وابستگی مالی اش به همان رسانه ای که حقوق اش را واریز می کند هم که شده مجبور است مطیع اوامر باشد. من به کم قانع ام با حقوق کارگری سر می کنم تا آن خبرنگاری باشم که دلم می خواهد. من کار خبرنگاری را به خاطر علاقه ام پیگیری می کنم.
رسانه بی تعارف چطور متولد شد؟ چرا با خبرگزاری های شناخته شده قطع همکاری کردید؟ آیا بی تعارف نمی توانست بخشی از یک رسانه مطرح باشد تا بیشتر دیده شود؟
یادم هست که وقتی اخبار جلسات شورای شهر را از طریق خبرگزاری ایسنا منتشر می کردم. تیتر اخبار را عوض می کردند. مصاحبه ها سانسور می شد و دست بردن در متن و تیتر خبر زیاد اتفاق می افتاد.
یک بار خبری از بایکوت یکی از اعضای شورای شهر منتشر کردم. ولی خبرگزاری نیم ساعت بعد از انتشار به دلیل تماس تلفنی شخص شهردار با دفتر رسانه خبر را از صفحه برداشت.
آن سال ها با چند مجموعه از جمله ایسنا، فارس و ایکنا کار کردم. با خبرگزاری های استان از جمله آناج همکاری داشتم ولی خیلی زود تصمیم گرفتم رسانه خودم را راه بیاندازم.
مدتی قبل از این تصمیم کانال تلگرامی داشتم و مستمر فعالیت می کردم که برای قانونی شدن کار و رسمیت بخشیدن به فعالیتم باید رسانه ای با مجوز وزارت ارشاد راه اندازی می کردم. اسم کانال تلگرامی ام بی تعارف بود، ابتدا به این اسم مجوز نشریه و بعد هم مجوز پایگاه خبری گرفتم.
در این راه تجارب تلخ زیادی داشتید، چه چیزی باعث می شود منصرف نشوید و پا پس نکشید؟
وقتی کارم را شروع کردم همه این ماجراها پیش چشمم بود. اصلا این طور نبود که بگویم نمی دانستم و خبر نداشتم. اتفاقا کاملا می دانستم که چه برخورد ها و چه رفتار هایی در انتظار من است. ولی من روحیه جنگده ای دارم. سمج هستم و راحت از میدان به در نمی شوم.
روحیه من در زندگی شخصی ام هم همینی است که در کارم نشان داده ام و به راحتی از رو نمی روم. بالاخره باید کار کرد، نمی شود که بخاطر هر سنگ اندازی یا تهدیدی شغل را عوض کرد!
من حتی سعی کرده ام تهدید ها را به فرصت تبدیل کنم. آخرین حربه در برابر یک خبرنگار این است که زندانی اش کنند. من در اولین پرونده ام وقتی از من پروانه کسب و وثیقه خواستند ارائه نکردم و به زندان رفتم. فقط خاطراتی که از آن یک روز حضورم در زندان دارم یک کتاب مطلب است.
مدتی بود متوجه شده بودم شهرداری راهرو و آسانسوری ویژه دارد که مدیران از آن طریق تردد می کنند. این مسیر به در پشتی معروف بود. پیمانکارانی که برای گرفتن طلب خود جلوی شهرداری می ایستادند یا هر کسی که می خواست با مدیر و مسئولی دیدار کند موفق نمی شد.
از آن در و لحظه کد زدن مدیران عکس گرفتم و متنی در این رابطه منتشر کردم. این اتفاق با ماجرای دستگیری چهار نفر از اعضای شورای چهارم شهر تبریز مصادف شد و حساسیت بالا بود. شهرداری از من شکایت کرد و به زندان رفتم.
اگر من به عنوان یک خبرنگار تقاضای بازدید از زندان را به دادستان ارائه می کردم محال بود به من مجوز می دادند، ولی به واسطه آن شکایت بدون مجوز به زندان رفتم، بازدید کردم و درباره اش نوشتم.
با آن تجربه در مورد بند ها و کیفیت زندگی در آن محیط دانستم. از سربازان اطلاعات می گرفتم و متوجه شدم 4 هزار نفر زندانی در آن جا نگهداری می شود. نگهبانان درباره مشکلات و مطالبات معوقه خود با من حرف می زدند تا بعد از خروج رسانه ای کنم. عصر که شد من را به زور از زندان بیرون کردند.
من بیش از 180 پرونده قضایی دارم که دلیل تشکیل عمده آن ها، کنکاش و سماجتم در تهیه خبر بود. مواردی هم شکایت من از این مجموعه ها است. مثلا از مامورینی که در پلیس فتا گزارش غلط می نوشتند شکایت کرده ام. چه نتیجه بگیرم و چه نگیریم، اجازه نداده ام هیچ رفتار غلطی با خبرنگار بدون هزینه باقی بماند. همین که به دادگاه کشیده می شوند و وقتی برای پاسخگویی صرف می کنند، می آیند و می روند و برای تبرئه شدن با چند نفر تماس می گیرند، متوجه می شوند که نظارتی وجود دارد و خبرنگار هم شهروند است و حقوقی دارد.
این طور شد که در پرونده های بعدی هم وقتی قاضی پروانه کسب می خواست و نداشتم و باید من را به زندان می فرستاد، با او تماس می گرفتند که بی خیال زندانی کردن من شود.
از نمایندگان مجلس استان آذربایجان شرقی؛ مدیران شهرداری تبریز و اعضای شورای شهر پیشنهاد مدیریت روابط عمومی، ابلاغ گرفتن و استخدام داشتم، ولی می دانستم این پیشنهاد برای این است که کاری به کارشان نداشته باشم به همین دلیل قبول نکردم.
گاهی با زبانی دیگر با من حرف می زنند و می گویند با این قلمی که داری کارگری در شان تو نیست. همین آدم ها بعد از مدتی شروع به تهدید می کنند. آن جا است که بابت قبول نکردن لطفشان احساس پشیمانی نمی کنم.
در کارخانه ای که کارگری می کردم، اذیتم می کردند. چند بار تهدید به اخراج شدم و برای مدتی به دلیل فشار هایی که منشا اش خارج از محیط کارخانه بود، بیرونم کرده اند.
اما من به همان اندازه که متوجه می شوم از سماجتم هراس دارند، انرژی می گیرم و سبک شخصی ام در کار خبری برایم مهم تر و جدی تر می شود. انشاا... خدا کمک کند و بعد از این هم همینطور بمانم.
برخورد خانواده با شرایط شما چطور بود؟ می دانم که وقتی به دردسر می افتید بخش قابل توجهی از اهالی رسانه کنارتان نمی ایستند، چطور با این مشکلات و بی مهری ها کنار می آیید؟
خانواده من به مرور با این شرایط کنار آمده اند، چون می بینند درست کار می کنم و دوست ندارم مدیون کسی باشم، آن ها افتخار می کنند.
من به همکارانم حق می دهم. خانواده دارند و منبع درآمدشان از این راه است. همراهی با من برایشان ضرر دارد و چاره دیگری ندارند.
فکر می کنید خبرنگاری که ناز مسئولی ناکارامد را می کشد و مجیز اش را می گوید تا مصاحبه ای سفارشی بگیرد، ته دل اش راضی است؟! آن بنده خدا خودش زجر می کشد. آن کار برایش عذاب است، ولی مجبور است.
اگر من جور دیگری عمل می کنم به خاطر این است که دستم در جیب نهاد ها، سازمان ها و اشخاص نیست. اگر درآمدم به آن ها وابسته بود من هم امروز باید همان مصاحبه های سفارشی و خبرهای غلو شده را کار می کردم.
خبرنگاران مثل اعضای نظام پزشکی یا دیگر اصناف نیستند، هر خبرنگاری یک دیدگاهی سیاسی دارد. بین خبرنگاران اختلاف سلیقه زیاد است. ما را نمی توان در یک مجموعه سیاسی تعریف کرد به همین دلیل وقتی من به زندان می افتم قبل از هر کسی، خبرنگارانی که با نگاه سیاسی من زاویه دارند خوشحال می شوند.
در کدام صنف چنین وضعیتی را می ببینید؟! پرستاران از به دردسر افتادن یکی از همکاران خود خوشحال نمی شوند، ولی خبرنگاران اینطور نیستند. شاید در نشست ها کنار هم بنشینیم ولی یکی اصلاح طلب است و به آقای خاتمی احترام می گذارد و نفر بغل دستی اش سایه آقای خاتمی را با تیر می زند. معاشرت خبرنگاران با هم ظاهری است. اختلاف بین این قشر بالا است به همین دلیل صنف ما آن طور که باید شکل نمی گیرد.
مساله فقط این نیست که ما پشت هم نیستیم و به هم کمک نمی کنیم. مساله اصلی این است که ما از قبایل سیاسی متفاوتی هستیم و در جایی رقیب و حتی دشمن هم به حساب می آییم.
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی