مبارزه بدون خشونت، علیه خشونت
سرمقاله
بزرگنمایی:
خشونت پرهیزی همچنانکه دلیل برخی باورها و عقاید است، خود مدلول نگره هایی است که به مرور زمان شخصیت فکری فرد را ساخته اند. برعکس، آنکه خشونت را مشروع می پندارد و به آن مبادرت می ورزد نیز خلق الساعه چنین نشده.
خشونت پرهیزی همچنانکه دلیل برخی باورها و عقاید است، خود مدلول نگره هایی است که به مرور زمان شخصیت فکری فرد را ساخته-اند. برعکس، آنکه خشونت را مشروع می پندارد و به آن مبادرت می ورزد نیز خلق الساعه چنین نشده.
ساحت های مختلف انسانی، از باورها، عواطف، هیجانات و ... تا به گفتار و رفتار درآیند، تطوّر و تحوّلی به درازنای عمر شخص را طی کرده-اند. چنانچه بخواهیم عوامل گرایش انسان به خشونت را واکاویم، علاوه بر روان شناسی و جامعه شناسی، چاره ای جز بررسی عقاید و باورها نداریم، که، این اوّلین ساحت شخصیتی انسان و تأثیرگذارترین وجه اوست.
در اینجا، امّا، قصد چنین کاری را نداریم و بررسی های علمی را به اهلش وا می سپاریم. در اینجا بر این نکته تأکید می کنم که خشونت پرهیزی، بر خلاف جلوه آن، می تواند به خودی خود عامل قدرت بخش و عامل توان افزایی و کارآمدی گردد.
نمونه های جنبش مردم هند به رهبری ماهاتما گاندی و جنبش مردم آفریقای جنوبی به پیشداری نلسون ماندلا پیش روی ماست. علی رغم تفاوت موجود در نگرش و هدف هر کدام از این دو، گاندی و ماندلا، نفی خشونت را استراتژی خود می دانستند.
درست است که گاندی در بستر فرهنگ تاریخی هندویی و بودایی، خشونت پرهیزی را آموخته بوده و نفی خشونت در او نهادینه گردیده بوده است؛ اما ماندلا، بی نصیب از این ویژگی مهم هم، به استراتژی و تاکتیک پرهیز از خشونت رسیده بود و بدان باور داشت.
از گاندی نقل شده که می گفت اگر بدانم در راهی که می روم ماری خطرناک وجود دارد، راهم را عوض می کنم تا مجبور به کشتن آن نباشم. حتی ممکن است از راهی که آمده ام بازگردم یا بگریزم؛ ولی از مواجهه با حیوان خطرناکی که خشونت در طینت اوست، بپرهیزم. امّا اگر چنین کردم و از مواجهه با آن نتوانستم شانه خالی کنم، حتماً آن مار را خواهم کشت و بر کشتن آن تأسف خواهم خورد که کاش چنین نمی شد.
از این نقل قول گاندی پیداست که در نگرش او حتی پیروزی و تفوّق بر مار زهرناک نیز پیروزی واقعی نیست، مایه تأسف است و خدشه-ای است بر روح آدمی. پس، گریز از مواجهه با مار یک تاکتیک برای پیروزی اوست. با گریز است که نه قربانی خشونت می شویم و نه عامل آن.
همین بن مایه عقیدتی در مبارزات گاندی نیز وجود داشت. به دعوت او معترضان درست از کار کشیده و مسافت بین شهرها را پیاده طی می کردند. حتی در مقاطعی که با خشونت روبرو می شدند و افرادی از آنان کشته می شد، پس از دفن کشته شدگان در همان مسیر، به راهشان ادامه می دادند. در اثر چنین تجمعات و اعتصاباتی، جمعیت میلیونی ساکت اما متحرک، همه هندوستان را فتح کرد و حاکمیت را مجبور به تمکین نمود.
نلسون ماندلا، اما، بدون چنین پشتوانه فکری، پرهیز از خشونت را به عنوان تاکتیک خود به کار گرفت و این نشان از هوشمندی او داشت چرا که هدف ماندلا و یارانش تغییر شیوه حکمرانی حاکمان کشورشان بود و خشونت در کشور، حتی چنانچه منجر به پیروزی و تفوّق سیاسی نیز گردد، از هزینه های متعاقب آن در امان نخواهد ماند.
در یک مجموعه، یک خانواده، یک سرزمین یا یک کشور، هدف هر تحرّک اجتماعی، طبیعتاً، اصلاح آن اجتماع مطابق یک ایده است. این ایده اجتماعی یا سیاسی هر چه باشد، به محض پیروزی، باید بر تمام اجتماع اِعمال شود و خشونت دیدگان مغلوب، با تمام زخم های شکست و از میدان به در شدن، در همان جامعه خواهند بود و خواهند زیست.
کشتن مار زهرناک، فرآیند غلبه بر آن، درگیری و زخم نشاندن بر پیکرش و در نهایت انهدام جسد و لاشه اش، کم زخمی بر روح نیست و دردناکی آن کمی از زهر و دردناکی زهرخوردگی ندارد. پس، از آن باید گریخت؛ اما از طی مسیر صرف نظر نمی توان نمود.
با این اوصاف، بدیهی، معقول و عقلانی است که جمعیت اکثریت در آفریقای جنوبی و هند، به محض آنکه در تجمعات معدودی، اتّحاد و همفکری خویش را بدست آوردند، نیازی به اعمال خشونت نداشته اند. همین اکثریتِ تا دیروز خاموش، امروز با نشستن در خانه، یا دست از کار کشیدن و از شهر بیرن رفتن یا هر نوع رفتار دور از خشونتی که معنای اعتراض در آن باشد می تواند پیروز شود.
فراموش نباید کرد که چه ماندلا و چه گاندی، در کشور خود در اکثریت مطلق بودند و اِعمال هر خشونتی می توانست آنان را به پیروزی سیاسی برساند. پیروزی آنان می توانست بدست آید و چند صباحی کام اکثریت ظلم دیده را نیز شاد گرداند؛ اما آیا اقلیت چند میلیونی شکست خورده و زخم دیده در یک جامعه کم دردی ست؟!!
در مقابل این دو نمونه، نمونه تفوّق سیاسی صهیونیسم اسرائیل بر فلسطین را پیش چشم داریم و بسیاری نمونه های دیگر. چرخه خشونت ایجاد شده توسط اشغالگران آیا می تواند اجتماع را پیش برد؟!
چند میلیون سفید پوست آفریقای جنوبی، بنا به فرض، فردای شکست خوردن از ماندلا و یارانش به معضلی همیشگی برای همان اکثریت پیروز تبدیل میشدند؛ اما با کیاست مبارزه بدون خشونت، اکنون، با حفظ حق حیات اجتماعی در همان سیستم و نظام اجتماعی که روزی در آن طعم شکست را چشیده اند، زندگی می کنند.
منطق زندگی اجتماعی چنین است و بدون وجود دیگری برپایی اجتماع سالم ممکن نیست. همانگونه که فلاسفه معاصر، اعم از پدیدارشناسان و اصحاب هرمنوتیک، وجود دیگری را ضامن هویت یابی انسان می دانند، وجود دیگر اندیشان و دگرباشان قوام بخش یک جامعه است به شرط آنکه نافی وجود ما نباشند. هدف جنبش ماندلا و گاندی ساختن بود و ساختن اجتماع جز با قطع زنجیره خشونت ممکن نیست.
تمام تحسین جهانیان از این دو چهره به همین روشن بینی تاکتیکی ایشان بر می گردد که بجز آرمان پیروزی به فردای پیروزی نیز می اندیشیدند. باید هر جنبش اجتماعی به فردای پیروزی، بسیار بیشتر و پیشتر از هنگام ظفر بیندیشد چرا که هر حرکت اجتماعی ناظر به فرداهای روشن تری است که به امید آن و با هدف رسیدن به آن شکل گرفته.
گیریم که ماندلا بر چند میلیون سفید پوست نژاد پرست و گاندی بر جمعیت انبوه استعمارگران، با راه اندازی جوی خون پیروز می شد. گیریم که هر آنکه از ظالمان دیروز باقی مانده را گردن می زدند یا به دار مجازات می آویختند. آنگاه ماندلا و گاندی بر کشوری که دستش به خون چندین و چند انسان آغشته است چگونه می توانست حکومت کند؟!
شاید از همین روست که هر دو از پذیرفتن مَناصب حکومتی سرباز زدند. شاید آنان علاوه بر مرام و مسلک شخصیتی، با کنار کشیدن خودشان از مناصب حکومتی قصد آن داشته اند که آخرین زخم وارده بر جمعیت مغلوب را نیز بزدایند و جمعیت مغلوب و غالب را تحت حکومتی گردآورند که از دوران مواجهه و تقابل دور است.
بدینسان، روش و منش سیاسی ماندلا و گاندی به عنوان تاکتیک نفی خشونت، الگوی بسیاری از جنبش های اجتماعی پس از آن شد. چندین جنبش اجتماعی را می توان نام برد که پس از برپایی تظاهرات های معدود و اعلام مخالفت خویش، پس از اتمام حجّت با حاکمان بوسیله همین تجمعات و پس از آنکه تجمعاتشان با شدیدترین خشونت ها سرکوب گردید، بوسیله انواع اعتصابات صنفی و مدنی به پیروزی رسیدند و چرخه خشونت را در اجتماعشان قطع نمودند در حالیکه اگر به در خیابان ماندن و مقابله به مثل اصرار می ورزیدند، از فردای پیروزی خود باید منتظر مقابله به مثل شکست خوردگان می بودند. شکست خوردگانی که خشونت ذات آنهاست و پس از شکست، خشونت را بیش از پیش حق خود خواهند پنداشت.
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی