باغ بی برگی ؟!
سرمقاله
بزرگنمایی:
پاییز بی مهابا دررسیده و صدای سرود "صبح است اول مهر" از مدارس به گوش می رسد. برخی از کودکان با هیجان، برخی دیگر با بی تفاوتی و اغلب با سرزندگی راهی مدرسه هایند.خیابانها دوباره اول صبح شلوغ شده.همه راهی مدرسه می شوند، در مقاطع مختلف.
کاظم طیبی فرد
پاییز بی مهابا دررسیده و صدای سرود "صبح است اول مهر" از مدارس به گوش می رسد. برخی از کودکان با هیجان، برخی دیگر با بی تفاوتی و اغلب با سرزندگی راهی مدرسه هایند.خیابانها دوباره اول صبح شلوغ شده.همه راهی مدرسه می شوند، در مقاطع مختلف.
در حکم زمان همه مساویند اما در حکم جامعه چه؟! برخی از بچه ها با موهای بلند و آب و شانه کرده، سوار بر سرویس یا اتومبیل راحتشان، برخی با پای پیاده در جاده های خاکی یا گلی. برخی به مدرسه های کپری، برخی به مدارس لاکچری، چند زبانه، لوکس و پر زرق و برق!
اینها همه گرچه دلگیر کننده است و نازیبا اما طبیعی ست و اقتضاء یک جامعه ی کلان. اینها درد نیست، درد آنجاست که جامعه فرصتهایش را برای هر دو دسته به یکسان عرضه نکرده. آن عافیت نشینِ خوش خرامان، فرصت خواهد داشت تا در بهترین دانشگاهها درس بخواند چون می تواند به بهترین موسسات آموزش و آمادگی کنکور برود، در معرض ازدواجِ در سنین کودکی نیست و کودکیش را کودکی خواهد کرد، حق انتخاب دارد بین مدارس گران قیمت خصوصی و مدارس رایگان دولتی، مصائب مهاجران را هم ندارد، کودک کار هم نیست و غم نان ندارد، حتی ای بسا که به مجامع آموزشی بین المللی نیز دسترسی داشته و از آموزش و علم روز نیز بتواند که بهره ببرد. سر آخر هم چون فرصت بالیدن در ید قدرت اوست، فرداها برای فرزندان این سرزمین سروری خواهد کرد و سرنوشتشان را رقم خواهد زد، با چرخش قلمش و با صدور احکام و سیاستهایش!
در حالیکه به تصریح قانون اساسی تحصیل رایگان تا سطوح عالی حق همه ی فرزندان این مُلک است، رایگان درس خواندن فقط یک مزاح و شوخی تلخ است. آموزش و پرورش عملاً جز اِعمال قدرت، همه ی امور را واسپاری کرده و جز پرداخت حقوق معلمان و سرانه ی آموزشی ای که مقدار و زمان پرداختش به فکاهی می-ماند، تمام مسئولیت ها را از خود سلب کرده.
مدارس به همت خیّرین مدرسه ساز ساخته می شوند، اگر ساختنی در کار باشد و چون سرانه ی آموزشی مدارس کفاف حداقلِ هزینه های جاری را نیز نمی دهد، با کمک های مردمی و مبالغ اعطایی اولیاء دانش آموزان است که امور جاری تمشیت می شود.
آموزش و پرورش با پرداخت یک حقوق حداقلی، معلمان را به کار می گیرد و برای جذب نیروی جدید نیز از جیب خودِ داوطلبان هزینه می کند. چند بار در سال، با عناوین مختلف برای پستها و مشاغل مختلف آموزشی آزمون برگزار می کند که مجموع دریافتیِ حق ثبت نام همین آزمونها خودش مبالغ قابل توجهی می شود. اخیراً و از سال گذشته حتی برای دوره های توان افزاییِ قبول و جذب شدگان، شهریه دریافت می کنند! یعنی یک داوطلب معلمی بعد از گذراندن آزمون کتبی، بعد از مصاحبه های عملی که اغلب عقیدتی هستند و در پی تفتیش عقاید، باید هزینه ی کلاسهایی را نقداً پرداخت کند که در آن مهارت تدریس را بیاموزد.
اینها در جای خود، فجایع اخلاقی جاری در مصاحبه ها در جای خود، همین وزارت آموزش و پرورش برای اجرای طرحهای موازی، بی ثمر و سرانجام، گروهها و دفاتر عریض و طویلی به پا می کند و میلیاردها تومان را خرج چنین اموری می نماید.
به هر حال پاییز است. کم کم و نم نم خزان هم می شود اما به رسم دیرینمان، زمان شروع دوباره ی درس و مدرسه هم هست.
هر کدام از موارد بالا را اگر بخواهیم که بکاویم و واشکافیم، خود حدیث هفتاد من کاغذ خواهد شد اما به هر روی پاییز و اول مهر برایمان یک شروع است و هر شروعی به امید وابسته. همه ی این نقص ها و بی عدالتی ها و نازیبایی ها با امید است که محو می شوند. گرچه غلبه بر این همه نابرابری و عدم توازن کاریست صعب، از امید معجزه ها ساخته است و از امید دشوارها سهل می شوند.
همه ی این مسائل در سایه سار امید، به زیبایی تبدیل می شود وقتی کودکی در دورستِ کردستان، سیستان و بلوچستان و ... به جای بیل و ابزار ،مداد در دست می گیرد و می خندد،خواندن می آموزد و نوشتن را مشق می کند. به قول مرحوم اخوان ثالث:
گر ز چشمش پرتو گرمی نمیتابد،
ور برویش برگ لبخندی نمیروید؛
باغ بی برگی که میگوید که زیبا نیست؟
.
.
.
پادشاه فصلها، پاییز
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی