تحلیل معرفت شناسانه از ملازمه و ماهیت عدالت و دموکراسی اندیشه

تحلیل معرفت شناسانه از ملازمه و ماهیت عدالت و دموکراسی

  بزرگنمایی:
نوشتار پیشرو، صورت مکتوب سخنان استاد مصطفی ملکیان در سالهای دور است که متن آن، بعد از بازبینی و تأیید خود ایشان، به همراه چند گفتار دیگر از وی، در کتاب دو جلدی “در رهگذار باد و نگهبان لاله” منتشر شده است.

بازنشر سخنانی از استاد مصطفی ملکیان،فیلسوف
نوشتار پیشرو، صورت مکتوب سخنان استاد مصطفی ملکیان در سالهای دور است که متن آن، بعد از بازبینی و تأیید خود ایشان، به همراه چند گفتار دیگر از وی، در کتاب دو جلدی “در رهگذار باد و نگهبان لاله” منتشر شده است.
این نوشتار بخشی از یکی از گفتارهاست که به انتخاب سردبیر این نشریه، به خاطر پرداختن به موضوع عدالت و دموکراسی، دو موضوع اساسی در مکتب سوسیال دموکراسی، گزیده و انتخاب شده.
مکلیان در این فراز، معرفتشناسانه به موضوع وارد شده و اهمیت دموکراسی و نیاز بشر به آن را نمایان کرده، در همین خلال، وابستگی دموکراسی و عدالت را به یکدیگر پیش رو می آورد.
استاد، در برهه های دیگری نیز از زاویه های دیگر به این مفاهیم پرداخته اند اما مسئولیت این گزینش و انتخاب با سردبیر نشریه است و ایشان در این گزینش دخالتی نداشته اند.ای بسا فهم گزینشگر با هدف گوینده مطابقت کامل نداشته باشد اما اطلاعات،روش و رویکرد ایشان برای جمعیتی که تقلای برپایی توأمان عدالت، آزادی و همبستگی را در سر می پروراند، مغتنم و  با ارزش به نظر می سد.
در یک تقسیم بندی کلی همه ی باورهای ما آدمیان ـ اعم از باورهای ناظر بر واقعیت ، باورهای ناظر بر ارزش ، و باورهای ناظر بر تکلیف - را میتوان به دو قسم تقسیم کرد.
در باب اینکه جهان هستی دارای چند ساحت است، لااقل سه دیدگاه وجود دارد یک دیدگاه جهان هستی را فقط دارای یک ساحت می داند و آن را ساحت واقع مینامد. این بدان معناست که گرچه از ارزشها سخن میگوییم، آنها نیز از سنخ واقعیت هستند فقط ظاهر آنها با واقعیت متفاوت مینماید اما چیزی جز واقعیت نیستند. به تعبیر دیگر، چاره ای جز ارجاع و تحویل ارزشها به واقعیتها نداریم و لذا فقط واقعها، ساحت هستی را میسازند.
طبق دیدگاه دوّم دو ساحت داریم؛ ساحت واقعها و ساحت ارزشها. این دو ساحت از هم جدا هستند و هیچ کدام را نمیتوان به دیگری ارجاع کرد؛ نه واقعها را میتوان به ارزشها ارجاع و تحویل کرد و نه برعکس. اینها دو مقوله اند و هیچ گونه ارجاع و تحویلی بین آنها امکان پذیر نیست. البته این دو مقوله میتوانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند اما نه این را میتوان به دیگری فروکاست و نه برعکس. بنابراین با دو ساحت سروکار داریم.
طبق دیدگاه سوم نه فقط ارزشها را نمیتوان به واقعیتها فروکاست بلکه علاوه بر ارزشها و واقعیتها چیز سومی هم به نام تکلیف وجود دارد. تکلیفها و الزامات نیز ساحت جداگانه و علی حده ای هستند. این بدان معناست که کارکسانی که تکلیفها را به ارزشها ارجاع کرده اند درست نبوده است؛ همان طور که کار کسانی که ارزشها را به واقعها ارجاع کرده اند درست نبوده.
سخنی که خواهم گفت با هر دو دیدگاه سازگار است. گرچه به گمان من دیدگاه سوم که طبق آن در عین اینکه واقعیت و ارزش با هم ربط و نسبتهایی دارند، قلمرو واقعیت از قلمرو ارزش جداست و گرچه تکلیف و ارزش ربط و نسبتهایی با یکدیگر دارند، قلمرو تکلیف هم از قلمرو ارزش جداست، قابل دفاع تر است. مجموعه ی باورهایی را که همه ی ما آدمیان در طول تاریخ داشته ایم، داریم و خواهیم داشت . چه آن باورها مربوط به عالم ارزش باشند، چه مربوط به عالم تکلیف و الزام و چه مربوط به عالم واقع، میتوان به دو دسته تقسیمشان کرد.
 قبل از بیان این تقسیم بندی باید نکته ای را بیان کرد .نحوه ی بیان باورهایی که ممکن است به ساحت واقع، یا ساحت واقع و ارزش، و یا ساحت واقع، ارزش، و تکلیف ناظر باشند، به اقسامی قابل تقسیم است. گاه برای اخبارند، گاه وصف الحالند،گاه برای تأثیرگذاری در دیگرانند و گاه کارکرد چهارم و یا پنجمی دارند. این بحث وجود دارد که کارکردهای زبان چیست و چه انتظار و توقعاتی میتوان از زبان داشت؟ 
در اینجا بحث خود را از باور به زبان منتقل کردیم زیرا در این بحث با باورهای به زبان آمده سروکار داریم لذا این بحث پیش میآید که به چه قصد و غرضی به زبان می آیند. بعضی گفته اند فقط دو قصد و غرض می توان داشت و بعضی به سه، چهار، هفت هشت، سیزده و یا شانزده قصد و غرض قایل شده اند. گاه در کتابها از این اغراض به کارکردهای زبان تعبیر کرده اند ما به این بحث نیز نمی پردازیم که کدام دیدگاه درست است. دیدگاه برکلی، ویتگنشتاین، آستین، ریورد، و یا هابرماس؟ به هر حال هر قصد و نیتی داشته باشید و به هر قصد و نیتی این باورها را بر زبان آورید و هر کارکردی که زبان و بیان شما برای خود شما و یا برای آنها داشته باشد باید گفت باورهای به زبان آمده به دو دسته قابل تقسیم هستند باورهای سابجکتیو و باورهای آبجکتیو ؛ باورهای انفسی و باورهای آفاقی.
 باورهای به زبان آمده ی سابجکتیو: این باورها قابل ارزیابی نیستند؛ نه ارزیابی منطقی و نه ارزیابی معرفت شناختی. به این دلیل که با ذوق و سلیقه ارتباط پیدا میکنند آنها حاکی از یک امر ذوقی و یا سلیقه ای هستند .این باورها معمولاً به امور ذوقی ناظرند به این معناکه در آنها وصف الحال خود را از امری و یا طرز تلقی خود را نسبت به امری بیان میکنم. به عبارت دیگر، به ظاهر درباره ی جهان هستی سخن میگویم اما در واقع درباره ی خود سخن میگویم. مثل وقتی که میگویم زیباترین رنگ جهان آبی است. اگر ظاهر سخن مرا بنگرید ممکن است گمان کنید واقعیتی از واقعیات جهان هستی را بیان میکنم؛ واقعیت زیباتر بودن رنگ آبی نسبت به رنگهای دیگر اما در واقع یکی از عناصر نفسانی خود را عرضه میکنم که میگویم منش ، مزاج روحی و ساختار روانی من چنان است که رنگ آبی را “ زیباترین”،می یابد. به جای اینکه بگویم، رنگ آبی را زیباترین رنگ می یابم، میگویم رنگ آبی زیباترین رنگ است. در اینجا با یک امر سابجکتیو سر و کار داریم، چراکه ناظر به یک امر ذوقی و سلیقه ای است. ما به این بحث- که البته جای بحث دقیقی دارد ـ نمی پردازیم که این امر ذوقی در درون خود به چند دسته تقسیم می شود. یکی از مباحث فلسفه ی هنر این است که آیا میتوان امور ذوقی را رده بندی کرد؟ این رده بندیها به لحاظ کمیت ، کیفیت و هویت چگونه میتوانند باشند؟ 
باورهای به زبان آمده ی آبجکتیو: این باورها، باورهای شخصی و باورهایی که وصف الحال و بیان روان شناسی من باشند، نیستند بلکه درباره ی عالم واقع ادعا می کنند. این باورها را باورهای آبجکتیو، به این معنا که ادعایی در باب آفاق میکنند و نه ادعایی در باب نفس می نامند.
این باورها در درون خود به دو دسته جزئی تر قابل تقسیم هستند. دسته ی اوّل باورهایی هستند که در عین آبجکتیو بودن و اینکه همه ی آدمیان بالقوه می توانند بفهمند که گزارش صادقانه ای از عالم واقع می دهند یا گزارش کاذبانه ای، قدرت تشخیص صدق وکذب آنها بالفعل در اختیار ما نیست. مثل وقتی که میگ ویم “در فلان سیاره ای که در فلان کهکشان است اکسیژن وجود دارد”، اینکه در آن سیاره اکسیژن وجود دارد یا نه یک امر سابجکتیو نیست اما در وضع کنونی نمی  وانیم بفهمیم که این گزاره صادق است یا کاذب زیرا هنوز علوم و معارف به طور کلی آن پیشرفت را نکرده اند که تحقیق این امر برای ما بالفعل امکان پذیر باشد اما به هر حال این امر آبجکتیو است و بر آبجکتیو بودن خود هم باقی می ماند و ما بالقوه میتوانیم بفهمیم که این سخن صادق است یا کاذب و به امور ذوقی مربوط نمی شود، بلکه به امر بیرون از ما مربوط می شود بنابراین، باورهای آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق هم داریم. قابل تحقیق شدن گزارههای بالفعل غیر قابل تحقیق، فقط و فقط به پیشرفت علوم و معارف ی بستگی دارد. هیچ چیز دیگری نمی تواند یک باور بالفعل غیر قابل تحقیق را به قابل تحقیق تبدیل کند مگر اینکه علوم و معارف بشری پیشرفت کنند. هر چه علوم و معارف بشری پیشرفت کنند تعداد باورهای بالفعل غیر قابل تحقیق کمتر میشود و به باورهای بالفعل قابل تحقیق تبدیل می شوند. خیلی از امورند که اگر کسی سیصد سال پیش آنها را ادعا میکرد در عین آبجکتیو بودن بالفعل،غیر قابل تحقیق بودند اما امروزه میتوان در باب صدق و کذب آنها تحقیق کرد.
دسته ی دوم، باورهای آبجکتیو بالفعل قابل تحقیق هستند. اگر بگویم، “فلان قارچ سمی است”، باوری آبجکتیو و در وضع کنونی، قابل تحقیق است. یا اگر بگویم” فلان غذا بر روی نظام گوارشی، ترکیبات خون و اعصاب ما فلان اثر را دارد” با وضع کنونی بیوشیمی و فیزیولوژی می توان در باب آن تحقیق کرد. می توانیم کل باورهای به زبان آمده ی خود را به این سه دسته تقسیم کنیم؛ باورهای سابجکتیوکه بالفعل غیر قابل تحقیق هستند ،باورهای آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق و باورهای آبجکتیو بالفعل قابل تحقیق.
اینکه به همه ی باورهای سابجکتیو و آبجکتیوی که من و شما به عنوان یک انسان واجد آنهاییم ،در حریم خصوصی زندگی بها داده شود، فعلاً محل بحث نیست زیرا نمی توان گفت بدون قید و شرط به کل باورهای سابجکتیو و آبجکتیو یک فرد در حریم زندگی خصوصی او ترتیب اثر داده می شود. حریم خصوصی زندگی، حریمی است که همه ی آنچه می کنم، همه ی آنچه دارم و همه ی آنچه هستم، به غیر من تسری پیدا نمی-کند .همه ی کردنها، داشتنها و بودنهای من به غیر من تسری پیدا نمی کند .در حریم زندگی خصوصی، می-توانیم به همه ی باورهای سابجکتیو و آبجکتیو خود ترتیب اثر دهیم و یا ترتیب اثر ندهیم. من در اینجا، نفیاً و اثباتاً، در باب این مطلب سکوت میکنم، هر چند رأی من آن است که در حریم خصوصی، تا وقتی خصوصی بماند، حق دارم به همه ی باورهای آبجکتیو و سابجکتیو خود ترتیب اثر دهم. اکنون نمیخواهم به این ادعا بپردازم اما شما را به این نکته توجه می دهم که عده ای گفته اند در حریم خصوصی هم کسی حق ندارد به همه ی باورهای سابجکتیو و آبجکتیو خود ترتیب اثر دهد. 
بحث بر سر آن است که وقتی این باورها میخواهند به حریم زندگی عمومی راه پیدا کنند و میخواهیم در این ساحت به آنها ترتیب اثر دهیم و آنها را مبنای تصمیم گیری خود در امور سیاسی، اقتصادی ،قضایی ،بین المللی و در ناحیه ی تعلیم و تربیت زندگی جمعی قرار دهیم چه باید کرد؟
شک نیست که اعتقادات سابجکتیو و آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق من نمی توانند مبنای تصمیم گیری زندگی جمعی شوند. به نظر می رسد اعتقادات سابجکتیو من- این من هرکس باشد فرق نمی کند- و اعتقادات آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق من، فقط و فقط وقتی می توانند در زندگی جمعی راه پیدا کنند که همه ی کسانی که این زندگی جمعی، زندگی جمعی آنهاست، با این راهیابی موافق باشند و به آن رأی مثبت دهند. اگر یک رأی آبجکتیو غیر قابل تحقیق و یا یک رأی سابجکتیو داشتم و خواستم آن رأی مبنای تصمیم گیری زندگی جمعی شود، به هیچ وجه امکان ندارد بتوان آن را در زندگی جمعی راه داد مگر اینکه همه کسانی که این زندگی جمعی، زندگی جمعی آنهاست به آن رأی مثبت دهند. به گمان بنده رأی دادن در این دو جا تنها روش درست است. از سوی دیگر، رأی دادن در زندگی جمعی هم فقط در این دو مورد درست است و من بر این دوّمی نیز تأکید می کنم.
 رأی دادن و نظرخواهی از مردم به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم، باواسطه و یا بی واسطه، به صورت رفراندم و... فقط در این دو قلمرو (قلمرو امور سابجکتیو و آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق) امکان پذیر است. معقول نیست بگوییم مردم! میخواهیم وزن این لیوان را مبنای تصمیم گیری زندگی جمعی خود قرار دهیم. حال رأی دهید که وزن این لیوان، 50 گرم است یا بیش از 50 گرم و یا کمتر از 50 گرم و هر چه اکثریت مردم گفتند، همان رأی را قبول کنیم زیرا وزن لیوان، یک امر آبجکتیو بالفعل قابل تحقیق است. اگر امری آبجکتیو بالفعل قابل تحقیق باشد حق نداریم به آرای مردم رجوع کنیم در اینجا ترازو ، معیار  و استاندارد بیرونی و آفاقی داریم. میتوان به وسیله ی آن معیار فهمید که وزن لیوان چقدر است بنابراین هرچه مردم بگویند، مهم نیست. اگر وزن این لیوان 50 گرم باشد، تمام شش میلیارد انسان روی زمین هم بگویند کمتر و یا بیشتر از 50 گرم است نباید سخن آنها را بپذیریم. بنابراین در امور آبجکتیو بالفعل قابل تحقیق، رجوع به آرای عمومی به هیچ وجه به حق نیست.
اما از طرف دیگر در امور سابجکتیو و آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق راهی جز رجوع به آرای عمومی وجود ندارد زیرا اگر در این امور کسی بگوید رأی من و یا رأی کسانی را که با من هم اندیش هستند مبنای تصمیم گیری قرار دهید، گفته میشود که وجه رجحان شما نسبت به دیگران چیست؟! چرا باید رأی شما را در امور مبنای تصمیم گیری قرار دهیم؟! چرا رأی رقیب یا رأی مخالف شما را مبنا قرار ندهیم؟ دراینجا یک نوع ترجیح بلا مرجّح عملی پیش می آید و ترجیح بلا مرجح عملی، یکی از مصادیق بی عدالتی است اینجاست که بحث ربط و نسبت آزادی با عدالت پیش می آید چه دلیلی دارد من تابع شما باشم؛ شما تابع من باشید. زیرا فرض بر این است که امر، یا سابجکتیو است یا آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق، معنایش آن است که در وضع کنونی نمی فهمیم رأی تو صادق است، یا کاذب. حال یا به این دلیل که رأى تو صدق وکذب ندارد،( وقتی رأی مربوط به امور سابجکتیو است) یا به این دلیل که اکنون روشی برای احراز صدق و کذب آن در اختیار نداریم (وقتی رأی مربوط به امور آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق است) نمیتوان ارزش صدق به آن اسناد داد و لذا سخن تو فعلاً از مؤلفه ی حقیقت عاری است. اگر سخن تو از مؤلفه ی حقیقت عاری است، سخن رقبای تو هم از مؤلفه ی حقیقت عاری است. حال اگر ده سخن در یک مسأله ی واحد وجود داشته باشند که هیچ کدام از لحاظ منطقی و معرفت شناختی بر یکدیگر رجحانی نداشته باشند و همه از این عنصر خالی باشند، چرا این رأی مبنای عمل قرار گیرد و آن یکی مبنای عمل قرار نگیرد؟ اگر بگویید آن یکی مبنا قرار گیرد، میگ ویند چرا این رأی و رأی دیگر نه؟ اگر کسی بگوید هیچ کدام مبنای عمل قرار نگیرند، می گوییم فرض بر این است که زندگی متوقف بر این است که در این مورد تصمیمی بگیریم. در اینجا چاره ای جز این نیست که بگوییم حال که همه از این حیث مساوی هستیم و رأی هیچ کدام از ما بر دیگری رجحان ندارد، رأی ای را که همه یا اکثریت به آن قایلیم مبنای تصمیم گیری قرار می دهیم عدالت اقتضای این دارد که ترجیح بلا مرجّح عملی نداشته باشیم و برای اینکه ترجیح ما حتماً مرجّحی داشته باشد، مرجّح، پسند و خوشایند عمومی است که از راه نظر خواهی حاصل می آید. این نظرخواهی میتواند به صورتهای مختلف و به هر ترتیبی صورت پذیرد.، بنابراین در این دو جا ،چاره ای جز رأی خواهی وجود ندارد اما باید به طور جدی تأکید کرد که رأی خواهی فقط به این دو جا اختصاص دارد و در قسمت سوم و یا همان آرای آبجکتیو بالفعل قابل تحقیق نمی توان نظر خواهی کرد. در کشور ما یکی از چیزهایی که بعد از دوم خرداد در مطبوعات، در برابر افراط یا تفریطی که در هفده سال قبل دیده می شد، می بینیم، آن است که کسانی به افراط و یا تفریط دیگری دچار شده اند و می-گویند ارتباط یا عدم ارتباط با امریکا را به رفراندم بگذارید. رفراندم برای امور آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق و سابجکتیو است. در حالی که ارتباط یا عدم ارتباط با امریکا یک سلسله ابعاد آبجکتیو بالفعل قابل تحقیق دارد. مثلاً اقتصاددانان بالفعل می دانند که ارتباط و عدم ارتباط چه پیامدهایی خواهد داشت. در اینجا حق نداریم رفراندم انجام دهیم. اقتصاددانان تا آن مقدارکه این مسأله به معنای دقیق کلمه آبجکتیو بالفعل قابل تحقیق است و متخصصان روابط بین الملل  و ... نیز تا آن مقدارکه در تخصص آنهاست باید نظر دهند. بنابراین در عرصه ی امور اقتصادی، سیاسی، بین المللی و احیاناً در بعضی از عرصه های دیگرکه فی بادی النظر ارتباط آنها به نظر نمی آید یک سلسله امور بالفعل قابل تحقیق وجود دارند که در باب آنها باید اقتصاد دانان، متخصصان امور بین المللی، متخصصان علم سیاست ،. . . . اظهار نظر کنند، وقتی این افراد در این موارد تحقیق کردند، ممکن است در آخر قسمتهایی باقی بماند که یا آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق هستند و یا سابجکتیو که البته در مانحن فیه آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق هستند و چه بسا در اینجا امر سابجکتیو یافت نشود. اگر کار به اینجا رسید، دیگر ترازو و معیار نداریم و لذا در اینجا نظرخواهی و رجوع به آرای عمومی کاملاً درست است. 
نمی توان از ابتدا بدون جدا کردن این دو بخش، به آراء مردم رجوع کرد. اگر چنین کنیم، نه با حقیقت طلبی و نه با عدالت طلبی، با هیچ کدام، سازگاری ندارد. اینجا مثل همان وقتی است که بحث بر سر وزن لیوان بود. در این مورد با یک امر آبجکتیو بالفعل قابل تحقیق سروکار داریم و لذا نباید به آرای عمومی رجوع کنیم. مثل وقتی که میخواهیم نماینده مجلس انتخاب کنیم. اگر شرط باشد که نماینده مجلس لیسانس یا فوق لیسانس داشته باشد، نمی توان گفت در باب لیسانس داشتن نماینده ی مجلس رأی گیری می کنیم تا ببینیم لیسانس دارد که واجد شرایط است و یا ندارد که واجد شرایط نیست. زیرا لیسانس داشتن یا لیسانس نداشتن نماینده مجلس یک امر بالفعل قابل تحقیق است .باید به اسناد و مدارک دانشگاه و وزارت علوم رجوع کرد تا ببینیم مدرکی دال بر لیسانس داشتن او وجود دارد یا خیر. البته اگر در نماینده ی مجلس اموری وجود دارند که آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق و یا سابجکتیوند، باید رأی گیری کرد. پارادوکسی که در وضع کنونی ما وجود دارد آن است که اموری را به رأی مردم واگذار می کنیم که به نظر دقّی معنایش این است که این امور، آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق و یا سابجکتیوند و بعد درباره ی همان امور، گروهی نظر می دهند که اگر نظر دهند، در واقع اعتراف کرده اند که اینها بالفعل قابل تحقیق هستند. به تعبیر دیگر، اگر امور از مقوله ی سابجکتیو و آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق نیستند که اصلاً نباید به مردم رجوع کرد و اگر از این دو مقوله-اند، فیلتر بعدی معنا ندارد. به نظر می رسد در اینجا به لحاظ منطقی و معرفت شناختی التباسی رخ داده است.
 بنابراین، عدالت اقتضا می کند که در امور سابجکتیو و آبجکتیو بالفعل غیر قابل تحقیق به رأی مردم رجوع کنیم و اگر امری بالفعل قابل تحقیق بود به رأی مردم رجوع نکنیم. اگر در مثالی که قبلاً گفتم، معلوم شود که فلان قارچ، سمی است، یا فلان ماده ی غذایی دارای یک ماده ی سرطان زاست، نمی توان گفت برای تولید آن قارچ و یا آن ماده ی غذایی رأی گیری کنیم که فلان کارخانه سازنده ی آن به تولید خود ادامه دهد یا خیر. در اینجا محرز شده است که این ماده ی غذایی سرطان زاست و چون فرض بر این است که هیچ کدام از ما نمی خواهیم ماده ی سرطان زا در مواد غذایی مردم باشد ،صاحب آن کارخانه نمی تواند بگوید باید به مردم رجوع می کردید تا نظر آنها را بخواهید و نباید بدون نظرخواهی کارخانه ی مرا می بستید. در اینجا جای رجوع به مردم نیست. اگر دقت کرده باشید، می بینید که در آن دو امر، به یک سنخ عمل می کنیم و در امر سوم، به سنخ دیگری. در آن دو امر عدالت اقتضا می کند که به آراء مردم رجوع کنیم تا ترجیح بلا مرجّح عملی نکرده باشیم و در قسمت سوم به آرای مردم رجوع نمی کنیم. 



نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield

lastnews

حلقه مفقوده شفافیت

نگین‌های کابینه

کابینه پایتخت

احمد میدری وزیر پیشنهادی تعاون، کار و رفاه اجتماعی: می توان فقر را مهار کرد

ما تشنگان قدرتیم

حضور مسعود پزشکیان بیشتر به نفع نظام بود

هزینه ناتوانی حاکمیت در کنترل اتباع خارجی را مردم می پردازند.

فرش

پی‌آمدهای اقتصادی- اجتماعی هوش مصنوعی و ضرورت سیاست‌گذاری برای توسعه پایدار

آیا هر آبی قابل نوشیدن است؟!

پلاستیک‌ها چگونه ما را مسموم می‌کنند؟

مشارکت سیاسی زنان، توسعه و دموکراسی

زنان مدرن در جامعه ایرانی

تحلیل معرفت شناسانه از ملازمه و ماهیت عدالت و دموکراسی

جهانی بیندیشیم ، وطنی عمل کنیم

کارکرد نظم

« چند بحران اجتماعی مهم در ایران امروز »

جهان در هفته‌ای که گذشت (83)

رؤیای فلسطین

قلعه بهستان

چاندوی قهرمان

به همین نحیفی سهم ما از تاریخ

ادامه جلسات نقد و بررسی عملکرد ستاد تشکل‌ها و نهادهای مدنی در استان‌ها

لغو برنامه کلاب هاوسی گفتگوی انتقادی با کنشگران سیاسی مقیم خارج از ایران

سومین کتاب از مجموعه سازوکار حزبی آماده چاپ شد.

دفتر سیاسی حزب عملکرد حزب در انتخابات و رابطه حزب با دولت پزشکیان را بررسی کرد

دولت پزشکیان و مسأله مهاجران ایران

بعد از مسعود کجای تاریخ ایستاده‌ایم

لزوم شفاف‌سازی هزینه‌های انتخاباتی

پزشکیان، امیدی دوباره برای ایران

نامه به رئیس جمهورم

پایان کار رسمی ستاد ها ی انتخاباتی

سایه‌ی `` نور `` در شهر

فلسفه ی وجودی حزب اراده ملت ایران

ساختارمندی فعالیت های سیاسی و ضرورت توان افزایی احزاب

بنیانهای سوسیال دموکراسی

بررسی دیدگاه هانا آرنت درباره خشونت و مشروعیت

جهان در هفته‌ای که گذشت (82)

ذهن قصه گوی انسان

رویشِ لاله هایِ سفید در دشتِ غم

معرفی اثر داستانی”یک مرد”نوشته اکبر صمدی اردبیلی

حزب اراده ملت دو برنامه پیشنهادی خویش را تسلیم دولت چهاردهم نمود

شروع جلسات نقد و بررسی عملکرد ستاد تشکلها و نهادهای مدنی در استانها

معرفی هشت نفر از اعضا ارشد حزب برای تصدی مسئولیت به دولت چهاردهم

تشکیل کارگروه تدوین سند مطالبات اقوام

آسبادهای نشتیفان

صعود به کازبک

به مناسبت روز خبرنگار

بعد از مسعود

پیروزی پزشکیان؛ جلوه‌گریِ سوسیال دموکراسی