علی بیگدلی؛ روزنامه نگار و پژوهشگر در گفت و گو با اراده ملت عنوان کرد:

از همه انتقاد کنید، جز نظامیان ویژه نامه‌ها

از همه انتقاد کنید، جز نظامیان

  بزرگنمایی:
اگر چه دکتر علی بیگدلی، استاد بازنشسته تاریخ با تدریس در بیش از ده دانشگاه و مدرسه عالی برای دانش آموختگان این حوزه شخصیتی نام آشنا است؛ اما اهالی رسانه او را به عنوان پژوهشگر و تحلیلگری توانمند می شناسند

اراده ملت، فائزه صدر
اگر چه دکتر علی بیگدلی، استاد بازنشسته تاریخ با تدریس در بیش از ده دانشگاه و مدرسه عالی برای دانش آموختگان این حوزه شخصیتی نام آشنا است؛ اما اهالی رسانه او را به عنوان پژوهشگر و تحلیلگری توانمند می شناسند. بیگدلی هر روز صبور و پر حوصله با خبرنگاران گفت و گو می کند و بدون هیچ چشم داشتی از تکمیل شدن گزارش های خبری و بستن صفحات گفت و گو در رسانه ها حمایت می کند. مطالعه و پژوهش مستمر، از بیگدلی گنجینه ای از اطلاعات و داده های تاریخی ساخته است. شاید همین غنای علمی موجب شده کمتر به پیشینه بیگدلی در عرصه روزنامه نگاری، توجه شود. اراده ملت بر آن شد تا در ویژه نامه نمایشگاه مطبوعات با علی بیگدلی، روزنامه نگار گفت و گویی داشته باشد که در ادامه می خوانید:

روزنامه نگاری برای شما چطور شروع شد؟ آیا با اراده و انگیزه وارد این کرا شدید یا کاملا اتفاقی روزنامه نگار شده اید؟
وقت شاگرد کلاس دهم و یازدهم دبیرستان حکیم نظامی قم بودم، روزنامه دیواری می نوشتم. دبیرستان ما را آلمانی ها در دوران سلطنت رضا شاه ساخته بودند. بنای بزرگ، مجلل و انرژی بخش بود و انگیزه رشد را تقویت می کرد.
در این کار خلاقیت به خرج می دادم تا کارم بهتر دیده شود. اخبار مهم را با خطر درشت و قلمی تیره می نوشتم و باقی اخبار را با دست خط عادی ثبت می کردم. نه کلاسی رفته بودم و نه دوره ای دیده بودم، ولی عاشق این کار بودم.
پدرم اخبار رادیو بی بی سی را گوش می کرد و من هم در کنار اش می شنیدم. تا جایی که می توانستم روزنامه می خریدم یا روی دکه ها محتوا را می خواندم. شیفته خبر نویسی بودم.
بعد از اینکه دیپلم گرفتم به سربازی رفتم. بعد از سربازی وارد وزارت تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی شدم و مستقیما به بخشی از آن اداره رفتم که معادل روابط عمومی های امروز بود.
اولین روز کاری ام آنجا به این صورت گذشت که با یک کاغذ و خودکار از صبح تا عصر دنبال نوشتن خبر بودم. چند سازمان مد نظر این مجموعه بود از جمله دخانیات و قند و شکر و من روز اول با مدیران عامل این دو سازمان صحبت کردم و خبرهای من ظهر آماده بود.
روز های بعد هم کار من به همین صورت ادامه داشت، چون حدود 7 سازمان زیر نظر این اداره بود. سنم کم بود ولی چون آقای ناظری مدیر کل ما مدیر کل دفتر وزیر بود به راحتی اسم ایشان را می بردم و من را همه جا راه می دادند.
من با اطمینان می گویم که با علاقه وارد کار روزنامه نگاری شدم، چون موقعیت های کاری و تحصیلی زیادی داشتم، ولی همیشه روزنامه نگاری اولویت من بود.

با کدام روزنامه ها همکاری داشتید و کدامیک از شخصیت های مطبوعاتی و رسانه یا وقت جزو همکارانتان بودند؟
از همان روز ها کارم با روزنامه اطلاعات هم شروع شد. آقای نوری زاده در روزنامه اطلاعات بود. بعد از ساعات کاری به دفتر روزنامه می رفتم. بعد از مدتی به روزنامه کیهان رفتم. آن زمان مسعود بهنود هم در کیهان بود. با آقای علیرضا میبدی هم همکار بودم.
من نفر سیزدهم رشته حقوق دانشگاه ملی بودم و هم زمان با کار درس می خواندم و همین باعث کاهش همکاری من و مطبوعات شد ولی این همکاری هیچ وقت قطع نشد. برای ادامه تحصیل مدتی به فرانسه رفتم و رابطه ام با روزنامه ها در آن دوره کاملا قطع شد. در سال 1353 برگشتم و دوباره فعالیت روزنامه نگاری را از سر گرفتم. از سال 1353 به روزنامه آیندگان رفتم و تا انقلاب در آن تحریریه قلم می زدم.
وقتی وارد اطلاعات شدم در سرویس اقتصادی جذب شدم. سردبیر ما آقای فروزان بود. مدت کوتاهی در بخش نفت که دبیر سرویس اش علی باستانی بود کار کردم. یک شب به ما گفت فردا صبح دکتر اقبال از اوپک می آید و برای تهیه خبر بروید. صبح زود جلوی شرکت نفت ایستاده بودیم وارد سرسرای ساختمان شرکت نفت شدیم.
ابتدا اجازه نمی دادند دکتر اقبال را ببینیم. گفتیم تا خبر نگیریم از این جا نمی رویم. شخص دکتر اقبال آمد و گفت مذاکرات اوپک ما به هیچ نتیجه ای نرسید چون عربستان و کشوری دیگر با ما مخالفت کردند. با همان چند خط خبرمان را نوشتیم. نشد نداشتیم و من به عنوان یک روزنامه نگار قدرتمند و آزاد بودن را حس می کردم.
دبیر سرویس ما در روزنامه کیهان آقای اردبیلی بود مدت کوتاهی آنجا بودم. پیش از ورود به روزنامه آیندگان از داریوش همایون خوشم می آمد. حتی جلوی شاه هم مقتدر می ایستاد و حرف اش را می زد. مصاحبه هایش را دنبال می کردم.
داریوش همایون همسر هما زاهدی خواهر اردشیر زاهدی بود. ارشیر زاهدی وزیر اطلاعات بود ولی نه اطلاعات در معنای امنیتی اش بلکه کار فرهنگی می کردند و تقریبا مثل وزارت ارشاد عمل می شد. می خواهم بگویم آدم های گردن کلفتی بودند و بری کار در آن روزنامه در بسته ای پیش روی روزنامه نگار وجود نداشت.
به عنوان یک روزنامه نگار امتیازات زیادی داشتیم شاید در آن دوران بیش از ده نفر  با توصیه من در مراکز مختلفی جذب و استخدام شدند. در دهه 50 به حرف روزنامه نگار اعتماد می شد، پرستیژ این کار آنچنان بالا بود که روزنامه نگار در جامعه و بین مردم احترام فوق العاده ای داشت و مسئولین از روزنامه نگاران حساب می بردند.
وقتی پشت اتاق وزیر یا معاون وزیر می ایستادیم حتی اگر 20 نفر قبل از ما منتظر بودند،  اولویت با خبرنگار بود.
شنیده بودم نمایندگانی از کشور رومانی برای ساخت 100 سیلو در ایران مذاکره کرده اند، بدون تایید وزارت کشاورزی این خبر را منتشر کردم. و ظاهرا وزارت کشور رومانی انتظار انتشار این خبر و رسانه ای شدن ماجرا را نداشت.
نامه یا نوشته ای که روی میز منشی معاون وزیر کشاورزی بود. من از دیدن اتفاقی یک نوشته خط گرفتم، دنبال کردم و خبر نوشتم ولی کسی معترض نمی شد. مهندس سمیعی معاون وزارت کشاورزی تنها می توانست تکذیبیه بدهد، نمی توانستند با ما برخورد کنند. وقتی خبری هست درباره اش می نوشتیم، گویی محدودیتی برای خبرنگار وجود نداشت. امروز این عملکرد خبرنگار را جرم تلقی می کنند.
کسی کاری به کار ما نداشت، حراست نمی شناختیم در آن دوران من را جایی نخواستند که بروم و جواب بدهم نهایت این بود که معاونین یا وزرا دعوت می کردند و خودشان توضیح می دادند. امروز وقتی به عنوان کارشناس با رسانه ها صحبت می کنم گفته هایم را سانسور شده چاپ می کنند و بعضا از برخی نهاد ها با من تماس می گیرند و توضیح می خواهند! امروز خبر ها به نفع سازمان ها، ادارات و نهادها و اشخاص دگرگون می شود.
عبدالعظیم ولیان، وزیر اصلاحات ارضی قدرت زیادی داشت. وقتی استاندار خراسان شد در مشهد تحولی ایجاد کرد. بسیاری از کارهایی که در این استان انجام شده کار ولیان است. برای اجرای طرح های توسعه خودش پشت گریدر نشسته بود و خراب کردن ساختمان ها را شروع کرده بود.
ولیان یک چنین آدمی بود و شاید جز شاه، جلوی کسی سر خم نمی کرد. زبانش کمی می گرفت، ولی مدح شاه و عبارت اعلی حضرت از زبانش نمی افتاد. یادم هست که انگشتر طلای بزرگی در دست داشت. در یک نشست مطبوعاتی خود من به او گفتم آقای دکتر با این انگشتر شبیه جکرگی ها می شوید! از او خواستم از این انگشتر استفاده نکند چون برازنده یک شخصیت سیاسی نیست. اولین و بزرگترین امتیاز خبرنگار این بود که خیلی راحت می توانست هر حرفی را به هر کسی بزند.
آخرین مطلبی که در روزنامه اطلاعات نوشتم را به یاد دارم، سال 1359 بود. عنوان مطلب این بود: “آمریکا از یدک کشیدن اسرائیل به تنگ آمده است” آن زمان مسئولیت روزنامه با محمود دعایی بود.

روزنامه ها در آن سال ها چه محدودیت ها و خطوط قرمزی داشتند؟ آیا در آن زمان هم خودسانسوری وجود داشت؟
یک روز عباس مسعودی سردبیر روزنامه اطلاعات و آقای فروزان حدود ساعت 3 یا 4 بعدظهر صفحات داخلی را می بستند. همان روز همه بچه ها را جمع کردند تا دکتر برایشان سخنرانی کند.
عباس مسعودی انسان خوبی بود. سناتور بود و اشراف کاملی بر همه مسائل داشت. همه در آمفی تئاتر جمع شدیم. مسعودی آمد و گفت من امروز خدمت اعلی حضرت بودم و ایشان دو پیشنهاد برای روزنامه داشتند. یکی اینکه صفحه حوادث را محدود کنید تا باعث نگرانی و ناراحتی مردم نشوید.
دوم اینکه از همه انتقاد کنید، جز نظامیان. شاه نظامی بود و به ارتش اهمیت می داد. یادم هست که از آن روز انتقادات به تمام شخصیت ها از جمله نخست وزیر شروع شد. نشریه توفیق شروع کرد به انتشار کاریکاتور هویدا.
یکی از محدودیت ها این بود که در مورد شاه و نزدیکان اش چیزی نمی نوشتیم. کلا نوشتن از خانواده سلطنتی تابو بود. عباس مسعودی آن شب به ما نگفت درباره خانواده سلطنتی چیزی ننویسید، ولی بعد ها دبیران سرویس ها به این موضوع اشاره کردند.
چون راحت بودیم و جلوی ما را نمی گرفتند، حریص نمی شدیم و شیطنت و خرابکاری نداشتیم. یک سری محدودیت های عرفی برای خودمان قائل بودیم و خطوط قرمز جامعه و مذهبیون را رعایت می کردیم. ولی به طور کلی فضا طوری بود که آزادانه کار حرفه ای خودمان را انجام می دادیم.



نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield

lastnews

نگاهی کوتاه و ساده به وضعیت احزاب سیاسی در گرجستان

امتناع حکمرانی حزبی اما و اگر های تحزب در ایران

ابتذال تحزّب!

مطالبات مدنی، در هیاهوی منازعات بین‌المللی

دفاع از حقوق دشمنم، آری یا خیر؟

نقش اصلاح حزب برای ارتقای سطح تحولات جامعه

بررسی سوسیال دموکراسی در احزاب ایران

روز طبیعت 1404

بر چسب بازیافت

کاربست مبلمان شهری در بافت های سنتی شهری و مزایا و معایب آن

کاشان شهری برلبه ی تیغ

ایمن‌سازی جاده‌ها در ایران؛ ضرورت فراموش‌شده زیرساخت‌های مواصلاتی

آخرین بازمانده!!!

ویل دورانت و لذایذ فلسفه

معرفی و نقد کتاب “نوبت شماست! نوسازی اتحادیه‌های معلمان”

یک قدم مانده به اپیدمی فقر!

محدودیت سقف معافیت مالیاتی در سال 1404: بررسی ابعاد حقوقی و اقتصادی

جهان در هفته‌ای که گذشت (91)

بازگشایی دوباره دفتر حزب اراده ملت ایران پس از تعطیلات نوروزی

حضور انتشارات حزب اراده ملت ایران در سی‌وششمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران

دو کتاب جدید انتشارات حزب اراده ملت ایران روانه چاپخانه شد.

تحلیل‌های هفتگی حزب اراده ملت ایران منتشر شد

پایداری در برنامه‌ریزی برای سکونت‌گاه‌ها؛ ابزاری برای مدیران شهری

راهنمای جریان سازی جنسیتی

انتخابات، بررسی صورت‌های مالی و تأکید بر شفافیت در دستور کار مجمع سالانه انجمن حسابداران خبره ایران

پنجاه‌مین کتاب انتشارات حزب اراده ملت ایران منتشر شد

جلسه شورای مرکزی حزب اراده ملت ساعت 9 روز جمعه 24 اسفند 1403

انتشار ویژه‌نامه محیط زیست با آثار جمعی از نویسندگان و پژوهشگران

انتشار مجموعه‌ای از کتاب‌های پژوهشی و سیاسی در سال 1403

جهان در هفته‌ای که گذشت (90)

افزایش اختیارات استانداران و تأثیر آن بر مدیریت محلی

سه رکن اساسی در برندسازی شخصی

شب مژگان احمدیه

علامه دهخدا

چه کسی باید بر من حکومت کند؟

تأثیر پسماندهای ساختمانی بر محیط زیست شهری و راهکارهای مدیریت پایدار آن

چاه آرتزین و کاربرد آن در ایران

چگونه من به پلاستیک نه گفتم 2

بیمه مسکونی در ایران

روزنگار رئیس جمهور ایران

آثار تغییر مدیران کلان از نگاه روابط عمومی و ارتباطات

ترامپ در خدمت اسرائیل

ماه عسل پروژه وفاق در کشور خیلی زود به پایان رسید

و آگاهی، همین است که زمان را، فهم کنیم

پیام نوروزی کار گروه محیط زیست حاما

پیام نوروزی الهام اسکندری

پیام نوروزی دبیر خانه حاما

پیام نوروزی رییس دفتر سیاسی حزب اراده ملت ایران

رئیس شورای مرکزی حزب اراده ملت ایران

پیام نوروزی دبیرکل حزب اراده ملت ایران