بزرگنمایی:
شرایط بهگونهای برنامهریزی و هدایت شده که فکر میکنیم همینی که هستیم خوب و ایدهآل است، هرچقدر میان ما اختلاف بیشتر و تعداد ما کمتر باشد بسیار عالی است و در نهایت معتقد به این شدهایم که هر چه میگوییم درستترین و به هر کاری که میپردازیم مناسبترین به شأن و زمان است و نیازی به این نیست که باهم بر سر آنچه که باید واقع شود و درشان ما باشد حرف بزنیم
اینها در جایی، زمانی و میان مردمانی رخ میدهد که در دینشان امتی دانسته شدهاند که وجوه مشترکی (اختیاری و یا غیر اختیاری) مانند دین، زمان یا مکان واحد آنها را به پیروان، گروه، جماعتی که بهسوی آنان پیغمبری آمده باشد، تبدیل کرده است تا وارث همه امتهای پیشین شود
و یا بر مبنای آیین و فرهنگ ملی خویش ملتی خوانده میشوند که با اشتراک در سرزمین، سرنوشت و قدرت میکوشند تا با تشکیل جامعه ملی وظایف و اهداف خود را در متن جامعه بزرگ جهانی بهدرستی به انجام رسانند و به سهمی متناسب با شأن و شخصیت خود از همه دستاوردها دست یازند
حال اگر به مقصود از شکلگیری امت که همانا جانشینی برای امتهای پیشین است و یا ملت که تشکیل جامعه ملی برای شناساندن خود است توجه نماییم واقف به این اصل میشویم که تحقق آنها بهخودیخود ممکن نخواهد بود بلکه لیاقت و توانمندیهایی را میطلبد که دستیابی بدانها تنها در سایه روزآمدی، توسعه، اتحاد و گفتگو ممکن خواهد شد وگرنه مگر ممکن است که در قهر و اختلاف و مهمتر از آنها نشناختن زمانه و عمل متناسب با آن، به توسعه که همانا نام عملی و میدانی میراث امتهای پیشین و جامعه ملی و در اختیار گرفتن سهم دقیق از جامعه جهانی است دست یافت.
برای برقراری ارتباطی حسی با موضوع اجازه بدهید که با انگشت گذاردن روی برخی از خصلتهایی که با بروزشان فضا را چنان تیرهوتار کردهاند که هریک از ما و گروههایی که بدانها منتسبیم بهراحتی به حاشیه و گوشهای رانده میشویم تا دنبال این باشیم که آیا با این اوصاف می میتوانیم خود را امت و یا ملت بنامیم: بلند بودن هیاهو و سروصدا از هر سری،
صاحبنظر دانستن خود در هر امری، گرفتن انگشت اتهام و تردید در هر موضعی و هرکسی، هواداری متعصبانه از هر جریان و فردی، فراری بودن از کار جمعی و گروهی که بخواهد برنامه و سلسلهمراتب را رعایت کند، چشم بستن جدی بر منافع و مصالح جمعی و ملی، بیتوجهی مرضی به اصول و مبانی دینی، هتاکی و تخریب همه آن چیزهایی که برای عموم ما ارزش و معیار تلقی میشود و بالاتر و مهمتر از همه مخالفت عنادورزانه با دانش، پژوهش و تحقیق
آیا قبول دارید که اینها خصلتهایی حتی نظامیافته و سیستمیک شده در نزد ماست که به شدت خود را در بخشهای بزرگی از مواضع و اعمال علنی و عمومیمان نشان میدهند؟
اگر قبول ندارید پس اینهمه شکاف میان مای امت و ملت و میان ما و جهان پیرامون ما از چیست و چرا نتوانستهایم در سطح جهانی ظرفیتهای تحولگرایانه و خلاقانه خود را بهعنوان جانشین امتهای گذشته و ملتهای اروپا و دارای سبک در تولید مادی و معنوی نشان دهیم و جهان را هوادار و همراه خود سازیم؟
و یا حتی در میان خودمان قادر به این نبودهایم که صنعتی و محصولی از خودمان را بهعنوان برهان روشن بر سر دست بگیریم و با افتخار بگوییم که این است آن نشانهای که میتواند اثبات کند که من و گروه من وارثان خلف و صالحی برای امتهای پیشین و ملتهای دیگر هستیم؟
فکر نمیکنم بشود کسی را در میان تمام انسانها و ملتی را از میان تمام ملل پیدا کرد که از موفقیتهایی که در کشورش به دست میآید خوشحال نشود و همچنین کسی و ملتی را نمیتوان یافت که از پیشرفت و توسعهای که در کشورهای دیگر به چشم میخورد و باعث میشود تا فاصله آنها بیشتر و نرخ برخورداریشان بالاتر رود و مردمان آنها از آرامش و آسایش قابل استنادی برخوردار شوند دچار سرشکستگی و بدتر از آن عقده نشود.
پس اینکه کسانی پیدا شوند که بگویند تعدادی از مردمان این سرزمین دچار خود تحقیری شدهاند و این بد است و یا کسانی در کشور وجود دارند که از پیشرفت و توسعه کشور خوششان نمیآید و این شایسته نیست با عنایت بدانچه که در اطرافواکناف جهان رخ میدهد و آثار آن توسط رسانههای مختلف منعکس میشود حرف چندان معقولی نیست زیراکه مگر میشود در کشوری با تمدن هشتهزارساله و سیستم اجتماعی منظم و منضبط و آنهم در جهانی که تحول و تکامل تکنولوژی در آن به ثانیه شده است کارمان بجایی برسد که برای بحران کمآبی و کویری شدن خاک، آلودگی هوا، فقر گسترده، بیکاری، افت ارزش پولی، گسست اجتماعی، افزایش طلاق، بالارفتن سن ازدواج، منفی شدن نرخ رشد اقتصادی، اعتیاد، خودکشی، دگر کشی، اختلاس نجومی، دریافتیهای نجومی، دوقطبی شدن جامعه، نرخ سونامی گونه فرار نیروی انسانی تحصیلکرده، افت ارزش پاسپورت، بالارفتن نرخ ترک تحصیل، زنان و کودکان خیابانی و ... هر روز اخبار تأسف باری منتشر شود و این احساس در آدمی به وجود نیاید که تحقیر شده است و یا به حقارت کشیده شده است
بله همه فاکتورهای منفی برشمرده شده عواملی هستند که باعثوبانی بروز و زمینهای شدن عقده حقارت در آدمی میشوند و این بد نیست منتهی باید با تزریق انگیزه تلاش و کوشش جمعی سمت بیرون آمدن و یا رها شدن بدان داده شود وگرنه با این مفهوم که تعدادی خود را همیشه ناصح و پنددهنده نشان دهند و با شدت و تأکید تمام بگویند که همه این موارد ناشی از توهم است و ما در اصل از بیدردترین و سعادتمندترین جوامع و ملل هستیم و باید شکرش را بجا آورد نمیتوان تغییر مثبتی در خلق مردمان ایجاد کرد.
اما راه بیرون آمدن از اینهمه فلاکت چندان هم ساده نیست زیرا همانهایی که دیگران را بهصرف انگشت گذاردن روی نقایص و محدودیتهای عریان خود تحقیر انگار معرفی میکنند با گستراندن فضای خوشباوری و دمیدن در طبل آنکه میگوید ما مشکل داریم مزدور و دشمن است اجازه نخواهند داد تا صدا به صدا برسد و با رونمایی از مشکلات و ارائه طرحهای روشن اتحادی ایجاد شود که نه نتیجه آن سکوت و رضا بلکه تلاش و پرسش باشد پرسش از اینکه در کجا هستیم و بهتناسب زمان باید کجا باشیم و این بودن در جایگاه مشخص و مناسب را با چه سطحی از تلاش باید به انجام برسانیم
و این فرایندی است که باید برای تحققش بسیار تحقیق و پژوهش داشت و مراکز علمی و مطالعاتی را با میدان دادن و قبول داشتن بکار سازمانیافته و جدی دعوت کرد مراکز و سازمانهایی که در سطح ایران گستردهاند و تنها به دلیل آنکه مورد قبول و در محوریت امور قرار نمیگیرند خود را به حاشیه کشانده و تماشاگر شرایط نامتعارف و نابهنجاری شدهاند که دیگرانی که با تحقیق و پژوهش بیگانهاند باعثوبانی میباشند. بهراستی نقش و جایگاه مراکز دانشگاهی و پژوهشی کشور در تصمیمگیریها و حتی تصمیم سازیها کجاست؟
خوب حال که به تأکید عنوان کردم که ضعف اساسی ما در این است که با هم گفتگو نداریم باید بتوانم بگویم که چرا به چنین ضعف و محدودیتی گرفتار آمدهایم و یا به زبان سادهتر مگر میشود که با اینهمه کلنجار و داد و قال کسی مدعی این بشود که میان ما گفتگویی صورت نمیگیرد؟
ابتدا به چرایی فقدان فرایند گفتگو اشاره بکنم تا بلکه از متن آن مشخص شود که چرا اینهمه قیلوقال در فضاهای مجازی و حقیقی را نمیتوان گفتگو نام نهاد
بدون تردید روابط دامنهدار، پردوام و منتهی به نتیجه بین افراد، گروهها و ملل اساساً برای رفع نیازها، نارساییها و کمبودهایی است که به طور طبیعی بر زندگی انسان تأثیر دارند و تحققشان باعثوبانی توسعه و پیشرفت در نزد آنها (فرد، گروه و ملل) میشود و صدالبته که چنین رابطهای برقرار و میسر نمیشود و یا نیاز و کمبودی برطرف نمیگردد مگر آنکه یک طرف بگوید من نیازمندم و از کمبود و محدودیت در عذابم تا گروه و طرف مقابل با طیب خاطر و یا در متن مذاکراتی طولانی راضی شود تا داشتههای خود را در مقابل عرضه بدارد که اگر چنین فضایی ایجاد شود یعنی گروهی بگویند که مشکلاتشان چیست و یا کمبودشان با کدام امکان برطرف میشود و طرف دیگر با عرضه داشتههای خود امکان رفاه و آسایش را تقدیم دیگران بکند آنگاه مسلم است که نیل به تحقق و افزایش ظرفیتها، ثروت، رفاه، صلح و همزیستی، انسانها ممکن میشود
حال همین فرض را اگر بخواهیم به این واقعیت هدایت کنیم که در جامعهای که همه چیز سیاه و یا سفید دیده شود و یا هر عنصری که در پیرامون وجود دارد دوست و یا دشمن انگاشته شود و هر ارتباطی به این امر محتمل شود که حتماً توطئهای در کار است، تنها تشخیص و قرائت رسمی همه حق است و نمیتوان بدان انقلتی وارد کرد و در نهایت هر آنکه حرفی خارج از قاعده و رسم معمول میزند مزدور است و مأموریت دارد که اختلاف ایجاد کند آیا ممکن است که بشود دررابطهبا موضوعی مشترک و مؤثر بر سرنوشت همگانی گفتگو مستمر و هدفدار کرد؟
حال اگر در ادامه این سؤال را مطرح کنم که ما در متن خانواده، جامعه و کشور کی و کجا بدون هراس و اضطراب توان تشخیص نیاز و کمبود را بکار برده و با احصای خواست واقعی به بیانش اقدام کردهایم و دیگرانی که ظرفیتهای برطرفکردن مشکلات و محدودیتهای ما را داشتهاند به تقاضا و تمنای ما پاسخ دادهاند و از ردوبدل شدن این پیامها طرح جامعی از آنچه که درخواستشده تولید و ارائه شده است؟
قطع بهیقین دراینخصوص حتی در صنایع خصوصی نیز اقدامی صورت نگرفته است تا جایی که سرمایهگذاران بیتوجه به نیاز بازار وارد میشوند و کالاهایی را تولید میکنند که همانند آنها بسیارند و یا مدیران ما به کارهای تکراری دست میبرند که مدیران پیش از آنها بدان دستزده و صدمه و خسارتهای فراوانی بار آوردهاند
و اما در بحث سیاهوسفید و یا دوست و دشمن دیدن دیگران که نقل مستمر و جاری تاریخ ماست نیازی به روده درازی نیست زیرا تا آنجا مخرب و مخل در گفتگوست که بعید است کسی از ما شرنگ تلخ آن را تجربه نکرده باشد.