استمداد از معرفت شناسی و اخلاق باور برای مقابله با پرسش های بیجواب
تکالیف اخلاقیِ عقلانی زیستن
اندیشه
بزرگنمایی:
معرفت شناسی یا اپیستمولوژی، شاخهای فربه و مهم از فلسفه است که عصری از دوره های مختلف فلسفه را تحت سیطره خود داشت. گرچه از همان ابتدای تولّد فلسفه، معرفت، چیستی معرفت و روش مورد اطمینانِ رسیدن به آن، دغدغه فلاسفه و موضوع تَفَلسُف آنان بوده، ولی دوره مدرن، بخصوص با نظریات کانت و دکارت، عصر معرفت شناسی و زمانه میدان داری معرفت شناسان بوده است.
کاظم طیبی فرد
معرفتشناسی یا اپیستمولوژی (epistemology)، شاخهای فربه و مهم از فلسفه است که عصری از دوره های مختلف فلسفه را تحت سیطره خود داشت. گرچه از همان ابتدای تولّد فلسفه، معرفت، چیستی معرفت و روش مورد اطمینانِ رسیدن به آن، دغدغه فلاسفه و موضوع تَفَلسُف آنان بوده، ولی دوره مدرن، بخصوص با نظریات کانت و دکارت، عصر معرفتشناسی و زمانه میدانداری معرفتشناسان بوده است.
موضوع معرفت شناسی این است که به سئوال از چیستی معرفت و آنچه دانسته می شود پاسخ بدهد. از رهگذر پاسخ به این پرسش که پاسخی تبیینی است و ماهیت معرفت را تبیین میکند، ذات و چگونگی آنچه معرفت حقیقی پنداشته میشود، عیان می گردد.
بحث معرفتشناسان، البته، به تمام انواع دانستهها مربوط و معطوف نیست. دانستههای آدمی سه گونه اند. اول دانسته هایی که معادل مهارت و توانایی انجام کاریست. مثل مهارت یک نوازنده در نواختن پیانو بدون اینکه از اصول آهنگسازی و نحوه کارکرد ساز و ساخت آن کوچکترین اطلاعی داشته باشد. چنین نوازنده ای، تنها توانایی آنرا دارد که نتهای مهیا شده را با زبردستی و مهارت بنوازد، نه چیزی بیشتر.
گونه دوم از دانستهها، شامل شناختهای اجمالی ما از اشیاء و پدیدهها از راه حواس پنجگانه میشود. مثلاً با دیدن شخصی که قبلا دیدهایم، در مورد او میگوییم: ”میشناسمش”. این شناختن، تنها در حد داشتن سابقهای حسی از یک شخص است. مثال واضحتر، ادعای شناخت ما از هر یک از شخصیتهای سیاسی و اجتماعی روزگار است. همگی رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، نخست وزیر بریتانیا یا دبیر کل سازمان ملل را میشناسیم. اما گونه سوم از دانستهها، فراتر از مهارت یا شناخت، باور گزارهای ست.
باورهای صادقِ موجه، معرفت هستند یعنی هر آنچه بدان باور داریم، به شرط داشتن دلیل و توجیه معقول و کافی، و به شرط اینکه درست و صادق باشند، معرفت هستند. این گونه آخر، موضوع معرفتشناسی است و معرفتشناسان، عموماً، دانستهها و باورهایی که بصورت یک گزاره قابل انتقال و بیان هستند را به شرط موجه و صادق بودن معرفت میدانند.
البته با ارائه مثال نقض ادموند گِتیه (Edmund Gettier)، این تعریف از معرفتشناسی دچار معضل و چالش جدی شد ولی فعلاً و تا حصول نتیجهای قابلقبول، عموم معرفتشناسان بر تعریف معرفت به سه مولفه باور، توجیه و صدق، اتّفاق و اجماع دارند.
تلاش معرفتشناسان برای پاسخ به ماهیت معرفت، علیرغم توافق نسبی بر تعریف سه مؤلفهای رایج، همچنان ادامه دارد و بسیاری از ایشان میکوشند به مساله مطرح شده گتیه، که طبق آن مواردی فرض میشود که با وجود هر سه مؤلفه سازنده ماهیت، معرفت وجود ندارد، پاسخ دهند. البته بسیاری دیگر نیز با پذیرش اشکال گتیه، تعریف سه مولفه ای معرفت را باطل و ناقص دانسته، در تلاشند تا تعریفی جامع و مانع، در بهترین حالت، و یا تعریفی بازسازی شده از معرفت بصورت حداقلی ارائه نمایند.
اما دستهای دیگر از فلاسفه در این مرحله جا نمانده، تمنای یافتن راهکار حصول معرفت را در سر دارند. این گروه، اگر چه دستی نیز بر آتش معرفتشناسی دارند، به فیلسوفان اخلاق شباهت بیشتری دارند. ایشان میکوشند تا هنجارهای کسب معرفت را در غالب گزاره های اخلاقی تعریف و معیّن کنند. مگر نه اینکه اخلاق عبارت است از مجموعه دستورالعملها و بایدها و نبایدهایی که عقلاً ملزم به انجام یا ترک انجام آنهاییم، پس معرفت شناسانی که بایدها و نبایدهای فرآیند کسب معرفت و افعال و اعمالی که به حصول معرفت منجر میشوند را میکاوند، می توان فلاسفه “اخلاقِ باور” یا “اخلاقِ معرفت شناسی” دانست و نامید.
این دسته از فلاسفه، موضوعات مورد پرسش قرار گرفته آدمیان را به سه دسته تقسیم می کنند. دسته اول، موضوعاتی هستند که باور بدانها “خردپذیر” است. این باورهای خردپذیر را می توان مورد واکاوی و پرسش قرار داد و صدق یا کذب بودن آنها را برسی کرد. یعنی اینگونه از باورها، در حد توان و امکان ما هستند. ما می توانیم در مورد آنها بیندیشیم، استدلال کنیم و از راههای مختلف، درستی یا نادرستی، صدق یا کذبشان را اثبات نماییم یا حداقل مدلّل به قرائن و دلایلی عقلی نماییم. چنانچه به صادق بودنشان برسیم، آن باور را مطابق با واقعیت، صحیح و عقلانی یا صادق می خوانیم.
به عنوان مثال، این گزاره که “امروز هوا بارانی است” گزاره ای خردپذیر است. چون می توان از راه مشاهده اوضاع جوی یا گواهی دیگران از وضعیت آب و هوایی امروز به صادق یا کاذب بودن این گزاره دست یافت. می توان بطور قطع به این نتیجه رسید که امروز بارانی هست یا نیست.
در مقابل، اما، باورها و گزارهایی هستند که “خرد ستیز”ند و در مورد درستی یا نادرستی آنها نمی توان هیچ حکمی داد و به هیچ نتیجهای رسید. نه میتوان به درستی و صدق آنها به نحو عقلانی دست یافت و نه حتّی می توان آنها را رد کرد و کذب دانست. این گونه از باورها از دسترس عقل و قوه نقادی ما، چه به نحو تجربی و چه به نحو استدلالی و انتزاعی دور هستند. مثلاً، تصور بزرگترین عدد فرد و فهم آن، امری خردگریز است و به هیچ نحو نمی توانیم چنین عددی را بیابیم و به آن معرفت و دانش پیدا کنیم. چون سلسله اعداد نامتناهی است و پایانی ندارد.
اما گزاره ها و باورهایی هستند که به این وضوح نیستند و نمی توان به آن معرفت یافت و حکم قطعی به صادق یا کاذب بودنشان داد. این دسته دوم را، باورهای “خرد گریز” نام داده اند. در مورد دو گونه قبلی، تکلیف اخلاقی و عملی انسان معلوم است. وظیفه داریم چنانچه قرائن و ادله به نفع یک گزاره باشد به آن باور یابیم و مطابق باور به آن عمل کنیم. این تکلیف را اخلاقِ باور بر ضمه ما می نهد اما در مورد گزاره های خردگریز چه؟!
باورهای خردگریز طیف گسترده ای از گزاره ها را در بر می گیرند، از گزاره هایی که به احتمال یک درصد صادق یا کاذب هستند تا گزاره هایی که احتمال فهم صادق یا کاذب بودن آنها نودونه درصد است. برای اینگونه از گزاره ها می توان ادله ای غیر قطعی ارائه کرد. ادله ای که از یک تا نود و نه درصد می توانند موجه و عقلانی باشند.
به عبارت دیگر، در باورهای خردگریز با دو کفه ترازوی ادله و توجیهات مواجهیم، کفه ای که دلایلی علیه آن باور در بر دارد و کفه ای دیگر که ادله و قراینی به نفع باور مورد نظر را شامل می شود. در مواردی ممکن است کفه ترازو به نفع ادله موافق و در مواردی دیگر ممکن است دلایل بر علیه آن باور خاص سنگینی کند.
در مواردی که قرائن تاییدکننده باور بیشتر و قوی تر باشد، این گزاره را گزاره “خردگریز راجح” می نامیم و در این مورد نیز تکلیف اخلاقیمان مشخص است. لازم است به دلیل ترجیح عقلانیت قرائن در تایید گزاره، آنرا را بپذیریم و بدان باور داشته باشیم. اخللاق باور چنین حکم میکند. در مواردی نیز که قرائن علیه یک گزاره قویتر است، وضع به همین منوال است یعنی باید به کذب آن گزاره باور داشته باشیم و مطابق آن عمل کنیم. این دسته اخیر گزاره های “خردگریز مرجوح” هستند.
اما دسته سومی از گزاره های خردگریز وجود دارند که قرائین و شواهد مؤیّد و قرائن و شواهد مردود کننده به یک میزان ارزش دارند و به هیچوجه نمی توان میان آنها ترجیح داد. همین نقطه، محل مناقشه فلاسفه و معرفتشناسان و فلاسفه اخلاقِ باور است.
ویلیام جیمز (William James)، فیلسوف پراگماتیست (عملگرا)، راه حل مناسب و معقولی برای این معضل ارائه داده است. او که به مانند دیگر پراگماتیستها (عملگرایان) عملکرد یک باور را مورد توجه قرار میدهد، پیشنهاد می کند که در مواردی که گزاره های خردگریز نه راجح هستن و نه مرجوح، بر اساس کارکرد و فایده عملی آن باور تصمیم بگیریم. یعنی می باید ارزیابی کنیم که باور به آن گزاره برای زیستن عقلانی ما چه عواقبی میتواند داشته باشد. اگر مطابق باور به آن، زیست بهتری میتوانیم بدست آوریم، ملزم هستیم که بدان باور عمل کنیم و آنرا به مثابه یک معرفت و دانش قلمداد نماییم.
جیمز باور به وجود خدا را از همین نوع باورها میداند و مطابق اخلاق باور توصیه میکند که در صورت تساوی دو کفه ترازوی ادله وجود خدا در نظر یک شخص، او به باور به وجود خدا عمل کند و مطابق باور به آن زندگی خود را سامان دهد.
پیداست که چنین تصمیم گیریای فردی است و از یک شخص به شخص دیگر فرق میکند. شاید در نظر فردی، ادله مبنی بر وجود خدا قطعی و غیرقابل انکار باشد. چنین شخصی مانند عرفا، خدا را در همه شئون و پدیده ها حاضر میداند و بنابر این، خداباورانه زندگی می کند.
چنین شخصی مطابق باوری که دارد، اخلاقاً حق ندارد جور دیگری زندگی کند. در مقابل، آنکه وجود خدا را بنا بر دلائلی که در دسترس دارد غیرممکن می داند، اخلاقاً نباید بنا بر باور به وجود خدا بزید. اما آنکه با سنجش ادله به یک تساوی، به قول اصولیون، به یک تکافوی ادله رسیده، لازم است چنان عمل کند و چنان باوری را به کار بندد که زندگی را بهتر میکند. برای چنین شخصی باور به وجود و حضور خدا، اگر به زندگی وی معنا میبخشد و آنرا واجد ارزش زیستن می نماید، باورمندی مفیدتر از عدم باور به آن است.
بنا بر آنچه گفته شد، عقلانیتِ دستیابی به باورها و معرفتها موجب بوجود آمدن تکالیف اخلاقی برای شخص می شوند و این تکالیف اخلاقی از فردی به فرد دیگر متفاوت است. تمام مسائل و چالشهای زندگی همین سان است. باید بیندیشیم، ارزیابی کنیم و مطابق دانسته عقلانی خود عمل کنیم. گریزی از این فرایند دشوار نیست.
در روزگار انفجار اطلاعات، روزگار تخاصم جبهه های متقابل سیاسی و اجتماعی، روزگاری که حق و تکلیف در غبار ابهام پوشیده است، از هر زمانی بیشتر مکلفیم تا بر مبنای اخلاق باور فکر کنیم و عمل کنیم. نمیتوانیم از کنار پدیدهها و رویدادها بیتفاوت بگذریم و ناگزیر از اتخاذ تصمیم هستیم. در همین روزگار که وقایع روز، به گونه های مختلف تفسیر می شوند یا حتی به سهولت انکار می گردند، حتی وقایعی که پیش رویمان و در معرض دیدهمان قرار دارند.
با چنین روندی، تعطیل عقل و عقلانیت و شکاکیتگرایی از کار می افتد، گرچه بار تکلیف آدمی سنگین تر میگردد. کانت می-گفت:” در خواب بودم و میپنداشتم زندگی همه تمتع است، چون برخاستم، دیدم همه تکلیف است”.
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی