زهره رحیمی
بزرگنمایی:
برای برآورد مطالبات مدنی، آنچه که در موازات همبستگی ضرورت دارد، آگاهی است. چنانچه دغدغه همبستگی جمعی را داریم، به همان میزان و حتی بیشتر، باید نگران میزان آگاهی و درستی تصمیمات و تحلیلهای جمعی خود باشیم. چراکه از قضا در صورت تحقق همبستگی، اما بیتوجه به درستی مسیر، جمع ما قادر به ایجاد تهدیدات و آسیبهای بزرگتری خواهد بود. پس هم آگاهی و هم همبستگی باید دوشادوش یکدیگر در تحرکات مدنی پیش بروند و دغدغه این یادداشت هم رعایت همین دوگانه همدوش است.
برای برآورد مطالبات مدنی، آنچه که در موازات همبستگی ضرورت دارد، آگاهی است. چنانچه دغدغه همبستگی جمعی را داریم، به همان میزان و حتی بیشتر، باید نگران میزان آگاهی و درستی تصمیمات و تحلیلهای جمعی خود باشیم. چراکه از قضا در صورت تحقق همبستگی، اما بیتوجه به درستی مسیر، جمع ما قادر به ایجاد تهدیدات و آسیبهای بزرگتری خواهد بود. پس هم آگاهی و هم همبستگی باید دوشادوش یکدیگر در تحرکات مدنی پیش بروند و دغدغه این یادداشت هم رعایت همین دوگانه همدوش است.
در مجموعه حرکتهای مدنی، آیا هنگامی که برای مطالبات صنفی گرد هم میآییم، درصدد افزایش آگاهی صنفی و اصلاح ضعف و خطاهای شناختی خود نیز هستیم؟ یا ممکن است که اصرار و تمرکز ما بر مطالبات، بستر اغفال ما را نسبت به دقت و درستی حرکاتمان، فراهم کند؟
البته توجه به این مهم، بیش از بدنه صنفی از رهبران جریانها و تشکلات صنفی انتظار میرود. اینکه به طور معمول در جمعیتهای همبسته، آنان که نقش رهبری و هماهنگی و ارتباط بیشتر با بدنه را برعهده میگیرند، پیشقدم این آگاهی شوند و خود را در برابر تهدیدات و خطاهای در تصمیم و تحلیل بیمه کنند، تا مجموعه کمهزینهتر و درستتر پیش برود. بهویژه امروزه که شبکههای مجازی امکان تعاملات گسترده و فرصتِ طرح درخواستهای جامعه را در کوتاهترین زمان فراهم نموده است، به طور مضاعف دقت و تمرکز بر حفظ مسیر درست و تصمیمات بهینه، اهمیت پیدا کرده است. چرا که در این شبکههای گسترده ارتباطی، خطاهای کوچک ما ظرفیت آسیبهای بزرگ را هم پیدا میکنند.
از این قسمت روی محور اصلی یادداشت تمرکز میکنم. محور این یادداشت، نقدی بر واکنش جمع بزرگی از پرستاران و برخی نهادهای صنفی پرستاری، نسبت به عقدِ یک تفاهمنامه است. بهظاهر اخیراً تفاهمنامهای بین سه نهاد (نظام پرستاری و سازمان بهزیستی و سازمان فنی حرفهای) امضا شده است که طی آن با همکاری این سه نهاد، 10 هزار نفر نیروی کار مراقبتی، تربیت و آموزش داده خواهند شد تا برای خدمترسانی در خانههای سالمندان و مراکز توانیابان مشغول بکار شوند. خانه پرستار و بخش وسیعی از پرستاران نیز به این تفاهمنامه با اعتراضاتی تند و نقادانه واکنش نشان دادهاند. این همکاران معترض، لطمه به جایگاه حرفهای، مداخله نهادهای غیرآکادمیک و شائبه برخی سودجوییها و منفعتطلبیهای شخصی را در این مسیر، دستمایه اعتراض و نقد خود قرار دادهاند.
در این یادداشت میخواهیم مروری بر این نقد، داشته باشیم. شاید لازم باشد که در این یادداشت، نسبت به کلیت سازمان نظام پرستاری اعلام موضع کنیم. اما بهتر است این نکته یادآوری شود که نهادهای صنفی باید مستقل و خود بنیاد و آزاد باشند اما در خصوص نظام پرستاری کنونی، سایه نظام گزینش و منویات و رویکردهای دولتی و فرادستانه بر تأسیس و تصمیم و اجرائیات آنها کاملاً ملموس است؛ لذا نظام پرستاری از این منظر، نهاد صنفی پیراسته و مطلوبی بشمار نمیرود.
اما مرور بر این تفاهمنامه و انتقادات به حواشی آن:
واقعیت این است که در کشور ما و در بسیاری از استانها مراکز مراقبتی سالمندان و توانیابان، فاقد هرگونه نیروی آموزشدیده در حوزه مراقبت است. این نهادها ازآنجاییکه بیشتر بر مدار نیکوکاری تأمین مالی میشوند با حداقلی از نیروهای بهشدت غیرماهر و البته اندک، گذران میکنند. طبیعی است که در چنین فضایی، مشکلات و مسائل عدیدهای برای مجموعه رخ میدهد و این مجموعهها را به طور مداوم با تبعات ناخوش و نامطلوب و حتی حاد و بحرانی مواجه میکند؛ لذا بزرگترین دغدغه این مراکز، تمرکز بر رفع این مشکل به هر راه و روش ممکنی خواهد بود. معمولاً روال اینگونه است که وقتی نهادهای مختلفی درگیر نیاز به نیروهای آموزشدیده میشوند و یا به مهارتها و آموزشهای ویژهای نیاز پیدا میکنند، این نیازها را با مراکز مربوطه در میان میگذارند. در مرحله بعد یا این نیازها باید از مجاری دانشگاهی و نهادهای علمی دانشگاهی رفع گردد یا از طریق مراکز فنی حرفهای و یا مؤسسات غیرانتفاعی و انتفاعی آموزشی محقق میگردد.
انتخاب بین اینها بر اساس نوع و میزان نیاز مرکز مربوطه و بهصرفه بودن و امکانسنجی اقتصادی و به فراخور مأموریت و رسالت و فرایندهای سازمانی صورت میگیرد.
حالا این مراکز مراقبتی سالمندان و توانیابان، به نیروهایی بسیار ماهر و یا حتی نیمهماهر نیاز چندانی ندارد. تنها حضور افراد آموزشدیدهای که بتوانند کیفیت بهتر و بهداشتیتری از آنچه که اکنون ارائه میشود، ارائه نمایند، نیاز این مراکز قابلقبول را رفع خواهد کرد. چنانچه این مراکز امکانات استخدام نیروهای نیمهحرفهای و حرفهای را داشتند، مشخصاً استاندارد و کیفیت مطلوبتری فراهم میگردید اما واقعیت اقتصادی حاکم این است که فعلاً امکان چنین رویکردهای منوط به بودجه بالا و تخصصمحورانهای وجود ندارد.
حالا که چنین امکانی دور از دسترس است پس این مراکز نیاز نیروی انسانی خود را چگونه رفع کنند؟ اگر به این نکته توجه کنیم که بخش اعظم خدماتی که این مراکز نیاز دارند، سطح نازلتری از مراقبت است که با شرح وظایف پرستاران حرفهای و نیمهحرفهای مطابقت چندانی ندارد و از سویی، پرستاران نیز طبق تجارب پیشین، تمایل چندانی به انجام این سطح از خدمات مراقبتی، آنهم در چنین مراکزی با شرایط کاری نهچندان مطلوب و حقوقهای نازل را ندارند.
پس با درنظرداشتن شرح وظایف پرستاری، نوع نیاز این مراکز، وضعیت اقتصادی و بودجه، اضطرار زمانی و ... این تفاهمنامهها راه چاره است و نباید به طور کامل بهصورت نفی مطلق با آنها برخورد کرد.
اما چند نکته بسیار مهم و قابلتأمل اینجا وجود دارد که در کنار مطالب بالا بسیار ضروری مینماید وگرنه مخاطب را دچار سوءبرداشت از محور این یادداشت میکند:
نخست اینکه این تفاهمنامهها باید از منظر مناسبات مالی شفافیت لازم را داشته باشند و شائبه هرگونه منافع شخصی و یا سوءاستفاده افراد در آن رفع شده باشد. عدم شفافیت یا شائبه منفعت شخصی، در چنین مواردی و تحت هیچ شرایطی پذیرفته نیست و تنها راهکار رفع آن، انتشار اسناد و اطلاعات این تفاهمنامه به دقیقترین صورت ممکن برای ذینفعان خواهد بود؛ لذا نقدها و ابهاماتِ مبتنی بر وجود فساد یا رانت یا هرگونه سوءاستفاده را باید از مسیر درخواست شفافسازی این تفاهمنامه پیگیری نمود.
مسئله دوم این است که مسئولین محترم، به روشنکردنِ فرایند تربیت و جذب کمک پرستاران و مرز تمایز این فرایند از نیروهایی چون مراقبین بپردازند. اگر هم نیروی کمک پرستار مناسب چنین مراکزی هست، چه موانعی برای استفاده از این نیروها در این مراکز مراقبتی وجود دارد؟
نکته سوم اینکه مبادا نظام پرستاری در مناسباتی غیرشفاف و غیرمسئولانه، امتیازات و تسهیلاتی را خارج از موازین مصوب و مدون، در اختیار این مراقبینِ آموزشدیده و تربیتشده قرار بدهد که اساساً مختص جایگاه پرستاری بوده و چهارچوب هویتی پرستاری را به چالش بکشند.
کنار این دقت نظرها که مسئولین عقد این تفاهمنامه ملزم به توجه و پاسخگویی آنها هستند. نکته آخر این است که شایسته به نظر میآید تا نظام پرستاری نیز در سایه امکانِ چنین تفاهمنامههایی چند تدبیر صورت ببخشد.
مثلاً تاحدامکان، این مراکز مراقبتی را ملزم نماید تا با استخدام لااقل یک پرستار کنار نیروهای کممهارت، از ظرفیت یک نیروی نیمهحرفهای یا حرفهای برای سوپروایزری دیگر نیروها بهره ببرد. این اقدام مزایایی برای ذینفعان متعدد دارد.
یا به طور مثال تلاش کند تا دیگر مؤسسات و سازمانهایی که میتوانند با استخدام نیروی پرستار حرفهای، خدمات خود را از نظر کیفی ارتقا بدهند، تشویق به این کار نماید. مانند سازمان هواپیمایی و یا گشتهای گردشگری و یا باشگاههای ورزشی با استخدام و عقد قرارداد با نیروهای پرستاری از ظرفیت این شغل استفاده نمایند؛ لذا فارغالتحصیلان رشته پرستاری میتوانند در جایگاههای متناسب با شرح وظایف خود امکان ارائه خدمات شایسته را پیدا کنند و کسب رضایتمندی دوسویه را در پی داشته باشد.
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی