چرا ما هستیم؟
فلسفه ی وجودی حزب اراده ملت ایران
گزارش
بزرگنمایی:
متن زیر سخنرانی دبیر کل وقت حزب، آقای دکتراحمد حکیمی پور برای افتتاح شعبه ی استانی حزب در آذربایجان غربی در سال ۱۳۷۸ است.
با توجه به طبقه بندی دقیق و موجز این سخنرانی و بیان مناسب فلسفه ی وجودی حزب، از آن پس این سخنرانی جزء مستندات اصلی ،حزب برای آشناسازی اعضای ورودی جدید به حزب قرار گرفت. لذا با توجه به ضرورت بازخوانی تجربه گذشته و به قدرت رسیدن اصلاح طلبان در دولت دکتر پزشکیان، در این بخش متن تنقیح شده ی این سخنرانی آورده شده است.
جنبش اصلاح طلبانه و تجدد خواهانه ی ایران از حدود یکصد سال قبل، فراز و نشیبها امیدها و ناکامیهای زیادی را پشت سرگذاشته است و انسانهای آزاده و بلند همت با آرزوی سربلندی و سعادت این ملک و ملت، با ایده ها و عقیده های مختلف آمده اند و تلاش کرده اند تا سختیها و مرارتهای جان فرسا را به جان خریده و با امید بستن به جرقه های روشنایی در حسرت تحقق آمال خود، نقاب خاک بر چهره کشیده و رفته اند و برخی هم هنوز در بین ما هستند و روزهای پایانی عمر خاکی خود را سپری میکنند و هنوز در حسرت جان گرفتن ریشه های درخت اصلاح در این سرزمین کهن سال واپسین ایام حیات این جهانی خود را طی می کنند.
اما آنچه بر ما و نسل ما باقی مانده و ذخیره ی عظیمی هم میباشد، تجربه و توشه ی یک صد ساله ی اخیر و اندوخته های گرانسنگ پیشتازان جنبش اصلاح طلبانه ی کشور است که باید به بهترین صورت ممکن مورد بهره برداری صحیح عملی و نظری قرار گیرد.
بر اساس اصل هزینه و فایده به نظر من هزینه هایی که در این کشور برای تحقق نظام ایده آل مردم سالار در یکصد سال اخیر شده به هیچ وجه فایده ی مناسب را عاید نکرده است و با این هزینه های انجام شده میبایست خیلی فایده ها میبردیم، اما چه باید کرد که بدبیاری ،تاریخی بیماری مزمنی است که همواره کشورمان را رنج میدهد و همیشه ی تاریخ با بدشانسی مواجه شده ایم و حتی پیروزی انقلاب اسلامی هم ما را از این بدبیاری تاریخی نجات نداد. حماسه ی دوم خرداد، نقطه ی آغاز یک تحول کیفی در نظام سیاسی و اجتماعی ما است. کشور ما بعد از پشت گذاشتن یک سلسله تغییرات کمی مثل: افزایش جمعیتبه هم ریختن ترکیب سنی جامعه و جوان شدن جمعیت کشور که پیامدهای خاص خود را در زمینه های آموزشی اشتغال نیازهای جدید وسؤالات جدید به دنبال دارد.
افزایش جمعیت شهرنشین نسبت به جمعیت روستایی
افزایش سطح سواد
افزایش جمعیت تحت پوشش نظام تعلیم و تربیت ٦ افزایش تعداد دانشگاهها و مراکز آموزشی عالی
افزایش تیراژ ،نشریات، روزنامه ها و مجلات
افزایش تعداد فیلمهای تولیدی در سال
افزایش تورم و حجم نقدینگی و
افزایش تعداد انتخابات
و دیگر تغییرات در شاخصهای مختلف ،اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، و سیاسی که میتوان به این فهرست ،افزود باعث شد که به ناگاه جامعه ی ما وارد مرحله ی جدیدی از تحول سیاسی و اجتماعی خود گردد که این تحول نه تنها جنبه ی کمی داشت سی میلیون رای در یک انتخابات و بیست میلیون رای برای رئیس جمهور منتخب بلکه جنبه ی کیفی آن هم حایز اهمیت فوق العاده بود و مردم به قدرت واقعی رای ،خود برای اولین بار پی بردند که بعداً بیشتر بحث خواهم کرد به تجارب گذشته، تجربیات در این خصوص بیست سال بعد از انقلاب و خود انقلاب را هم باید اضافه کرد که به تنهایی اندازه ی200سال مطلب و مسئله در خود جا داده است و به عبارتی به اندازه یدو قرن فشرده حساب میشود.
حال نسل ما با این همه توش و توان وارث همه ی مصلحان و آزادی خواهان و چکیده و خلاصه ی همه نیازها و دغدغه ها و خواسته ها و آمال پیشینیان خود می باشد. شرایط اجتماعی کشورمان در این دوره ی گذار طوری است، که دستهای پنهان سرنوشت مسئولیت تاریخی حمل بار جریان اصلاح را تا سرمنزل مقصود و نقطه ی مطمئن به عهده ی ما قرار داده است پس باید شاگرد و وارث خوبی برای میراث تاریخی کشورمان باشیم و به مثابه وارثان خلف و صالح گذشتگان خود عمل نماییم در این صورت است که شایسته ی مدیریت و تکمیل پروژه ی توسعه سیاسی و جنبش جامعه ی مدنی خواهیم بود. برای قدم گذاشتن آگاهانه به چنین وادی پر مسئولیت و خطیری (مدیریت و تکمیل پروژه توسعه سیاسی و جنبش جامعه ی (مدنی ابتدا باید پاسخ روشن و مناسبی به یک سؤال اساسی داشته باشیم و آن اینکه چرا حرکتهای اصلاحی و جنبشهای آزادی خواهانه و عدالت خواهانه در یک صد سال اخیر در کشورمان به نتیجه نرسیده اند؟ برای پاسخ به این پرسش شاید به سه دلیل اساسی می توان تکیه کرد که هر سه ی آنها در یک جمله به ایراد ساختاری در کشورمان بر می گردد.
علل به نتیجه نرسیدن حرکت های اصلاحی در ایران :
1- نظام حاکم بر ارزشها و ایستارهای ذهنی (رفتارهای خودبخودی): از جمله خصلت های ساختاری در ایران که در تاریخ فرهنگ این مملکت موجود است رفتارهایی مبتنی بر احساس و عاطفه است. این خصلت در اغلب کشورهای جهان سوم به صورت حاکمیت ارزشهایی است که بر مبنای احساسات شکل میگیرند. در جوامع پیشرفته اغلب رفتارها به ویژه رفتارهای سیاسی معطوف به عقلانیت است. این مشکل، به واقع تاریخی- فرهنگی است و نه حکومتی. در واقع میتوان ادعا داشت که در رفتارهای سیاسی ـ اجتماعی مردم جوامع پیشرفته، سه عنصر عقلانیت، واقعگرایی و منفعتگرایی به وضوح قابل رویت است؛ اما به نظر میرسد این سه عنصر در رفتار تاریخی ایرانیان حضور ندارد.
2 - عدم وجود فرهنگ کار جمعی: کار سیاسی و به ویژه کار حزبی یک کار جمعی است. کار جمعی فرهنگ و مناسبات خاص خودش را میطلبد. نظم، انتظام، ضوابط و ترتیب خاصی را نیاز دارد. یکی از اصول مسلم آن این است که باید از منافع و حقوق فردی و خصوصی به نفع منافع و حقوق جمعی گذشت. نمیتوان دم از من ها زد و همزمان ادعای کار جمعی و سازمان یافته کرد. در کشور ما به دلیل ریشه های تاریخی استبداد شرقی و تقدم حریم فردی به حریم اجتماعی و ملی، فرهنگ کار جمعی یا وجود نداشته و اگر هم نمودی داشته است ظاهری بوده است. از ملزومات کار سیاسی نهادینه شدن کار جمعی است که اساسا در تاریخ مملکت کمرنگ بوده است. شاید بتوان گفت در متن و توده ی مردم وجود سه خصلت یا صفت «مطلقگرایی»، «فردگرایی» و «منجیگری» که تاریخی است مانع به ثمر رسیدن و نهادینه شدن کار جمعی بوده است. نیز در میان نخبگان «رهبری طلبی»، «تنزه طلبی» و «خودشیفتگی» از جمله صفات بارزی است که آنها را در یک کار جمعی سیاسی گرد نمی آورد.
3- عدم وجود اعتماد به نفس : نبود باور فردی به شان و شخصیت فرد فرد انسانها در جامعه و متعاقب آن، خودباختگی و سرخوردگی دائمی و تاریخی از دیگر مشکلات عمده ماست که دلیل اصلی آن حاکمیت فرهنگ ریشهدار چند صدساله در این کشور است که همواره برای انجام کارهایشان و سامان امور عمومی جامعه (خارج از حوزه فردی ) منتظر منجی بوده و هستند.
به همین بابت است که ما طوری تربیت نشدهایم که احساس کنیم برای حل مشکلات جامعه باید خودمان تلاش کنیم. دقیقا به دلیل حاکمیت چنین فرهنگی است که در مقاطعی از تاریخ کشورمان در سیمای افرادی چون شاه اسماعیل، نادر شاه، آقا محمدخان و حتی رضاشاه منجی ای را میدیدند که برای نجات مملکت برخاسته است و به تنهایی میتواند مشکلات کشور را حل کند و ما را از فلاکت نجات دهد. نگاهها همیشه به طرفی بوده است که یک نفر میآید و تمام گرهها را میگشاید. این فرهنگ به نظر می رسد که متاسفانه در نخبگان هم نفوذ کرده است. اما لازم به ذکر است که اولین پیام جامعه مدنی این است که مردم باور کنند، منجی خودشان هستند و نه فردی دیگر.
4- عدم استقلال گروهها و شخصیت های داعیه دار اصلاح در ایران :
در یک صد سال گذشته به جز افرادی که استثنا بودهاند، نه گروههای سیاسی مدعی اصلاح، ریشه در متن مردم داشتند و نه افراد و اشخاص مدعیِ ارائه نسخهی سعادت و نجات کشور، مستقل از قدرت ها بوده اند. بیماری وابستگی برای اشخاص، و عدم شکل گیری جریانات اصلاحی از دل جامعه، پیشاپیش،ِ هر حرکت سیاسی را محکوم به شکست می کرد.
5-عدم ثبات اجتماعی و سیاسی در طول تاریخ کشورمان خصوصا در قرن اخیر امکان هر گونه اندیشه و عمل معطوف به اصلاح را در کشور با مشکل جدی مواجه میکرده است.
کم و بیش آسیب شناسی های مشابهی از سوی جریانها و افراد مختلف صورت گرفته بود و احزاب و گروه هایی برای رفع این موانع تشکیل شده بودند. چرا با وجود این همه گروه و حزب که داعیه اصلاح و رهبری و پیشبرد جنبش جامعه مدنی و توسعه فرهنگ مشارکت در جامعه را داشتند، موسسین حزب اراده ملت ایران نیز تشکل جداگانه ای را بر پا نمودند؟
الف) حماسه دوم خرداد بر خلاف آنچه که انتظار می رفت محافظهکاران یا همان جریان راست را بر سر عقل نیاورد و از خواب بیدار نکرد و درس های لازم را نگرفتند، هرچند بخش عقلانی و عملگرای آنها در حال اصلاح مواضع و کنار آمدن با واقعیات و خواسته های به حق جامعه می باشند ولی ماهیت جریان راست آنها را از شناخت واقعیات جامعه محروم و در خواب گران خود خواهد برد تا به دست سرنوشت به انتهای راه بن بست و محتوم خود برسند و از مناسبات اجتماعی حذف گردند. اما از طرف دیگر متاسفانه بخشی از جریان چپ نیز دچار توهم قدرت شده و با خود بزرگ بینی تمامی حماسه دوم خرداد را محصول خود و نتیجه تلاش خود می داند که بی اندازه از واقعیت بدور است. ولی اشکال آنجاست که بر اساس چنین برداشتی موضع گیری و اقدام می کنند که قطعا نتیجه عکس خواهد داد.
ب) هیچ یک از این گروهها از پایین شکل نگرفته اند، یعنی پایه های این تشکل ها در کف جامعه نیستند به عبارتی مانند آن درختی نیستند که ریشه در لایه های زیرین جامعه داشته باشند و شاخه و برگ هایشان در بین اقشار و صنوف مختلف اجتماعی گسترده باشد، بلکه به مثابه لوستری هستند که از سقف قدرت و یا دولت آویزان شده اند و بدون تکیه بر رانت های قدرت حاکمیت و ارتزاق از آن، قادر به ادامه حیات نمیباشند، کافیست نقطه اتصال به سقف قدرت آنها پاره شود، بلافاصله بر کف جامعه سقوط کرده و متلاشی خواهند شد.
ج) گرفتار شدن در درگیری و کشمکش های روزمره سیاسی و مناسبات رودرروی قدرت در این گروهها، آنهارا از پرداختن به کارها و فعالیت های بلندمدت باز داشته است و اساسا مجال چنین تفکری از آنان گرفته شده است. چراکه در سطحی از روابط سیاسی و اجتماعی قرار گرفته اند که چاره و گریزی از این وضعیت ندارند به محض اتمام انتخابات ریاست جمهوری درگیر انتخابات خبرگان میشوند بعد انتخابات شوراها و سپس انتخابات مجلس و این گردونه همواره می چرخد و عرصه های سنگین مبارزه سیاسی و انتخاباتی با رقیب این گروهها را به ناچار درگیر مسایل روزمره و دائمی کرده و مجال برای برنامه ریزی و تفکر به آینده دور را از آنها گرفته است. وضعیت این گروهها درست مانند بوکس بازی است که در داخل رینگ تمامی حواس خود را متوجه مبارزهای درست با حریف کرده است تا به پیروزی برسد. او مواظب است ضربه به رقیب بزند بدون اینکه ضربه ای از او بخورد. این بوکس باز نه تنها نخواهد فهمید که در بیرون سالن مسابقه چه می گذرد، بلکه حتی از وضعیت داخل سالن و تماشاگران نیز اطلاع دقیقی نخواهد داشت. پس چون در شرایطی هستند که نمیتوانند چشم از رقیب بردارند، فرصت تفکر و برنامه ریزی برای آینده ی دور را نخواهند داشت.
د) این گروه ها و لیدرهای آنان در تصمیماتی که کشور را به اینجا رسانده دخیل و نقش آفرین می باشند و لذا ناچار به توجیه گذشتهی خود هستند و دقیقا به همین دلیل بخش مهمی از انرژی و توان و وقت آنها صرف توجیه گذشته خواهد شد. به این ترتیب نگاهشان بیش از آنکه به آینده باشد، رو به گذشته خواهد بود و از آنجا که جامعه مدنی در تکاپوی نقد بی پروای گذشته می باشد، باعث خواهد شد که این گروه ها خودبخود به موضع انفعالی و تدافعی بیفتند و روز به روز منزویتر بشوند. علاوه بر آنکه عدهای از آنان پرسشگر نیستند و باید نسبت به گذشته پاسخگو باشند.
ه) شرایط حاکم بر جامعه در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد خصوصا دوران معروف به سازندگی واجد ویژگی هایی بودند که قدرت های بادآورده و ثروتهای بادآورده به همراه داشته است و رانت های متعدد باعث آلودگی نخبگان درون حاکمیت به مسایل مالی و غیره شده است. لذا اشخاصی که شاکله اصلی این گروهها میباشند ولو اینکه در سخن از آرمان های انسانی حقوق بشر و دموکراسی حرف بزنند در عمل آن آلودگی ها، مانع از اقدامات عملی شان در تحقق آرمان های اصلاحی جامعه و مردم خواهد گردید.
و) عدم شکل گیری اصولی این گروهها که بیشتر حالت محفلی و دوستانه دارد، مانع حاکمیت مناسبات دموکراتیک در آنها بوده و بیشتر شکل باند فرصت کسب قدرت را بخود میگیرند که داعیه پیشبرد آرمان های اصلاح طلبانه مردم را دارند. همین امر باعث تناقض فاحش در گفتار و رفتار در آنان خواهد بود، چرا که تا فرهنگ کار جمعی در آنها نهادینه نشود و بعبارتی تا دموکرات نباشی نمی توانی قدمی برای دموکراسی برداری و مناسبات داخلی این گروهها فاقد حداقل ویژگی های کارکرد دموکراتیک یک سازمان سیاسی می باشد. به عبارت دیگر ویروس انحصارطلبی قابل مشاهده است چرا که گذشته نیز دقیقا همین را نشان میدهد. در حال حاضر نیز نشانه روشنی از اصلاح رفتار به چشم نمیخورد. خودمحوری و خودشیفتگی این گروه ها به بازتولید استبداد کمک میکند.
ز) وجود این گروهها چون بعنوان پایگاه قدرت محسوب میشود و به عبارتی نوعی رانت به حساب می آیند، آماج مراجعات مکرر افراد متملق و فرصت طلبان میشود که بیشتر دغدغه نام و نان برای خود دارند تا گرفتاری های مردم در جامعه ولذا چون افراد اصیل و با انگیزه آمال و اهداف خود را کمتر در این گروهها مییابند، پس دوری می جویند و بطور طبیعی میدان برای افراد ظاهرالصلاح در میان ایشان بازتر خواهد شد تا تار و پود و اساس این گروهها را سست و شکننده و لرزان نمایند.
ح) عدم درک زبان و نیازهای نسل جدید و خواستههای واقعی آنان ایراد دیگری میباشد که به این گروهها وارد است. همانگونه که ذکر شد بیشتر به گذشته تعلق دارند و خواهی نخواهی یک پایشان و نیمی از نگاهشان اسیر و گرفتار گذشته است و از رویارویی با واقعیات سرسخت موجود جامعه دچار نوعی گریز غیرارادی میشوند. لذا هم به دلیل تغییر نیازها و خواسته ها و هم به دلیل تغییر گفتمان حاکم بر نظام سیاسی اجتماعی جامعه در دهه های اخیر قادر به شناسایی مشکلات واقعی و رویارویی با چالش های اصلی دهه آینده کشور نخواهند بود
ما با توجه به مطالب ذکر شده اقدام به تشکیل حزب اراده ملت ایران نموده و بر ماست که افرادی از نسل خود شناسایی کنیم و با روی هم گذاردن تواناییهای خود و در انداختن طرحی نو و سازماندهی جدید به پایهای از تکامل و رشد برسیم که نگذاریم بار اصلاح در این کشور به زمین بیفتد. با کار جمعی و جا انداختن فرهنگ کار جمعی در بین خودمان و شناسایی و همراه کردن افرادی که در گوشه و کنار کشورمان چون ما میاندیشند و دغدغههای مشترکی چون ما دارند، به سمتی پیش برویم که با بسیج تمام توان و تجارب نسل 17 شهریور را نمایندگی و نسل دوم خرداد را رهبری نماییم. بد نیست در پایان تاکید کنیم که حزب اراده ملت نیآمده است که جای کسی را بگیرد، ما آمدهایم که از تجارب گذشتگان استفاده کنیم و به پیش رویم. نسل ما و به ویژه نسل سازمان جوانان و دانشجویان ما، نسل دعوت است و نه قضاوت. به نظر ما در میان گروههای اصلاحطلب باید دو گروه از هم بازشناسی شوند، گروههایی که کاری میکنند تا بمانند و بقا داشته باشند و دستهای که می مانند تا کار کنند و به اصلاحات یاری برسانند. ما همت خود را بر مبنای این گذاردهایم که جزء دسته دوم باشیم.
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی