وحید استرون؛ روزنامه نگار
رسانه ها، نمی توانند حرف مردم را منتشر کنند
ویژه نامهها
بزرگنمایی:
«چند ساله که روزنامه نخوندم» این جمله ای است که امروزه بسیاری بر زبان می آورند. شاید در جامعه ای که سرانه مطالعه در آن ۱۶ دقیقه و ۳۲ ثانیه برآورد شده، نمی توان انتظاری بیش از این داشت. که البته این سرانه مطالعه مربوط به جملات کوتاه در فضای مجازی و کتاب های درسی است که جامعه ما را هر روز از مطالعه کتاب و روزنامه دور می کند.
«چند ساله که روزنامه نخوندم» این جمله ای است که امروزه بسیاری بر زبان می آورند. شاید در جامعه ای که سرانه مطالعه در آن 16 دقیقه و 32 ثانیه برآورد شده، نمی توان انتظاری بیش از این داشت. که البته این سرانه مطالعه مربوط به جملات کوتاه در فضای مجازی و کتاب های درسی است که جامعه ما را هر روز از مطالعه کتاب و روزنامه دور می کند.
البته در روزگاری که رسانه رسمی و اصلی کشور (صدا و سیما) با پاشیدن بذر عدم بیان واقعیت، «بیاعتمادی» درو می کند و برخی از رسانه های مکتوب و رسمی به جای بازتاب سخنان مردم و بیان مشکلات، مانند یک وبلاگ عمل می کنند و این وضعیت بی اعتمادی و بی میلی به اخبار داخلی را در سطوح مختلف جامعه نشان می دهد.
رسالت روزنامه نگاری به عنوان رکن چهارم دموکراسی فراموش شده است. رسانه های با سابقه ای که هر کدام چند دهه تجربه انباشته اند به جای روزنامه تبدیل به «روزی نامه» شده اند و برای انجام ماموریت شان که همان پاشیدن بذر بی اعتمادی نسبت به رسانه هاست، تلاش می کنند.
البته این امر در ایران سابقه ای تاریخی دارد. رسانه های مکتوب و شنیداری که مورد استقبال مردم قرار می گرفتند، ناگهان با تیغ سانسور یا عوض کردن مدیران روبرو می شدند، خط فکری آن رسانه ها تغییر می کرد و مخاطب دلزده می شد.
مطبوعات ایران «محرمعلی خان» سانسورچی رسانه ها را فراموش نکرده و به تعریفی سیستم مدیریت رسانه ها در ایران هنوز مرام محرمعلی خان را فراموش نکرده است. تنها توصیف رسمی درباره محرمعلی خان در کتاب دو جلدی خاطرات دکتر بهزادی سردبیر و صاحب امتیاز مجله سپید و سیاه آمده است که نقل قول جالبی از این مرد با کت زیتونی و صورت آبله رو دارد.
محرمعلی خان در سال 1289 خورشیدی در یکی از روستا های آذربایجان به دنیا آمد. با تحصیلات مختصری که داشت، از سال 1317 به بخش کارآگاهی شهربانی رفت که امور اطلاعاتی و امنیتی را هم انجام می داد.
درآن زمان رئیس سانسور کتاب و و مطبوعات شخصی بود به نام «شمیم» که می گویند مورد اعتماد رضا شاه بود. تا مهُر او در پای یک کتاب، روزنامه و یا مجله ای نبود، اجازه انتشار نداشت.
دکتر بهزادی می نویسد: «محرمعلی خان یک سانسورچی بود. روزنامه نویس ها با او خوب نبودند. اما علیه کسی پرونده نمی ساخت، حتی در سال های پس از کودتای 28 مرداد. مردی بود کم سواد اما بسیار با هوش، به غایت زیرک و تیزبین به طوری که فریب دادنش ممکن نبود.
دکتر رحمت مصطفوی مدیر مجله روشنفکر نام او را بازرس ژاور (شخصیت سمج کتاب بینوایان) گذاشته بود.» محرمعلی خان سه بار بازنشسته شد، اما چون نمی توانستند جانشینی برایش پیدا کنند دوباره به خدمت فراخواندنش و حتی در اواخر عمر هم هرگاه کار سانسور یک جایی گره می خورد او را حداقل مثل «لولو» جلو می فرستادند.
اما در دهه 50 که تلویزیون ملی ایران راه اندازی شد، رادیو به عنوان رسانه ای قدرتمند زیر نظر تلویزیون و شخص «رضا قطبی» که عقاید حزب توده و نگاهی چپ گرا داشت، عوض شد. در آن زمان پسردایی فرح دیبا، مسئول غیر رسمی حزب جوانان توده را که یک شاعر بزرگ و نام آشنا، ولی بیگانه با موسیقی بود را مسئول حوزه موسیقی رادیو کرد و همین امر شد که جای نی و تار افرادی همچون شهناز و کسائی، ساز دف و آواز های آیینی جای برنامه های پرمخاطب را گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی اگر چه دیگر از محرمعلی خان خبری نبود، اما مرامش باقی مانده بود. بسیاری از رسانه ها، نمی توانند حرف های خود و مردم را منتشر کنند. و یا رسانه های محبوب و قدرتمند باید به دلیل مشکلات مالی و کمبود کاغذ، یکی پس از دیگری تعطیل شده یا بشوند.
هر چند که دولت سیزدهم در ابتدای راه خود اعلام کرد که هیچ شکایتی از هیچ رسانه ای صورت نگرفته است، اما فشار ها بر رسانه و اصحاب رسانه را نمی توان منکر شد. حداقل دربین این جمع نمی توان منکر شد حالا جای دیگر هر کسی هر چه می خواهد بگوید ولی ما اینجاییم، کار می کنیم و چراغ رسانه ها را روشن نگه داشته ایم و می دانیم چه خبر است.
مخلص کلام، اگر همین چند روزنامه بر روی دکه ها نباشد، باید فاتحه روشنگری را خواند. در فضای روابط عمومی طور برخی رسانه ها که کارشان بزرگ نمایی و غلو عملکرد مدیران و نهادها است و در فضای مسموم و شایعه ساز فضای مجازی، لازم است رسانهها و حیات آنها پاس داشته شود و حق مرجعیت خبر به آن ها بازگردانده شود.
همین چند روزنامه که استعداد و اراده مستقل بودن را دارند و به سختی بر بقای خود اصرار دارند ولی ناجوانمردانه روی دکه ها خاک می خورند را حفظ کنید. به قول بزرگی، مرگ روزنامه آنجاست که تا ساعت 12 از روی دکه ها خریداری نشود.
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی