رحیم قمیشی، منتقد و تحلیلگر جنگ در گفتگو با اراده ملت:
سهمیهها جز ایجاد نفرت نسبت به نیروهای ایثارگر جنگ، حس دیگری در دل مردم ایجاد نکرد
گفتگو
بزرگنمایی:
این روزها هر یک از موافقین و مخالفین وضع موجود اعم از سیاسیون، فمنیست ها، جامعه شناسان و ... با عینک خود به وقایع می نگرند و فراوان از شرایط حاکم بر جامه تحلیل ارائه می دهند . اما کمتر تحلیلی از موافقین و مخالفین وضع موجود که از بازماندگان جنگ باشند خوانده یا شنیده ایم.به همین منظور اراده ملت به سراغ رحیم قمیشی (منتقد و تحلیلگر جنگ، رزمنده و آزاده در جنگ ایران و عراق و بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) رفت ودر خصوص این اهم با ایشان به گفتگو نشست که در ادامه میخوانید:
اراده ملت، فاطمه قدم: این روزها هر یک از موافقین و مخالفین وضع موجود اعم از سیاسیون، فمنیست ها، جامعه شناسان و ... با عینک خود به وقایع می نگرند و فراوان از شرایط حاکم بر جامه تحلیل ارائه می دهند . اما کمتر تحلیلی از موافقین و مخالفین وضع موجود که از بازماندگان جنگ باشند خوانده یا شنیده ایم.به همین منظور اراده ملت به سراغ رحیم قمیشی (منتقد و تحلیلگر جنگ، رزمنده و آزاده در جنگ ایران و عراق و بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) رفت ودر خصوص این اهم با ایشان به گفتگو نشست که در ادامه میخوانید:
جنگ ها به دلایل مختلفی شکل میگیرند و ادامه می یابند، تصور شما از جنگ ایران و عراق چه بود و اکنون به آن چگونه نگاه می کنید؟
سوال خیلی خوب و مهمی است، ما از همان سال 59 که جنگ شروع شد و من در آن زمان 16 سال بیشتر نداشتم آنچه که در ذهن ما می گذشت پیام رهبران کشور بود که " الان تمام اسلام در برابر تمام کفر ایستاده است"، یعنی نگاه قبایلی به جنگ، نگاه سیاه و سفیدی به جنگ. آنچه که در ذهن مردم از صدمات جنگ میآید غالباً سقوط هواپیماست، انهدام تانک، خراب شدن اقتصاد است، بمباران شدن پالایشگاه و فرودگاه است، خراب شدن دیوارهاست و صدمات مادی که جنگ به زندگی میزند. می دانم که همه مردم می دانند که انسان هایی هم زخمی و کشته می شوند، اما متاسفانه در دیدگاه ما آن ارزشی را که باید به صدمات انسانی معطوف میشد هیچگاه در جنگ ما توجه نشد. یکی از مشکلات مهم جنگ ایران و عراق این بود که هیچ وقت از بعد انسانی به جنگ نگاه نمیکردیم، در نهایت می گفتیم که سرزمین را باید پس بگیریم، یا مثلا در یک جنگ چقدر توانسته ایم تانک بزنیم و هیچ وقت از دو طرف نمی گفتیم که چقدر تلفات داشتیم. به قول یکی از دوستانم که یک بررسی تاریخی کرده بود گفت من گشتم و از 31 شهریور 59 تا روز پایان جنگ، من در سخنان هیچ کدام از مقامات عالی ندیدم که آنجا نسبت به تلفات ایران در جنگ تذکر جدی داده شده باشد. ما یک کلیپ از خدابیامرز شهید باقری داریم که میگوید ما باید جلوی تلفات زیادی را بگیریم. این از معدود مواردی است که در تاریخ جنگ ما داریم که خود آقای حسن باقری، همانگونه که می دانید در همان اواخر سال 60 شهید میشوند. ولی از امام خمینی که فرمانده کل قوا بود، بعداً آقای هاشمی، خود آقای خامنهای، خود آقای میرحسین موسوی که اگر کاره ای بودند در جنگ و خود محسن رضایی، رحیم صفوی و شمخانی، هیچگاه تاکیدی بر این که ما با کمترین تلفات به دنبال هدف باشیم، هیچ گاه بیان نمیشد و تاکید نمیشد. به عبارتی ارزش یک ماشین یا در جبهه های غرب یک قاطر از یک رزمنده در دوران جنگ خیلی بیشتر بود. این مقدمه را گفتم تا بگویم که ابعاد انسانی جنگ هیچ زمانی بدان پرداخته نشد. من چند سالی از جنگ را در اسارت گذراندم و بعد از برگشت از جنگ، رشتهای را انتخاب کردم که راهی برای جلوگیری از جنگ پیدا کنم تا بتوانم از روش دیپلماسی کمک بگیرم تا در هیچ زمانی جنگی صورت نپذیرد. به همین دلیل رشته خودم را از فنی به علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی تغییر دادم تا بتوانم ریشههای جنگ را در جهان پیدا کنم و از جنگ ممانعت به عمل آورم. تا کنون دستاورد مهمی که از اطلاعات خودم به دست آوردم این است که هیچ جنگی در جهان بدون اینکه دو طرف آن جنگ مقصر باشند در نمیگیرد. امیدوارم تاکید بیجا تلقی نشود. اما در هیچ جنگی یک طرف مقصر نیست. من این را کمی بیشتر توضیح خواهم داد. اگر بگیم که ما صددرصد، عراق یا آمریکا یا انگلیس و یا دشمنان انقلاب را مقصر اصلی جنگ میدانیم و خودمان را تماماً تبرئه بکنیم این دیدگاه کاملاً غلطی است و اگرهم متقابلاً آنهایی که میگویند تحریکات ایران یا انقلاب ایران اسباب شروع جنگ را شروع کرد این هم کاملاً غلط است. در واقع میتوان گفت که قطعاً دو طرف در دامنه دارشدن جنگ، در شروع جنگ و در دیر پایان یافتن جنگ و در سخت گذشتن به نیروها و اسرا، مشکلاتی که برای جانبازان بوجود می آید، هر دو طرف مقصر هستند. من نمی خواهم بگویم 50 به 50 مقصریم، مسلماً عراقی که جنگ را شروع کرد و نیروهایش را وارد ایران کرد و تانکهایش را تا نزدیکی اهواز آورد و خرمشهر را گرفت متجاوز است. اما اینکه ما با هیچ جنگی مواجه نشویم و تصور کنیم که "خدایا هیچ دیوانهای را در همسایگی ایران قرار نده" این هم غلط است. ما نمی توانیم با ایده آلهای ذهنیمان که کل جهان صلح طلب بشوند و هیچ کشور شروری در آن نباشد از جنگها جلوگیری کنیم. راه پیشگیری از جنگها این است که ما طرف مقابل را بشناسیم، نیازهایش را بدانیم، دلایل توسلش به جنگ را پیدا بکنیم و آن دلایل را از بین ببریم. به طور مثال در سیستان و بلوچستان ما به طور دائم با درگیریهای نظامی مواجه هستیم که اگر ریشه یابی نکنیم که چرا نیروهای مسلح ضد کشور در آنجا تقویت میشوند، جا داده میشوند، پشتیبانی میشوند تا حمله کنند و با چه انگیزهای وارد میشوند این ها را برطرف نکنیم هر چقدر قدرتمان را زیاد کنیم و هر چه از آن ها بکشیم، نه آنها تمام میشوند و نه ما پیروز می شویم. راه برطرف کردن ناامنی ها چه در داخل و چه در خارج، درک طرف مقابل است. به همین دلیل وقتی جنگ تمام شد و بعد از گذران تحصیلاتم به این آگاهی رسیدم که بیش از 50 درصد مقصر عراق است ولی با درصدی نه خیلی پایین بلکه 30 الی 40 درصدی هم ایران در شروع این جنگ مقصر بوده است. دلایلش را هم تحلیل گران جنگ باید بگویند من دو تا موضوع را در اینجا به آن اشاره کردم یکی اینکه متاسفانه در جنگ مولفههای انسانی خیلی کم دیده شده و دوم اینکه شکاندان کاسه کوزهها بر سر یک طرف جنگ هیچ گاه درست نیست. شاید از لحاظ حقوقی بتوان گفت چون عراق وارد ایران شد، پس عراق مقصر بوده است و باید تاوان جنگ را بدهد. اما اگر از لحاظ جامعه شناسی و از لحاظ انسانی بخواهیم بررسی کنیم قطعاً عراق صددرصد مقصر نبوده است. اگر ایران با دیپلماسی وارد قضیه میشد، اگر ایران عنصر دیپلماسی را به کار می گرفت و اگر ایران هیئت های حسن نیت به عراق میفرستاد و اگر برنامهریزی واقع بینانه میکرد مبنی بر این که اگر خطری از عراق برای ایران تهدیدی صورت بگیرد ما باید با چه تاکتیکی آن خطر را رفع بکنیم، همه اینها کمک می کرد تا دامنه های جنگ این قدر زیاد نشود و بگذریم از این که ادامه عملیات در خاک عراق یک دیدگاه غیرواقع بینانه بود و ما تصمیم گرفتیم که دولت عراق را سرنگون کنیم این دیدگاه غیرواقع بینانه بود، اینکه ما خواستیم از کربلا به قدس برسیم این دیدگاه غیرواقع بینانه بود، این که ما گفتیم که تا 20 سال هم جنگ طول بکشد و قرار است صبر کنیم تا فتنه را از عالم محو بکنیم، همه اینها دیدگاه غیرواقع بینانه بود و غلط بود و آن 6 سال پایانی جنگ در واقع بعد از فتح خرمشهر.
اما برای نتیجه گیری باید بگوییم که ما در جنگها باید اقدامات پیشگیرانه را مقدم بر اقدامات تجهیزاتی و عملیاتی بکنیم. در آینده ما باید روش دیپلماسی را بیشتر به آن اهمیت دهیم. باید از روشهای انسان شناسی و از روش های جامعه شناسی بیشتر بهره بگیریم برای پیشگیری از جنگ. به طور مثال فکر کنید که ما در مجاورت یک کشوری قرار داریم شبیه به سومالی که هیچ پایه اقتصادی درآن کشور نیست، ما برای در امان ماندن از صدمات این کشور، تنها راهی را که می توانیم پیش بگیریم کمک به اقتصاد و رونق اقتصادی آن کشور است، به گونه ای که آن کشور را وابسته خودمان بکنیم و قس علی هذا.
اجازه دهید موضوع دیگهای را هم به این سوال تان اضافه کنم، به عنوان فردی که خودش درگیر این موضوع بوده است. وقتی جنگ در تیر و مرداد سال 67 خاتمه پیدا کرد و آتش بس رسمی اعلام شد، تصور میکنید اسرایی که از سال 59، 60 و 61 در دو کشور متقابل اسیر شده بودند، به نظر شما به طور معمول باید بعد از اینکه آتش بس انجام گرفت تبادل اسرا انجام شود. خب به نظر یک عقل سلیم ویک پیش داوری میآید که دو تا سه ماه طول می کشد آنهم به این دلیل که سرشماری ها انجام شود، توافق فنی صورت پذیرد. بالاخره یک ماه، نه دوماه و درنهایت سه ماه این تبادل اسرا انجام بگیرد. جالب است که بدانید در جنگ ایران و عراق بیش تر از 25 ماه بعد از پایان جنگ، تازه تبادل اسرا شروع شد. اولین گروه اسیری که به ایران وارد شد، 26 مرداد ماه 1369 بود، درحالی که 67 جنگ تمام شده بود ولی 69 تبادل اسرا شروع شد و ما آخرین گروهی بودیم که وارد ایران شدیم 30 آبان 69 بود. حال سوال من این است که مذاکره کنندگانی که برای برقراری آتش بس آمده بودند و برای توافقات مربوطه اولویت بندی بکنند، مسائل انسانی اولویت چندم آنها بود؟ به طور حتم اولویت اول. در صورتی که در خصوص نقطه یابی مرزی، دررابطه با تعیین متجاوز، در مورد مسائل حقوقی دیگر در مورد شط العرب درمورد همه اینها مذاکره میکردند و در مورد اسرا در بندهای آخر توافق قرار گرفته بود. به نوع خود اسرا و چگونگی تحمل وضعیت آنها برایشان مهم نبود. تعداد اسرایی که آن زمان در اردوگاه ها تلف می شدند؛ برایشان مهم نبود، چرا که آنها به بهشت میرفتند. یکی از معضلات جنگ این بود که ما تعداد بیشتری اسیری عراقی در ایران داشتیم، حدود60 هزار اسیر ولی عراق 40 هزار اسیر از ما داشت. سیاستی که ایران برای تبادل اسرا به کار گرفته بود یکی در مقابل یکی و نمی دانم که ایران برای آن 20 هزارتای انتهایی از اسرای عراق که می ماندند چه برنامه ای داشت. می خواست از آنها "آب اسیر" بگیرد که تاکید بر این بود که یکی در مقابل یکی. در مقابل هم خواسته عراق تبادل همه اسرا در مقابل همه اسرا بود. همین لجبازی تبادل اسرا را هفت هشت ماه در آن مذاکره عقب انداخت. در نهایت وقتی تبادل اسرا شروع شد که صدام به کویت حمله کرد و احساس کرد که نگهداری اسرا برایش سخت است و یا نیاز به همراهی ایران دارد که اسرا را یک طرفه آزاد کرد و صدام به شکل ابتکار خودش اسرای ایران را آورد و شروع کرد به تحویل دادن به ایران و معادل آن اسرای خودش را از ایران آزاد کرد این همان بعد انسانی جنگ است که کمتر به آن توجه می شود و هنوز هم می شود.
بحث سهمیه ها یا مزایای ناشی از حضور در جنگ یا لطمات ناشی از جنگ، همیشه چالش برانگیز بوده است، نظر شما در این رابطه چیست؟
در رابطه با بحث سهمیهها بحث تمایلی به ارائه ای با طول و تفسیر ندارم. بدترین مدل خدمت رسانی به رزمندگان در ایران اتفاق افتاد. در عراق هر کسی که کشته میشد بی فوریت از طرف صدام یک ماشین آخرین مدل که این را مطمئن بودم و یک مستمری حقوقی و یک سری خدماتی به خانوادهها داده میشد و آن ها را راضی نگه می داشتند. اما در ایران به دلیل اینکه امکانات مادی وجود نداشت تا به صدمه دیدگان جنگ رسیدگی شود، شروع کردند از جیب مردم کندن و به ایثارگران دادن. همان چیزی که به نام سهمیههای استخدامی، سهمیههای تحصیلی، سهمیه های تخصصی، سهمیههای وارداتی، سهمیههای خودرویی که همه این ها اتفاق افتاد و در هیچ یک از اینها دولت متقبل زحمت نمیشد. دولت تصویب میکرد که 40 درصد سهمیه دانشگاهها را به رزمندگان بدهند که این مدل سهمیه ها جز ایجاد نفرت نسبت به نیروهای ایثارگرجنگ چیزی در دل مردم ایجاد نکرد.
متاسفانه ما آنقدر از روانشناسی اجتماعی غافل بودیم که شاید سه چهار سال اول پس از اواخر جنگ، قدرت هضم این موضوع برای مردم وجود داشت که خب مثلا یک رزمنده سال چهارم دبیرستان بوده و رفته جنگ و حالا که بعد از 3 الی 4 سال از جبهه برگشته و با روح آزرده و جسمی خسته آمده است و خب ما بعد چند سال سهمیه دانشگاه را نصف میکنیم و میدهیم به این رزمندگان. اما تصور کنید که بعد از 10سال،20سال و اکنون 35 سال بعد از خاتمه جنگ هنوز دارند به عنوان سهمیههای رزمندگی تخصصهای پزشکی، ورودی دانشگاه و بحث خودرو و چیزهای دیگر که به مردم تحمیل میکنند که مردم از نوع ایثارگر آزرده شوند. تصورکنید دولت تصویب کند در صف نانوایی اگر رزمنده جبهه ای آمد ایشان باید اول صف بایستند و نان بگیرد، خب این چه نفرتی را در دل مردم ایجاد خواهد کرد. همین کار را در دانشگاه ها در استخدامها انجام دادند. این تازه اقدام با سلامت است و این که به اسم رزمندهها چقدر از اقوام و فک و فامیلها و بسیجهای بعد جنگ را آوردند. چقدر ظلم ها به نام ایثارگران کردند بماند. یا چقدر بودجهها به نام ایثارگران صرف کردند ولی به آنها داده نشد یا چقدر بنیاد ها با کارمندان متعدد نازل شد. وقتی به آنها مراجعه میشد که پدر و مادر پیر شهیدی هستند که هیچ امکاناتی به آنها داده نشده است. متاسفانه آنقدر شلوغ بودند که فرصت رسیدگی به این کارها را نداشتند. بیمارستانهایی را که تعیین کرده بودند به عنوان رسیدگی به جانبازان، جایی برای ورود جانبازان نداشت. زیرا آنها خودگردانهایی بودند که می بایست یک سری خدمات پولی به دیگران بدهند تا خود را سروپا نگه دارند.
حال این نظامی که سیتماتیک فساد است فکر کنید که با یک بودجه محدود چقدر به این ایثارگران میرسد. من اساساً با تعیین سهمیه مردم برای ایثارگران مخالفم و تنها راه این بود که دولت خود را ملزم بکند تا پایه آموزشی ایثارگران را بالا بیاورد و آنها را تقویت کند، آنها را پشتیبانی روانی، پشتیبانی تحصیلی و پشتیبانی درمانی بکند تا در جامعه موفق شوند نه اینکه آنها را با همان ناموفقی با همان روحیه شکسته در جایی قرار دهد که آنها امکان رقابت با سایرین را نداشته باشند. من نسبت به سهمیههای نابجایی که به ایثارگران تعلق گرفت، بسیار بسیار منتقد هستم و اکثر دوستان من هم از این موضوع رنجیده خاطر هستند.
در مورد جنگ های نیابتی در منطقه که ایران در آنها حضور دارد و نبرد پنهان و آشکار بین ایران و اسراییل و ایران و امریکا چه ارزیابی دارید؟
خانم قدم این سوال شما کاملا سیاسی است .میگویید جنگهای نیابتی و نقش ایران؟ یعنی نظر شما راجع به آن چیست؟ این طور بگویم که جنگ های نیابتی را از ریشه نمیتوان منفی تلقی کرد، این کاری-است که آمریکا و یا انگلیس و یا روسیه انجام میدهند. کشورهای بزرگ به طور عام از جنگ های نیابتی استفاده میکنند. جنگ های نیابتی یعنی این که اوکراین را شارژ میکنند تا در مقابل روسیه بایستد و با فراهم نمودن پول و امکانات برای اوکراین، بتواند از پیشرفتهای روسیه جلوگیری کند یا روسیه را درگیر خود کند که این میشود جنگ نیابتی. اما آنچه در مورد ایران اتفاق میافتد جنگ نیابتی نیست و دو اشکال بزرگ حداقل وجود دارد.
یکی این که ایران کشور تثبیت شده در منطقه و جهان نیست که دارای درآمدهای سرشاری باشد که قسمتی را برای جنگهای نیابتی صرف بکند. آن هم نه فقط در لبنان که از بدو پیروزی انقلاب و فلسطین که جزء تعهداتش حساب شده است بلکه آن را گسترش بدهد به یمن و یا گسترش بدهد به سوریه، گسترش بدهد به عراق، گسترش بدهد به همه کشورهایی که در فکرش هستند تا آفریقا. این یک اشکال اساسی است که ما توان همچین کاری را نداشتیم.
دوم اینکه ما در جنگهای نیابتی به جای اینکه کشورهایی را به عنوان سمپات های خودمان قرار دهیم و آنها را درگیر با اهداف خودمان بکنیم، متاسفانه خودمان را درگیر آنها کردیم. ما جنگ نیابتی راه نیانداختیم. ما در سوریه هم نیرو فرستادیم هم رسماً فرش انداختیم، هم خودمان را فدای تحکیم قدرت اسد کردیم. این دیگر جنگ نیابتی نبود بلکه دخالت در مسائل منطقهای که آن هم به طور مستقیم و صرف هزینه بود. این سیاست شکست خورده اگر در یکی دو سال اول ارزیابی داده می شد به طور حتم می گفتند که شما بدبین هستید یا نمیتوانید درک کنید که ما چه برنامههایی داریم.
میتوانید طبقه بندی از دیدگاه رزمندگان سابق (هم موافقین و هم مخالفین وضع موجود) در شرایط فعلی نسبت به مسائل روز ارائه دهید؟
خب اگر میشود در جامعه طبقهبندی واقع بینانه از مردم ارائه داد از آنها هم میشود. متاسفانه جامعه های آماری در کشور ما بسیار ضعیفند و هیچ تحقیق مستقل غیر جانبدارانه از سوی دولت بین ایثارگران انجام نمیشود. ما حتی نمیدانیم جمعیت آنها چند نفر است ما نمیدانیم آنها چه دیدگاههایی دارند. اما از دید خودم بگویم که از نظر من جامعه ایثارگران تابعی از جامعه کشوری هستند. یعنی اگر بپذیریم که بیش از 75 درصد از جامعه ما از وضع موجود ناراضی هستند قطعاً جامعه ایثارگران اگر بیشتر از این عدد نباشند، کمتر هم نیستند. علت اینکه میگویم جامعه نارضایتی ما بیشتر از مردم است به این دلیل است اگر ما در حالت عادی ماهی دو ماهی سه ماهی یک بار به پزشک مراجعه میکنیم و از خدمات بیمارستان و پزشک و ... ناراضی هستیم، ایثارگران یک روز در میان به آن پزشک و خدمات نیاز دارد. پس ایثارگر بیش تر از مردم عادی متاثر از نابسامانی های اجتماعی است. همانطور که بیش از 50 درصد از اجتماع ما دارای مشکلات روحی روانی هستند، قطعاً در جامعه آزادگانی که بیش از پنج، شش سال و یا بیش از هفت هشت سال، ده سال در اسارت بودند اینان به مراتب مشکلات روحی روانی بیشتری را با آن گریبان گیر هستند و هر چقدر در کشور نسبت به نابسامانیهای روحی مردم رسیدگی نشود اثرات مخربش بیشتر خواهد بود. البته آمار و ارقامی وجود ندارد ولی آنچه من در اجتماع برخورد میکنم این است که اکثر نیروهای سابقا در جنگ، دیدگاه های به شدت انتقادی زیادی به حاکمیت دارند اما به دلیل اینکه نیازمند خدمات دولتی هستند، واکنشهایشان مثل مردم عادی نیست. یک فرد فقیری که خانهای را در جنوب تهران اجاره کرده است و به غیر از مالیاتی که باید درسال به دولت بدهد چون ارتباط زیادی به طور مستقیم با دولت ندارد، این خیلی سریعتر و تندتر انتقادش را مطرح میکند تا کسی که کارمند دولت است تا کسی که در سیستم نظامی است. به همین ترتیب کسانی که سابقه جنگ دارند خیلی ها به طور مستقیم از دولت خدمات میگیرند، چه خدمات درمانی، چه خدمات رفاهی و چه خدماتی که مربوط به ضایعات جنگی باشد مثل اسیر بودن و...که اینها متاسفانه اعتراضات و بیان نقطه نظرات صریحشان خیلی کمتر از دیگران است. اما آنچه از درون اینها میگذرد بدون تردید میگویم که از اعتراضات و نارضایتی-هایشان از جامعه ما یک درصد بیشتر هست، به این دلیل که درگیریهای بیشتری دارند.
و حرف آخر:
ما به عنوان بازماندگان از جنگ یک نیروی بالقوهای در کشور هستیم، یک نیروی بالقوه نه اینکه با به استخدام درآمدن به کشور کمک کنیم بلکه نیروی بالقوهای که بتوانیم محور وحدت جامعه شویم. درجمهوری اسلامی هیچ وقت قدر این نیروی پتانسیل دانسته نشد، هیچ وقت. هیچ وقت از نیروی کهنه سربازان، هیچ وقت از نیروی صدمه دیدهگان از جنگ به عنوان وحدت ملی استفاده نشد.
زیرا مقامات ما نگاه ملی به ایران ندارند. وقتی دیدگاه مقامات ما ملی نیست، این قهرمانان ملی هم به درد آنها نمیخورند تا بتوانند از آن ها به عنوان اتحاد مردم و برای اهدافشان استفاده های مشروع بکنند. به همین دلیل نیروهای رزمی، نیروهای بازمانده از جنگ تبدیل شدند به بهانههایی برای ظلم و زوری که حاکمیت میخواهد در حق مردم انجام بدهد. آنها در واقع پلهای شدند تا افراد ناکارآمد بتوانند با اسم آنها، با بیان خدمت به آنها پله های ترقی را طی بکنند و چه حقوق اجتماعی مردم، چه حقوق خانمها، چه حقوق اقتصادی مردم را برآورده نکنند و به آنها بگویند به احترام خون شهدا و به احترام خون رزمندگان سکوت را رعایت کنند. این بزرگترین ظلمی بود که به باقی مانده های از جنگ صورت گرفت و هنوز دارد صورت میگیرد.
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی