بزرگنمایی:
این سه مفهوم هرچند بهظاهر نزدیک به هم هستند تفاوتهای ماهوی باهمدیگر دارند و ازآنجاکه حزب اراده ملت ایران مشی سوسیالدموکراسی را برای خود برگزیده، تبیین این مسئله بسیار حائز اهمیت است.
سوسیالیسم:
جامعهگرایی socialisme اندیشهای در فلسفه سیاسی که برای ایجاد نظم اجتماعی بر مبنای انسجام همگانی، میکوشد تا با لحاظ نمودن عدالت اجتماعی باعث شود تا همه آحاد آن سهمی برابر در جامعه داشته باشند. هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی و برقراری مالکیت اجتماعی برای صنایع و ابزارهای تولید است. سوسیالیسم را در واقع میتوان مشی اقتصادی کمونیسم نامید. چراکه در عمل حاصل آن حکومتی کمونیستی از کار درآمد.
با اینکه سوسیالیسم منشأ انسانی داشته و بهظاهر در حمایت از کارگران، زنان و اقشار ضعیف جامعه است و حتی ریشه آن را از تعالیم انجیل در عهد عتیق میدانند که در کتاب جمهور افلاطون نیز به آن اشاره شده - جامعهای بدون طبقه و مبتنی بر نظام اشتراکی که در آن طبقه حاکمه هیچ امتیازی نسبت به طبقات دیگر ندارد.
سوسیالیسم دموکراتیک:
این نظریه را باید قرائت ایرانی از سوسیالیسم برشمرد، چراکه گروهی از چپهای ایرانی به رهبری خلیل ملکی که از حزب توده منشعب شده بودند منتقد جدی انترناسیونالیسم و استیلای شوروی بر احزاب چپ جهان بودند. این نظریه پس از رویگردانی مارشال تیتو (رهبر حزب کمونیست یوگسلاوی سابق) قوت بیشتری گرفت. نظریهای که در واقع منتقد درونی دیکتاتوری پرولتاریا بود و تأثیر عمدهای بر حکومتهای سوسیالیست جهان گذاشت. در کوبا، ویتنام، آلبانی و حتی چین بستری از این مفهوم شکل گرفت که در کنار عدالت اجتماعی، از آزادیهای فردی و همچنین منافع ملی دفاع شود. سوسیالیسم دموکراتیک، در واقع همان سوسیالیسم بود، اما با لحاظ نمودن عناصر دموکراسی.
سوسیالدموکراسی:
ازآنجاکه سوسیالیسم هواداران سینهچاک خود را در اروپا داشته و حتی تا آمریکای کاپیتالیسم ریشه دوانیده بود، در مواجهه و چالش با نظام سرمایهداری و آزادیخواهی امتزاج ویژهای با لیبرالیسم و دموکراسی یافت و متوجه دیکتاتوری اکثریت به عنوان یک آسیب جدی در نظریه دموکراسی شد، به خاطر همین به نظر میرسد مفهوم سوسیالدموکراسی با رویکرد «لیبرالسوسیالدموکراسی» تبیین کاملتری از نظریه دموکراسی به دست میدهد. چرا که با پایان یافتن قرن بیستم لیبرالیسم دستخوش تحول و تکامل گردید.
از یکسو به نگاه و برداشت افراطیتری رسید تا با ارائه شعارها و ارزشهایی چون تجارت آزاد، بازار آزاد و حمایت از کار آفرینی و تولید، قرائت ونسخه خشن و صریحتری از لیبرالیسم سرمایهمحور ارائه نماید. دیدگاهی که پوپر و تاچر نمایندگان رسمی آن بودند، این نوع لیبرالیسم، نئولیبرالیسم نام گرفت.؛ اما نگاه دیگری به لیبرالیسم که نسخه معقول و معتدلتری از آن بود و با حفظ باورهای عصر روشنگری و سرمایهداری خصوصی وجود داشت، برداشتی که مجبور شد تا حقوق اساسی و منافع فرودستان و کارگران را در راستای تشویق به کار بیشتر و همچنین خنثی ساختن گرایشات انقلابی آنها لحاظ نماید.
در پس و پشت سوءاستفادههای عصر صنعت، سرمایهداری همواره در معرض خطر انقلاب و حرکتهای قهرآمیز از طرف طبقات پایین اجتماعی قرار داشت و برای جلوگیری از این تهدید مجبور بود تا معاش و درمان و حداقلهای زندگی آنها را در نظر بگیرد تا کلیت نظام سرمایه از این آسیب بزرگ در امان بماند. و چون سوپاپ اطمینان عمل نماید. به بیانی دیگر میتوان سوسیال دموکراسی را حلقه اتصال و پیوند سرمایهداری و پرولتاریا (سرمایهدار و کارگر) نامید.
برای برخورداری همزمان انسان از آزادی و برابری و گذار به دموکراسی شرافتمندانه بهعنوان غایت آمال و آرزوهای انسان باید آزادی و برابری بهعنوان دو ارزش بزرگ انسانی همزمان به دست میآمد و برای نیل به این هدف چارهای جز تلفیق دو نظریه افراطی سوسیالیسم و لیبرالیسم نبود تا بتواند با حذف نقاط افتراق و تأکید بر نقاط اشتراک و ایجاد یک انسجام و سازگاری منطقی، فلسفه سیاسیای مبتنی بر علم و تجربه به دست دهد.
در این مقال و برای درک بهتر این مفهوم، یک نکته بسیار حائز اهمیت است؛ شباهت لفظی و ظاهری بین دو مفهوم سوسیال دموکراسی با سوسیالیسم و اینکه ما پیش از پرداختن به سوسیالدموکراسی به تاریخچه سوسیالیسم اشاره نمودیم شاید این امر مشتبه شود که سوسیالدموکراسی نسخهای از سوسیالیسم است!
درحالیکه سوسیالدموکراسی در واقع نسخهای از دموکراسی بوده و صفت سوسیال بر اسم دموکراسی نشسته است. کما اینکه در زبان انگلیسی همواره صفت قبل از اسم مینشیند. بنابراین همانطور که اشاره شد سوسیالدموکراسی (مردمسالاری عدالتمحور) نسخه تکاملیافته نظریه دموکراسی است.