ورزش زیر هجوم سیاست
گزارش
بزرگنمایی:
ورزش طی قرنها تأثیر و نفوذ زیاد و عمیقی بر گفتار و رفتار انسان گذاشته است. از اینروست که ورزشکاران نیز به چهرههای محبوب و دوستداشتنی جوامع و حتی الگوی مردم بدل شده و میشوند. ورزش، تخیل ما را تحریک میکند و قادر است تا عمیقترین واکنشهای احساسی از غمی کُشنده تا شادمانی حیاتبخشی را در ما برانگیزد.
ورزش طی قرنها تأثیر و نفوذ زیاد و عمیقی بر گفتار و رفتار انسان گذاشته است. از اینروست که ورزشکاران نیز به چهرههای محبوب و دوستداشتنی جوامع و حتی الگوی مردم بدل شده و میشوند. ورزش، تخیل ما را تحریک میکند و قادر است تا عمیقترین واکنشهای احساسی از غمی کُشنده تا شادمانی حیاتبخشی را در ما برانگیزد. یکی از جذابیتهای ریشهای ورزش، توانایی آن در ارضای نیاز به تعلق جمعی و اتحاد است. قدرتی ذاتی و شگفت در پرشماریِ آدمهای هممسیر و در پس آن، نمایی باشکوه از انسجام گروه و جمعیت. این شوق و عشق در آدمها، منجر به حس قدردانی و تحسین ملی ورزشکاران میشود و در درازمدت با کسب افتخارات و نمایش مهارتها، این احترام جمعی، ورزشکاران را به قهرمانان اساطیری و غولهای محبوبیت ملت تبدیل میکند. بهطوریکه ما در محافل مختلفی از یک دورهمی خانوادگی تا پاتوق و یا سفر کوتاهی در تاکسی، داستان شاهکارهای ورزشکاران را بارها و بارها با عشق برای هم بازروایت میکنیم. همینگونه، ورزش در جامعه جایگاهی خارقالعاده پیدا میکند و در آگاهی جمعی انسانها حک میشود. ورزش از معدود پدیدههایی است که به اعجاز تسخیر قلب و ذهن تودهها، تواناست و بدون اغراق، آفریننده است. همین ویژگیها ورزش را به چنان ابزار قدرتمندی در جامعه بدل میکند که کمتر پدیدهای واجد آن است. و ورزشکاران را به جایگاه قدرتمندانی در جهان میرساند که حتی حسرت بسیاری از کنشگران سیاسی و اجتماعی پرتلاش اما کمبهره را برمیانگیزد.
وقایع اخیر؛ از ظهور قطر به عنوان میزبان یک رویداد جهانی تا فرایند اعزام تیم ملی فوتبال ایران با حواشی بیمثالاش، بهانه کافی را در اختیار ما گذاشت تا این محور را به موضوعی برای طرح تبدیل کنیم.
مطالعات با محور ورزش و سیاست نشان میدهد که ارتباط سیستماتیکی بین رویدادهای ورزشی جهانی با میزبانی و یا مشارکت حکومتهای خودکامه و همزمان آزار و اذیت مخالفان سیاسی وجود دارد. حضور حکومتهای اقتدارگرا در رویدادهای ورزشی بزرگ پدیده نوظهوری نیست و این مطالعات تائید میکنند که رویدادهای ورزشی بینالمللی آن هنگام که به میزبانی چنین حکومتهایی اتفاق میافتند، موجی از سرکوب مخالفان و منتقدان را در پشت صحنه به همراه دارند. آمارها نشان میدهد که نسبت میزبانان مستبد رویدادهای ورزشی بزرگ از زمان پایان جنگ سرد بیش از چهار برابر شده است. هنگامی که مسابقات در جریان است، خودکامگان فرصتی مییابند تا مورد توجه همهجانبه از سراسر جهان قرار گیرند. آنها از این توجه برای ترسیم تصویری از گشادهرویی، مهماننوازی و انعطاف خود استفاده میکنند. دولتهای اقتدارگرا در مسیر تلاش برای ترسیم تصویری فریبنده برای جهانیان، در رسانههای خارجی سرمایهگذاری میکنند و موفقیتهای خود را برای مخاطبان خارجی به نمایش میگذارند. در عینحال آنها سعی میکنند اخبار بد در مورد دولتهای خود را پنهان یا سانسور کنند و اخبار و گزارشات اغلبِ منتقدان و معترضان در داخل و خارج از کشور را بیاعتبار و مغرضانه جلوه دهند. حتی این دولتها مخالفان خود را در خارج از کشور تهدید میکنند و یا حتی حذف میکنند. آنها این شیوهها را برای تقویت چهرهی نظام خود، و برای امنکردن عرصهی زیستی خودکامه خویش اتخاذ میکنند. برخی معتقدند که فدراسیونهای ورزشی بینالمللی برای جلوگیری از چنین رویدادهایی، باید با پشتوانه یک اتحاد اجتماعی و جهانی گسترده دست به تغییر موازین و قوانین ورزش جهانی بزنند تا از عرض اندام دولتهای خودکامه پیشگیری کنند.
برخی دیگر اما استدلال میکنند که به هنگام خودنمایی دیکتاتوریها در رویدادهای ورزشی بینالمللی، امکان گفتوگو و مجال درک مناسبات حقوقبشرینیز امکان ارتقا مییابد و کانون توجهشدن برای صاحبان قدرت، خطراتی را نیز برای ایشان در بر دارد. مخالفان سیاسی آنها میتوانند از رویدادهای ورزشی برای نشاندادن نارضایتی خود استفاده کنند و توجه مستقیم و غیرمستقیم روزنامهنگاران خارجی را به اعتراضات و انتقادات جلب کنند. به همین دلیل است که خودکامهها پیش از وقوع رویدادهای ورزشی، منتقدان خود را مورد مواخذه و توجیه قرار میدهند.
رویداد جام جهانی فوتبال 1978 و میزبانی دولت نظامی آرژانتین، المپیک نازیها در سال1936، بوکس جنگلی محمد علی و جورج فورمن در زئیر، المپیک 2008 پکن تا میزبانی جامجهانی 2022 قطر که به جدی نگرفتن حقوقبشر بدنام است، همه در این مناقشات میگنجند.
از زانوزدن بازیکنان انگلیس، تا پوشیدن دستکش و هدبند رنگی تا خواندن و نخواندن سرود ملی ایرانیان، همه تلاشها و حرکتهای ورزشکاران در زمینههای سیاسی و اجتماعی آن هم در وسط میدان ورزش است. و دقیقا همین نقطه است که هوادارن و دیگر شهروندان جامعه و جهان دو رویکرد را در ارتباط با ورزش و سیاست در پیش میگیرند و مسئله سیاسیشدن یا نشدن ورزش، به عنوان یکی از پرسشهای مهم اجتماعی، در سپهر عمومی باز میشود.
بسیاری از هواداران ورزشی، نمیخواهند سیاست وارد مسابقات ورزشی از جمله فوتبال بشود. آنها مایلند که جامعه، ورزش و سیاست را از هم جدا نگاه دارد. آنها بر این باورند که ورزش باید سرگرمکننده باشد. ورزش یک گریزگاه و یک مجال، برای بشر امروز در جهت خلاصی از آوار چالشها و مصائب سیاست و مشکلات جهان است. اما رفتارهای نمادین اعتراضی و انتظارات برخی از مردم از ورزشکاران برای ورود به این ساحت، ورزش را از چنین حالت آرامی دور میکند و دغدغه فضاهای دیگر زندگی را به این عرصه هم میکشاند. وقتی کسی عصر پنجشنبه تلویزیون را برای تماشای فوتبال روشن میکند، معمولاً میخواهد بازیهای هیجانانگیزی از بازیکنان مورد علاقهاش و نتایج خوبی برای تیم محبوبش را ببیند، نه اینکه غرق در بحثهای پیچیده سیاسی و دردها و رنجهای اجتماعی شود. این هوادارن میخواهند که ورزش «ناب» بماند، و مهارت عالی، استقامت الهامبخش و نبوغ خیرهکننده ورزشکاران به هیچ اما و اگر بیرونی آلوده نشود.
در همین رویکرد جداییپذیری ورزش از سیاست، دستهای این باور را مطرح میکنند که ورزش میتواند اتحادآفرین باشد. ورزش، از ظرفیت منحصربفردی برای ایجاد همبستگی در جامعه برخوردار است. بنابرین کشاندن پای ورزش به وادیهای سیاسی، آنرا به پدیدهای تفرقهافکن و ضدهمبستگی تبدیل میکند. و اینها تباهی سرگرمیهای ورزشی را در پی خواهد داشت.
از سوی دیگر اما آن هنگام که سالنها و استادیومهای فراخ و پرشور ورزشی، مملو از هواداران شیفته میشوند. آن زمان که رویدادهای جهانی بهطور منحصربفردی همزمان از تمامی رسانههای جهان، پخش و به نمایش گذاشته میشوند، روزنهی وسوسهبرانگیزی برای نمایش انتقادات و اعتراضات مردم علیه امپراطوریهای قدرت هم گشوده میشود. تصور کنید وقتی میلیاردها چشم و گوش و ذهن، در لحظاتی متمرکز و خیره بر صحنههای شگفت ورزشیست، جریان اعتراضی شما بتواند از این فرصت طلایی برای ارسال پیام خود بهره بگیرد. براستی چشمپوشی از چنین فرصتی، نیاز به اقناعی البته پیچیده و دور از دسترس دارد.
در تاریخِ ورزش و رویدادهای جهانی، موارد متعددی هست که چهرههای ورزشی در چنین پیچوتابها و بزنگاههایی، یا ممتاز و درخشان شدهاند و یا به حاشیه و انزوا رانده شدند.
مخالفان جدایی ورزش از سیاست اما استدلال میکنند که درخواست سیاستزدایی از ورزش، به معنای ربودن یکی از قدرتمندترین ابزارهاست که میتواند برای به چالش کشیدن تبعیض و ستم در سطح محلی، منطقهای و جهانی بکار رود. محروم کردن بخشِ به حاشیهراندهشدهی جوامع از موقعیتهای جهانی، به بهانهی سیاسینبودن ورزش، آنهم در حالیکه غیرسیاسیبودن ورزش، یک توهم است. چنانچه این توهم را بپذیریم، مردم نسبت به قدرت نیز تقلیلگرا شده و خواسته و ناخواسته خویش را از مظاهر قدرت سیاسی محروم میکنند. در حالیکه برعکس ما باید هوشیار و آگاه باشیم و ببینیم که قدرتهای خودکامه و مستبد در جایجای جهان از این قدرت نهفته، چگونه بهره خویش را برای ترویج و تبلیغ و نفوذ و خودنمایی میبرند و ما براحتی مغلوب چنین توهمی میشویم. قدرتهای خودکامه و تمامیتخواه و استعماری، با مدد این دارایی سیاسی، تصویری فریبنده و منحرفکننده و انعطافپذیر از خود جلوه میدهند آنهنگام که همزمان، دستاندرکارِ خفهکردن معارضان و مخالفان خویش هستند. لذا این دسته از هواداران ادعا میکنند که ورزش ذاتاً سیاسی است. نادیده گرفتن این کیفیت ضروری و نگریستن به ورزش به عنوان امری صرفاً تفریحی، اسباب قدرتمند ما را برای به نقدکشیدنِ بیعدالتی در هر جای جهان سلب میکند. بطور مثال بسیاری از منتقدین، بازیهای المپیک سوچی را نه یک رویداد ورزشی که کمپینی برای تحکیم قدرت یک دولت خودکامه، پشت زرق و برقهای المپیک تلقی میکنند. این دسته از هواداران معتقدند که با سیاستزدایی از ورزش، روند تغییرات و تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه نیز کُند خواهند شد. جای دوری نرویم. میزبان همین دوره جامجهانی، دولت قطر یک پادشاهی تئوکراتیک با قوانین شریعتمدارانه است که میلیونها کارگر خارجی را در همین رویداد استثمار کرده است. طبق گفته یک سازمان دیدهبان مستقل که به گسترش آزادی و دموکراسی میپردازد، قطر دارای امتیاز آزادی 24 از 100 است. این رویکرد از این استدلال استفاده میکند که ورزش حتی در الهام بخشترین لحظات خود، در خلاء بوقوع نمیپیوندد. زمینههای اجتماعی و سیاسی هستند که فوتبال و صخرهنوردی و کشتی و بسکتبال و هر ورزش دیگری را، در سطح ملی و محلی شکل میدهند. این تعامل بین ورزش و سیاست در سطوح مختلف عمل میکند. حتی علت خَلق برخی ورزشها، ریشه در نیازهای اجتماعی و سیاسی یک طبقه داشتهاند. زنان، سیاهان، دگرباشان جنسی، کشورهای مورد تعرض، به واسطه مناسبات تلخ و ناصوابی که در آن زیست میکنند، همیشه تلاش دارند تا از این “فرصتهای ناب” اعتراض بهره بگیرند.
اما آیا ما در دوگانه سیاسیشدن یا نشدن ورزش گرفتار شدهایم و باید که لزوما به یک جبهه بپیوندیم. یا میتوان با درک دقیقتر ارتباط بین سیاست و جامعه و ورزش، خود را و ورزش را و ورزشکاران را، از این دوقطبیسازی رها و محافظت کنیم.
به عنوان شهروندان آگاه و در عینحال حافظان دموکراسی و عدالت، باید همزمان خوشبین و بدبین باشیم. زیرا این مناقشه میتواند مورد سوءاستفادههای مکرر و متناقض قرار بگیرد. به این طریق که متاثر از شورانگیزی این حوزه، بدون تدبیر و تفکر کافی و متمرکز، آنرا به نفع رویکردی که نباید سوق ندهیم.
در میانه این واقعیت که ورزش امری جداییناپذیر از سیاست جلوه میکند، خود را از دل ماجرا بیرون بکشیم و رصد کنیم. براستی چه کسانی سیاست را وارد ورزش میکنند؟ ورزشکارانی که این حرکتهای نمادین یا اعتراضی را انجام میدهند و یا هوادارانی که این انتظار را دارند یا کسانی که با مشاهده این حرکات، بر نقش ورزشی ورزشکاران و رویداد ورزشی موردنظر، مطلقا خط بطلان میکشند. یا هر دو آنها؟
یا بپرسیم ما را چه میشود که گاهی در میانهی یک پدیدهی ورزشی، میهنپرستیمان تماما در یک حرکت نمادین از سوی چند ورزشکار معذور، خلاصه میشود و آنجا که کوچکترین استرسهای روانی، بهرهوری و کارآمدی نیروهای ورزشی را کاهش میدهد، شاخصِ با یا علیه مردمبودن را بطور مطلق به انجام یا پرهیز از یک رفتار نمادین، گرهی ناگسستنی میزنیم؟
چقدر بر درستی تحلیلی که ما را به آنچنان وسواسی میکشاند که ناگهان همهی میهنپرستی خویش و دیگری را در زانوزدن یا نزدن و لبخوانیکردن یا نکردن خلاصه میکنیم، ایمان داریم؟ آیا کنترل تفکری که ما را به تشویق تیم مقابل هدایت میکند، هنوز در دستان ماست؟
همه میدانیم که ورزش را نمیتوان از زمینه اجتماعی آن جدا کرد و اساسا همین اجتماعیبودن ورزش است که آنرا به بسیاری از معانی آغشته کرده است. ما رسالت انسانی خود میدانیم تا از هر تریبونی خطاب به مستبدین فریاد بزنیم که «من مجبور نیستم آن چیزی باشم که شما میخواهید». از سوی دیگر با ادامه این روند، در استیصال و فرسودگی از آشفتگیها و مشغلههای عصر مدرن محکوم به تماشای بازیهایی میشویم که به میدان جنگ سیاسی و فرهنگی تبدیلشان کردهایم و مسیر را به افراطی میرسانیم که دیگر هیچ مفسر ورزشی و هوادار و سرمایهگذاری نتواند یا نخواهد که این قلمرو بگریزد.
هم سراسر نادیده گرفتن هرگونه ارتباطی بین ورزش و سیاست، میتواند ایدهآلهای دموکراتیک و عدالتخواهانهی ما را که بسیار هم عزیز و گرامیاش میداریم، تهدید کند. هم دستاوردهای ورزشی باید بگونهای فراتر از محیط سیاسی و اجتماعی مراقبت گردد که در مسیر صعود و درخشش خود، توسط منازعات سیاسی و اجتماعی به مصرف نرسد و طوری به نظر نرسد که مولفههای وفاداری ملی، به جنگ فرهنگی بین ملت و تیم ملی دگردیسی نموده است. ما نیازمند رعایت تعادل هستیم.
کشف و پاسداری از این نقطه تعادل، هنریست که بیتردید جامعه جهانی البته در سایه خرد و اخلاق و علم آنرا ترسیم خواهد کرد.
زهره رحیمی
- حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی