بزرگنمایی:
عثمان محمد پرست معروف به عثمان خوافی در سال ۱۳۰۷ در شهر خواف از توابع خراسان رضوی زاده شد. او از سن ۱۰ سالگی با دوتار مأنوس بوده است. وی از طایفه «بای» بود که طایفهای دامدار و چادرنشین هستند. وی از استادان دوتار نوازی خراسان و خیّرِ مدرسهساز بود. وی به دلیل عفونت ریه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ در بیمارستان خواف در سن ۹۴ سالگی درگذشت. عثمان محمدپرست آثاری دارد که از چاوشی و سرحدی گرفته تا دیگر مقامهای این دیار، اجراهای گوناگونی را در عین وحدت آفریده بود. او نخستین کسی بود که در سال ۱۳۵۳ ترانه نوایی، نوایی را اجرا کرد
عثمان محمد پرست معروف به عثمان خوافی در سال 1307 در شهر خواف از توابع خراسان رضوی زاده شد. او از سن 10 سالگی با دوتار مأنوس بوده است. وی از طایفه «بای» بود که طایفهای دامدار و چادرنشین هستند. وی از استادان دوتار نوازی خراسان و خیّرِ مدرسهساز بود. وی به دلیل عفونت ریه 29 اردیبهشت 1401 در بیمارستان خواف در سن 94 سالگی درگذشت. عثمان محمدپرست آثاری دارد که از چاوشی و سرحدی گرفته تا دیگر مقامهای این دیار، اجراهای گوناگونی را در عین وحدت آفریده بود. او نخستین کسی بود که در سال 1353 ترانه نوایی، نوایی را اجرا کرد
در باب کنش اجتماعی ایشان نوشتهاند:
عثمانِ سُنّی، از سال 1362، در کنار مجتبی کاشانیِ شیعه و نیکول فریدنیِ مسیحی، سنگ بنای جامعه یاوری را نهادند. خیریّهای که برای بچّههای مناطقِ محرومِ جنوب خراسان، مدرسه میساخت.
عثمان، روستاهای بیآبوعلفی که خیلیهایشان حتّی، تویِ نقشه جغرافیا نبودند را پیدا میکرد، نیکول با دوربینش، اوجِ نابسامانی و عمقِ فاجعه آنجاها را عکس میانداخت و کاشانی، دستِ خیّرین تهرانی را میگرفت و به آن بیغولهها میآورد. اینجا که میرسیدند، عثمان با دوتاری که برای گرهگشایی از کار مردم کوک بود و کاشانی با شعرهایی که بیتبیتشان، بندبندِ احساس آدمها را میلرزاند، آنچنان شولا و غوغایی به پا میکردند که در هر بار رفتن و برگشتنشان، چند مدرسه و خوابگاه و حمام تعهّد میشد.
عثمان که در همه عمر، حتّی یک ریال از دوتارش کاسبی نکرده، در این بازدیدها، برای خواندن و نواختهاش شرط میگذاشت. او برای درآوردن صدای سازش، صِله میخواست و صِلهای کمتر از یک مدرسه یا کلاس درس نمیپذیرفت.
ماحصل آن قمارهای عاشقانه، 900 بنای آموزشی است. مجتبی و نیکول، سالهای 1383 و 1386 سر بر بسترِ خاک گذاشتند و عثمان، تنها بازمانده از مثلث یاوری شد. او حالا اگرچه ویلچر نشین شده بود، امّا همچنان با دوتارش، ناممکنها را ممکن مینمود.
او گفته بود: بزرگترین خوشحالی و خوشنودیام ساختن مدارس برای کودکان این سرزمین بوده است.