بزرگنمایی:
کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد در چند سال اخیر به یکی از مشهورترین کتابهای جهان با موضوع جنگ تبدیلشده است. این رمان درباره زنان روسی است که در جنگ جهانی دوم در جبهه حضور داشتند و با آلمانها جنگیدند.
تهیه: علیرضا مالمیر
معرفی کتاب و شناسنامه:
- معرفی کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد
- نویسنده: سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ
- ترجمه: عبدالمجید احمدی
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: 364 صفحه
کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد در چند سال اخیر به یکی از مشهورترین کتابهای جهان با موضوع جنگ تبدیلشده است. این رمان درباره زنان روسی است که در جنگ جهانی دوم در جبهه حضور داشتند و با آلمانها جنگیدند.
سوتلانا الکسیویچ (1948) اولین نویسندهی تاریخ است که به خاطرِ نوشتههایش در ژانر مستند نگاری جایزهی ادبی نوبل را در سال 2015 از آن خود کرد.
کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد روایتی از خاطرات زنانی است که در ارتش اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم جنگیدند و حالا بعد از سالها از کابوسها، تنهایی و هراس هاشان میگویند. نویسنده چند صد نفر از این زنان را مییابد و با تمامشان حرف میزند. از هر قشری هستند؛ پرستار، تکتیرانداز، خلبان، رخت شور، پارتیزان، بیسیمچی و… و همین چندصدایی بودن است که این کتاب را از سایر آثار جنگی متمایز میکند. در این کتاب حتی آشپز و رختشوی ساده هم توانستهاند نظرشان را درباره جنگ بیان کنند. هرکس صدای خود را دارد و با آن سخن میگوید و این چندصدایی بودن، سطر به سطر کتاب را قابلباور میکند. آنها شاعر و فیلسوف و سیاستمدار نیستند و ساده و رک حرف خود را میزنند و حرفشان به دل مینشیند و خوب درک میشود زیرا جنگ برای همه ملتهای جهان موضوعی آشنا است.
در روایتهای مردانه جنگ عمدتاً از آمار و ارقام و قهرمانیها و پیروزیها صحبت میشود اما این کتاب از جنسی دیگر است. این کتاب روایت زنانی است که از خانوادههای خود گذشتهاند، بچههایشان را قربانی کردهاند، اسیر و شکنجهشدهاند و بعد از جنگ نیز دیگر زندگی عادی محروم شدهاند. هیچکس حاضر به ازدواج با آنها نبوده، از جامعه طرد میشدند. این کتاب دربارهی زنانی است که اگرچه در هنگام جنگیدن بهترین بودهاند اما احساسات آنها با این جنگ هم مسیر نبوده است.
در بخشی از متن کتاب میخوانیم در مرکز همهی این خاطرات این حس وجود دارد: غیرقابلتحمل است مردن، هیچکس دلش نمیخواهد بمیرد. غیرقابلتحملتر از آن کشتن انسانهاست؛ زیرا زن زندگی میبخشد. مدت زیادی انسان جدیدی را در بطنش حمل میکند. از او مراقبت میکند و به دنیایش میآورد. من فهمیدم که کشتن برای زنان دشوارتر است.
اگرچه این کتاب به زیبایی حقیقت تلخ جنگ را توصیف میکند. بااینوجود کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد سراسر تلخی نیست، درست است که در بحبوحه جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد ولی مگر ممکن است جنس زن جایی حضورداشته باشد و خبری از زیبایی، عشق و فداکاری نباشد؟
در قسمتی از پشت جلد کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد آمده است: کتاب گاه شامل چنان لحظاتی میشود که فراتر از خواندهها و شنیدههای مرسوم است دربارهی جنگ. بیپرده و عریان است و ناگهان مادری را به ما نشان میدهد که برای عبور از خط بازرسی آلمانها بچهاش را نمکاندود میکند تا تب کند و سربازان بهراسند از تیفوس و او بتواند در قنداق بچهی گریان با پوست ملتهب سرخشده دارو ببرد برای پارتیزانها… و این کتاب چنین آدمهایی است…