بعد از خرداد 76 تا به الآن، هیچگاه جریان اصلاحات بهاندازه زمان حاضر مجاب به پالایندگی و اصلاح نبوده است. اگرچه خود اصلاحطلبی، متضمن نوعی از انعطافپذیری است؛ اما متأسفانه در سالهای اخیر نهتنها از آن جهشی روبهجلو ندیدهایم؛ بلکه با گردشی رو به عقب، آن نمادها و معانیِ یادآور این جریان عظیم را بهیکباره در زیر انبوهی از گردوغبار فرسودگی و کهنگی مدفون نموده است. از رهبری اصلاحات گرفته تا فراکسیونها و احزاب درون آن، همگی بهنوعی به اپیدمی انفعال و محافظهکاریهای بیسبب مبتلا گشتهاند. اگرچه این انفعال نشأت گرفته از عوامل متعددی همچون عدم برآورد کف مطالبات توسط دکتر روحانی است؛ اما حقیقت امر این است که اصلاحات چنان خود را درگیر ماندن در قدرت نموده که آن روح اولیه نشاط جامعه مدنی، پویایی سیاسی، تعامل، انگیزه و بسیاری دیگر از شاخصههای آرمانی آن یا به فراموشی سپردهشده و یا ترجیحاً ازقلمافتادهاند. مایه تأسف است که برخی برای رسیدن به قدرت از محبوبیت این جریان در جهت رسیدن بهغایت خود استفاده میکنند. از نظرگاه عدهای، نردبان اصلاحات به قله آمال و آرزوها ختم میشود. اصلاحات امروز دیگر نه یک پروسه تاریخی، بلکه یک ابزار جهت رسیدن به قدرت محسوب میشود.
ممکن است تعدادی از اشخاص، تاریخ اصلاحطلبی را به 21 سال اخیر تقلیل دهند؛ اما تاریخ گواه آن است که این جریان عمری به درازای خود سیاست دارد. نامهای بسیاری برای پیش برد آن کوشیدند؛ ولی همواره در یک بازه زمانی با انفعالِ آن روبهرو بودهایم. رفرماسیون در طول تاریخ، خصوصاً در قرن معاصر و اگر کوچکتر شویم در 21 سال اخیر تاریخ ایران، همواره یک آلترناتیو به شمار آمده است و توانسته با نقدهای تند و بعضاً ارائه جایگزینهای ایدئالیستی، جریان معارض و رقیب را با چالش مواجه کند. اما چرا آن گفتمان پرشور و حماسی بعد از رسیدن به قدرت، چنان محافظهکار میشود که الحان رهبران آن نیز تغییر میکند و در مواردی (اگرچه اندک هم نیست) تفکیک آن با جریان رقیب، امری سخت مینماید؟ من این موضوع را در خلال تعامل و ارتباط قوی محاسبه نمینمایم؛ بالعکس! معتقدم که چون آنها میخواهند قدرت را در قبضه خود نگاهدارند؛ به محافظهکاری شدید مبتلا میگردند. در حدی که نیروهای رقیب این بار در نقش اپوزیسیون فعال ظاهر میشوند و حتی درجاهایی فریاد تظلم خواهیشان گوش فلک را کر میکند. آنچه اصلاحات 76 را –که من آن را اصلاحات ناتنی مینامم– سرپا نگاه داشته، حمایت تودههای مردمی و حضور صفر تا صد تفکرات مختلف در آن بود و به عبارتی، پلورالیزم عجیبی در این یک «بندانگشت» دیده میشد. اصلاحطلبان در عمل با آنچه وعده میدهند بسیار فاصلهدارند و همین امر موجب میشود که مقدمات از دست دادن جمعیت عظیمی از بدنه جامعه مدنی، که اکثریت آن را جوانان تشکیل میدهند فراهم آید. خصوصاً در انتخابات اخیر که کاندید موردنظر اصلاحات (اگرچه همه میدانستیم اصلاحطلب نبود) اما بهواسطه رویکرد ابزار گونگی جریان اصلاحات و محبوبیت یک «تَکرار»، با 25 میلیون رأی کماکان در قدرت ماند و آنچه نادیده گرفته شد؛ آراء همان 25 میلیون و اعتمادها بود. مسلماً این موارد سبب دلزدگی از نهتنها جریان اصلاحات، بلکه شخص سید محمد خاتمی میشود. آنچه به نظر میرسد که باید در حیطه احیای این جریان انجام گیرد؛ به تغییر مشی در رهبری اصلاحات برمیگردد. متأسفانه در سالهای اخیر به دلیل عدم کارکرد درست احزاب، نیازهای کارسازی جهت رهبری این جریان و تصدی امور برآورده نشد. مسئله بعدی توجه به قشر جوان و استعدادیابی میان آنهاست؛ تا این هاله فرسودگی که برازنده اصلاحات نیست زدوده شود. اگرچه نام اصلاحات باید متضمن انعطاف بعلاوه مدرنیته باشد؛ اما عملاً از این فرزند ناتنی، خصوصاً در 10 سال اخیر چیز جدیدی مشاهده نشده است. امروز جامعه ایرانی در مقابل تحریمها، مشکلات معیشتی، اختلافات بینالمللی و... از جریانی که خود را پرچمدار تغییر مثبت میداند؛ انتظاری بیش از تعریف و تمجید از خاتمی دارد. فراکسیون اصلاحطلبان نیازمند یکخانه تکانی اساسی است. شأنیت اصلاحات مساوی است با حیثیت آنانی که ایشان را برمیگزینند. مسلماً فربگی نامها که تاکنون موجب سرپا ماندن خرداد 76 شده است؛ میتواند با یک بیماری از هیبت بیفتد و در میدان سیاست ذبح شود. در این موضوع که اصلاحات و بدنه آن نیازمند یک تغییر جدی و اساسی است ذرهای شک ندارم. ایضاً در این تفکر که جریان مذکور بهشدت دچار تحجر و فرسودگی شده است نیز شکی راه نمیدهم. امروز به هماندیشی بیشتری برای تغییر در المانهای اصلاحات نیاز است. اصلاحات به اصلاح فوری نیاز دارد. کلام آخر اینکه معتقدم تا بشر زنده است و تا جریان طبیعت رو به کمال و تکامل دارد؛ بهصورت خودکار اصلاحات بزرگ را سر پا نگاه میدارد؛ اما چه تضمینی برای بقای اصلاحات ناتنی با این سیر قهقرایی وجود دارد؟