ابتذال تحزّب!
دوشنبه 18 فروردين 1404 - 09:18:23

کاظم طیبی فرد 

در باب تحزّب در ایران، بی اثری و ناکارآمدی آن و همچنین در باب آسیب شناسی و علّت یابی ناکامی تحزّب تحلیل های فراوانی صورت گرفته اما آنچه موجب آنها و مقوّم استمرارشان شده،ابتذال است،ابتذال!
خودِ ابتذال به عنوان علت موجده و در عین حال غایی ناکارآمدی تحزب،ریشه در عدم وجود ایده و نظریه‌ی سیاسی دارد.
به دیگر سخن، نبود ایده و نظریه‌ی جامع الاطرافی که یک جامعه را و یک نظام سیاسی و اجتماعی را معنادار کند، تحزب را به امری پوچ،خالی از محتوا،منحرف و مبتذل تبدیل کرده.
وقتی سامان فکری جامعه،به جای “ملت” و “ملیت”،”امت” باشد،با توجه به وجهه‌ی قدسی این مفهوم، انشعاب،انشقاق و اساساً هر گونه تفاوتی بی معنا و مطرود خواهد بود.
نظام سیاسی‌ای که به تبع نظامات اجتماعی،بر سریر قدرت نشسته، امت و جمع متّفق حول آنرا به رسمیت می‌شناسد. امت که از مجموعه‌ی افرادی با هویت اعتقادی شکل می‌گیرد،نمی‌تواند هیچ دگراندیشی‌ای را تاب بیاورد چون اعتقادی که هسته‌ی مرکزی و نقطه‌ی وفاق امت شده،یک ایدئولوژی است و هیچ ایدئولوژی مذهبی و به طور کلی هیچ قدسی سازی‌ای،روادار نیست و دیگری را بر نمی‌تابد.
بطور واضح، وقتی ایده‌ی مرکزی تشکّل جامعه و نظام سیاسی، قرائت محدود و خاصی از یک ایدئولوژی باشد و هر گروه و نهادی برای بقاء مجبور به تمکین به آن،چه جای حزب و انشعابات فرعی عقیدتی باقی می‌ماند؟!
در مقابل،اگر به مانند تمام حکومت‌های مدرن، تمام نظامات، حول “ملیت” شکل می‌گرفتند،به لحاظ ذات ملیت که در خود، خرده فرهنگها،اقوام،نژادها،خرده نظامها و تفاوتهای شخصی و گروهی بسیاری دارد،اجازه‌ و امکان بقاء هویتهای فردی و گروهی ذیل هویت اصلی و فراگیر وجود می‌داشت.
به ساده‌ترین بیان، وقتی جامعه‌ی ما بر اساس اعتقاد به یک ایدئولوژی سامان گرفته و نظام سیاسی بر مبنای این امّتِ تشکیل شده تاکید دارد، جایی برای غیر نمی‌ماند اما اگر این هویت و ایده‌ی اصلی،ملیت ایرانی بود،چون ایرانی بودن در ذات خود، اقوام،فرهنگها،مذاهب،ادیان و بسیاری خرده‌فرهنگها را جمع کرده،هر کدام از این گروهها می‌توانستند ذیل ایرانیت و به دلیل تابعیت ایرانی خود فعالیت کنند و از آن مهمتر،ذی حق شمرده شوند.
از طرف دیگر، فرهنگ عمومی و عرصه‌ی عمومی ما، چیزی جز روابط شخصی و عاطفی را به رسمیت نمی‌شناسد،از اینرو،احزاب هم حول چهره‌های کاریزماتیک و ذیل شیخوخیت زعمای ذی نفوذ سامان یافته‌اند،نه بر اساس یک آرمان و ایده‌ی سیاسی!
وقتی احزاب در مقابل انحراف هویتیشان-چنانکه در بالا آمد- سکوت می‌کنند،مجبورند و البته شوربختانه علاقمندند که تنها برای سهم خواهی از طریق تشکّل حول قدرتهای کاریزماتیک و اتوریته‌های اجتماعی جمع شوند تا از قدرت مرکزی سهم خواهی کنند.
باز ساده‌تر از آن،باید اعتراف کنیم که “زوال اندیشه‌ی سیاسی” در جامعه و بطور کلی “زوال اندیشه”، حزبها را به باندهای محفلیِ لابی‌گرِ تشنه‌ی قدرت تبدیل کرده.سرکوب، راندن و از میدان به در کردن باندهای فراوان و شرحه‌شرحه برای باند و جناح متمرکز و ریشه‌دوانده کاری بس ساده و کم هزینه است. پس همچنان با حزب سازی‌های جعلی و موازی‌کارانه به این ابتذال دامن زده می‌شود.
در یک دولت مدرن (مدرن به معنای اصلیش،یعنی جدیدترین پاردایم علمی حاکم بر افکار، و نه به معنای پیشرفته)، چون اساسا دولتها بر اساس وجود یک ملیت مشترک زاده شده و  بر اتباع همان ملیت حکم‌می رانند،تمام تفاوتیهای موجود در ملیت،از جمله نژاد،مذهب،قوم،زبان و... به رسمیت شناخته می‌شود و چون سامان معرفتی هر یک از اینان، مقتضیات خاص و ویژگیهای منحصر بفرد خود را داراست، امکان ترویج و نزج همه‌ی آنها وجود دارد و به رسمیت نیز شناخته می‌شود.
در چنین شرایطی، هر ایده و نظریه‌ای که بتواند افکار عمومی را به خود جلب کند، حق حاکمیت پیدا میکند.پس هر تفکری تلاش می‌نماید تا استدلالها و راه‌حلهای خود را ترویج و تبلیغ کند تا ایده‌ی خود را نهادینه نماید.این روند، در صورت استمرار و در صورت دارا بودن قدرت جذب و اقناع،بعد از مدتی به قدرت نیز دست می‌یابد.چون بنا به تعریف،قانون بر حق حاکمیت اکثریت بنا شده و اقلیت با اعتماد به وجود و استمرار همین امکانات برای خود،به آن تمکین می‌کند.
ما، احزاب سیاسی، می باید این خود انتقادی را در نظر داشته باشیم که با هر برداشتی از دین،مذهب و ایدئولوژی حاکم، فقط بر اساس تیپ‌شناسی و روابط شخصی گروهایی را تشکیل داده‌ایم و قبل از فربه‌سازی هر اندیشه‌ای،سهممان از قدرت را طلب میکنیم.
اسم این رویه هر چه هست،تحزب نیست و اگر نام این گروهها را حزب بگذاریم،یقیناً تحزب دچار ابتذال شده و امر مبتذل،آبشخور ارتزاق لاشه‌خواران و روز‌ی‌خوران از ابتذال بوده و خواهد بود.
با توجه به آنچه امروزه در بدنه ی جامعه و عرصه ی عمومی می گذرد، به نظر می رسد که تمایز بین ناسیونالیسم تبارگرا با ناسیونالیسم مدنی، شاه کلید بسیاری از مباحث و چالشها است.
ذیل شعار “همبستگی” که یکی از شعارهای سه‌گانه‌ی قرائت مورد نظر ما از سوسیال دموکراسی است.
 وقتی بر ضرورت محوریت “ملّت” به جای “امّت” تاکید می کنم،در واقع “ملّت” مورد نظرم چیزی در معنای ناسیونالیسم مدنیِ مورد نظر مرحوم دکتر فیرحی بوده.
حالا، لازم نیست که چرخ را دوباره اختراع کنیم!قرارداد مورد نیاز،پیش روی ماست. فقط لازم است که با دوری از ناسیونالیسم تبارگرایانه و وانهادن بررسی‌های اینچنینی به محافل علمی و آکادمیک، با تقویت نهاد‌ها و احزابی چون “حاما” که بر محوریت سوسیالیسم و دموکراسی در پی تمرکز زدایی است، روی ایجاد و تقویت ناسیونالیسم مدنی متمرکز شویم. نتیجه‌ی چنین نگاهی، وضع یک “ملیت” قراردادی‌ست.قرارداد این ملیت،برای ما،به عنوان ملت ایران، با یک سیر تاریخی پر فراز و فرود پدید آمده اما عامدانه نادیده انگاشته شده تا “امت” جایگزین آن شود.
همانطور که در سند کارگروه اقوام و اقلیتهای حزب “اراده ملت ایران” آمده، سوسیال دموکراسی مورد نظر ما دقیقا به دنبال تمرکز زدایی از همین طریق است و از اینرو لازم است که در تدوین و تعریف قوانین و قراردادهای مدنی-حقوقی ذیل چنین گفتمانی بکوشیم.
بازگشت به اندیشه ورزی و اندیشه سازی در جهت تعریف و بازتعریف ملّیت فراگیر بر اساس یک ناسیونالیسم مدنی و نه تبارگرایانه، تحزّب و رفتار ساختارمندِ منتهی به قدرت را شأنی می بخشد و از ابتذال می رهاند. دستیابی به قدرت اجرایی، نتیجه و تالی چنین روندی است و مادامی که قدرت یابی جای اندیشه ورزی را گرفته، تحزّب جز امری مبتذل نخواهد بود و در افواه عمومی شأنی نخواهد داشت. 



http://eradehmellat.ir/fa/News/6056/ابتذال-تحزّب
بستن   چاپ