حمید رضا قائدی
با عرض سلام و خیر مقدم خدمت هموندان و بزرگان حزب.
ابتدا از سرکار خانم رحیمی، مسئول محترم کمیته تشکیلات، بابت برگزاری این مجمع صمیمانه تشکر میکنم.
در حزب اراده ملت، باب گفتگو بیش از پیش باز است. اکنون که میخواهیم هویت خود را به جامعه بیشتر بشناسانیم، ضرورت گفتگو بیش از هر زمان دیگری احساس میشود.
با کسب اجازه از دکتر حکیمیپور، آقای دکتر فرهانچی، سرکار خانم رحیمی و دیگر بزرگان حزب، البته قصد نداشتم صحبت کنم؛ اما به دلیل سخنان برادر عزیزمان از زنجان در خصوص جوانان، چند دقیقهای مصدع اوقات شما میشوم.
در جلساتی که هفتهای دو یا سه بار با جوانان خوزستان دارم، بارها این مسائل را مطرح کردهام. متأسفانه شاهد آن هستم که جوانان بسیار ناامید، مأیوس و گاه حتی احساس شکست میکنند. این در حالی است که خوزستان روزگاری بزرگترین جمع جوانان حزبی کشور را داشت و حدود 50 نفر از جوانان در آن فعالیت میکردند. اما متأسفانه امروز حزب اراده ملت ایران، با چالش سهمخواهی مواجه است؛ چالشی که از ابتدا نیز کمابیش وجود داشته است.
من که از 17 سالگی به عضویت حزب درآمدهام، بسیاری از آنچه را که در تشکیلات آموختم، مدیون اردوهای سالهای 96 در شهریار و 97 و 98 در شاخه جوانان هستم؛ اردوهایی که با همت آقای دکتر فرهانچی، سرکار خانم رحیمی و حضور جناب دکتر حکیمیپور برگزار شد. به نظر من، حزب بیش از آنکه محلی برای تجمع باشد، یک دانشگاه است؛ جایی برای آموزش و یادگیری.
دغدغههای سرکار خانم رحیمی را کاملاً درک میکنم. ایشان دغدغههایی متفاوت از سایر اعضای حزب ندارند؛ بلکه همگی ما در یک موضع مشترک هستیم. در شرایطی که کشور در اختیار سرمایهداران و افرادی است که قدرت مالی و نفوذشان را بهراحتی به کار میگیرند، ما در حزب اراده ملت ایران باید به تفاوتهای خود افتخار کنیم. تفاوت ما در این است که در عین تکثر دیدگاهها، نقاط اشتراک نیز داریم؛ مهمترینِ این نقاط، صداقتی است که در رفتار و گفتارمان موج میزند.
سرکار خانم رحیمی پیش از انتخابات میگفتند که قصد رأی دادن ندارند و استدلالشان نیز مشخص بود. از سوی دیگر، چند نفر دیگر اظهار داشتند که رأی میدهند و حتی به آقای پزشکیان رأی خواهند داد، با این استدلال که این اقدام درست است. اکنون هر دو دیدگاه در حزب مغفول مانده است. ما نه از جمله کسانی هستیم که در دقیقه 90 چرخش میکنند و نه اهل معامله با دوستان جبهه اصلاحات.
جدا شدن ما از جبهه اصلاحات، مرا به یاد داستانی در هند میاندازد: در مقطعی، تعداد مارها در یک شهر به حدی افزایش یافت که دولت محلی برای کنترل وضعیت، از مردم خواست مارها را تحویل دهند و در ازای آن جایزه دریافت کنند. پس از مدتی مشخص شد که برخی مردم خودشان به پرورش مار روی آوردهاند. دولت که هم سرمایهاش را از دست داده بود و هم با افزایش تعداد مارها مواجه شده بود، اعلام کرد که دیگر پولی پرداخت نمیکند. در نتیجه، کسانی که مار پرورش میدادند، آنها را در شهر رها کردند و وضعیت از قبل بدتر شد.
امروز نیز با تصمیماتی که اتخاذ شده و همچنین بیمهریهایی که در برخی مواقع رخ داده است، با معضلی مشابه مواجه هستیم. گاهی تصمیماتی گرفتهایم که هر بار قصد مخالفت با دولت را داریم، وضعیت بدتر میشود. این مسئله نیازمند تصمیمگیریهای منسجم و هوشمندانه است.
این تکثر دیدگاههایی که در حزب وجود دارد، بسیار ارزشمند و زیباست. خواهش من این است که با همین تکثر و تفاوت نظرها به استقبال کنگره برویم. از دید من، هیچ حزبی به این معنا و مفهوم نمیرسد، مگر آنکه کارگروهها و کمیتههای مختلفی داشته باشد که اعضای آن بتوانند آزادانه نظرات و تفکرات خود را بیان کنند. این فرآیند زیبا در حزب ما کاملاً مشهود است.
بهعنوان مثال، شاهد بودیم که در مقطعی آقای دکتر حکیمیپور، مسئولیت دبیرکلی را به قائممقام خود، آقای دکتر فرهانچی، واگذار کردند و ایشان نیز انصافاً با تمام توان و اخلاص در حال فعالیت هستند.
بهعنوان مسئول کمیته جوانان، معتقدم که در برخی مقاطع، ضعیفترین عملکردها را داشتهام. البته بخشی از این موضوع ناشی از خفقان و عدم مشارکت عمومی جوانان و دانشجویان بوده، اما مسئولیت اصلی را متوجه خودم میدانم. در اینجا از تمامی دبیران خواهش میکنم که در استانها تلاش بیشتری برای جذب و معرفی نیروهای جوان انجام دهند.
در جمع حاضر، بیشتر عزیزان یا از سن جوانی عبور کردهاند یا در آستانه بزرگسالی هستند. البته با توجه به دولتی که جوانترین وزیرش بالای 50 سال سن دارد، وضعیت ما همچنان بهتر است! اما این مسئلهای است که باید بهطور جدی به آن پرداخته شود.
در دولت دوم آقای روحانی، زمانی که سن جوانی به زیر 35 سال افزایش یافت، یکی از مسائل اصلی که شاخه جوانان مطرح کرد، این بود: توانایی افراد 35 ساله با افراد 65 ساله چه تفاوتی دارد؟ در اینجا از وارد شدن به جزئیات بیشتر خودداری میکنم.
نکته آخر درباره شعبات استانی است. که تعدادی ازدبیران استانها حضور دارند خدمت ایشان عرض میکنم ما باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم. نمیتوانیم در 20 استان بهصورت شخص حقیقی در جبهه اصلاحات فعالیت کنیم، در حالی که دبیر استانی ما معتقد است جبهه اصلاحات سازگار و کارگشا است، اما در سطح کلان فکر میکنیم این جبهه کارکردی ندارد. اگر چنین است، چرا از جبهه اصلاحات خارج شدیم؟
آیا من، حمیدرضا قائدی، از سال 96 تاکنون برادریام را ثابت کردهام؟ افتخار من این است که از آن زمان تاکنون، یک عضو حزبی بودهام، نه یک نیروی ستادی. در سال 97 از آقای دکتر حکیمیپور پرسیدیم: اصلاحطلبی یعنی چه؟ ایشان پاسخ دادند: اصلاحطلبی یعنی حاکمیت قانون.
ما تا حدی در هویت خود دچار سردرگمی شدهایم و باید این تناقضات را در جایی مشخص کنیم.
من، حمیدرضا قائدی، رئیس ستاد جوانان خوزستان برای آقای پزشکیان بودم. کاری که من در خوزستان انجام دادم، یک نمونه کوچک از فعالیتهای بزرگتر آقای دکتر حکیمیپور در زنجان و دکتر فرهانچی در کل کشور است. امروز جوانان به من مراجعه میکنند و از من درباره مسائل مختلف مانند اشتغال، آزادی و دیگر دغدغهها سؤال میپرسند.
این دغدغهها برای دکتر حکیمیپور و دکتر فرهانچی بهمراتب بیشتر است. حالا من بهعنوان عضوی از حزب اراده ملت ایران، باید جبهه اصلاحات را نقد کنم یا حمایت؟ باید پاسخگوی جوانان باشم که منطق جذب نیروهای جبهه اصلاحات چیست؟ آیا با این همه ابهام، میتوانم بهعنوان یک عضو شورای مرکزی کارکرد درستی داشته باشم؟
با تشکر و سپاس
http://eradehmellat.ir/fa/News/5954/“چالشها-و-دغدغههای-حزب-اراده-ملت-ایران-از-اصلاحطلبی-تا-آیندهای-روشن-برای-جوانان”