سلسله یادداشت‌های «در ستایش آن قدرت اصیل!» (5)
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست از همین خاک، جهانِ دگری ساختن است
يکشنبه 30 دي 1403 - 12:16:46

زهره رحیمی 
مخالفان داخلی وضع موجود، همان‌ها که دیگر روش‌های اصلاح‌طلبانه روبنایی و خرد و تدریجی را چاره نمی‌دانند و از بارزترین مواضع ایشان عدم مشارکت در انتخابات‌هایی است که به هیچ روی، رنگ‌وبوی آزادی انتخاب در آن دیده نمی‌شود، مدام در معرض این نقد هستند که رویکرد ایشان انفعالی و سلبی است و هیچ راهکار عملی برای پیشبرد مواضع خود در نظر ندارند. از آنجا که آنها در این بن‌بست یا تنگنای سیاسی، متهم به فقدان برنامه عمل و راهبرد عملی می‌شوند، این یادداشت و یادداشت بعدی در واکنش به همین نقد تقریر می‌شود و قصد دارد که راهبرد مفروض و متصور در این جریان را مورد اشاره و تاکید قرار بدهد.
نخست اینکه سه اصل یا سه نکته محوری در همین طلوع کلام باید آویزه گوش رهروان گردد:
.یکم؛ قرار نیست کار ساده‌ای باشد.  
.دوم؛ بخش سترگی از این مسیر، با تمرکز و محوریت درونی و فردی طی خواهد شد.
.سوم؛ همبستگی و همدلی، رمز کامیابی است و تلقی شما از این مفاهیم، هرچه عمیقتر، شایسته‌تر.
چالش‌های موجود در جامعه ایران بیش از آنکه صرفاً اقتصادی یا اجرایی باشد، حاصل تمرکز انحصاری قدرت در ساختار است. ساختاری سیاسی که مشارکت واقعی مردم را به رسمیت نمی‌شناسد. از اینرو گره‌گشایی از این مسیر مسدود و قفل‌شده، با بازتعریف مفاهیم ممکن و میسر می‌شود. مردم باید در چنین فضایی، قدرت را به‌گونه‌ای دیگر فهم کنند. آری، ما نیازمند بازتعریف مفهوم قدرت و این بار تأکیدکننده بر قدرت فردی و مدنی و اجتماعی به‌عنوان نیروی مؤثر و سازنده در جامعه باشیم. بازتعریف قدرت از قدرت رسمی به قدرت مدنی و گسترش آن به حوزه‌های مردمی. قدرت به عنوان یک منبع غیرمتمرکز و اشتراکی که در هر فرد و در هر اجتماعی می‌تواند فعال و دارای عاملیت شود. قدرت به معنای توان مردم در ایجاد تغییرات در تمامی شرایط زندگی اعم از اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از طریق مشارکت و عمل جمعی. 
برای پیمودن این مسیر البته باید با موانع بزرگی مواجه شویم که یکی از آنها، مشکل رایج در جوامعی با نظام‌های حکمرانی اقتدارگرا و بعضا غیردموکراتیک است. مردم در چنین جوامعی تصور می‌کنند بدون ورود به ساختار رسمی حکومت یا بدون برخورداری از قدرت‌های متمرکز، توانایی تأثیرگذاری ندارند. وظیفه روشنفکر و کنشگر این است که این تصور و این معنا را به چالش بکشد و نشان دهد که قدرت واقعی در توانایی افراد برای خلق تغییر در خود، در محیط پیرامونی خود و در شبکه‌های اجتماعی جامعه نهفته است. چنین تغییر جهتی به سمت قدرت‌های مدنی، در عین‌حال می‌تواند پایه‌های یک جامعه دموکراتیک و مشارکتی را نیز به آرامی بنا ‌نهد و چشم‌انداز آینده آن جامعه را روشنتر کند. در بلندمدت چنین قدرتی به نیرویی غیرقابل‌انکار تبدیل خواهد شد که حتی ساختارهای رسمی نیز ناگزیر به پذیرش آن خواهند بود.
نگاه به برخی نظریات در تایید چنین بازتعریفی به تعمیق بحث ما یاری می‌رساند: 
«قدرت صرفاً در رأس هرم و در دست حکومت نیست، بلکه در تمام روابط اجتماعی جاری است. قدرت در ساختارهای خرد جامعه اعم از نهادهای آموزشی، خانواده، رسانه و... پراکنده است و هر فرد می‌تواند در حوزه‌های خرد اِعمال قدرت کند. بنابراین، منتظر ماندن برای تغییر از سوی قدرت مرکزی بیهوده است» میشل فوکو. 
«قدرت مشروع از اراده عمومی نشئت می‌گیرد. اگر حکومت‌ها نماینده واقعی مردم نباشند، مردم حق دارند قدرت را بازتعریف و اراده خود را بر جامعه اعمال کنند» ژان ژاک روسو . 
قدرت با خشونت یکی نیست. قدرت واقعی زمانی شکل می‌گیرد که مردم به‌صورت جمعی عمل کنند. هر جا که افراد دور هم جمع شوند و برای هدفی مشترک تلاش می‌کنند، قدرت پدیدار می‌شود» هانا آرنت. 
«قدرت باید به معنای توانایی ایجاد تغییر و بهبود شرایط زندگی باشد. توسعه واقعی زمانی رخ می‌دهد که مردم خودشان بتوانند به‌صورت مستقل عمل کرده و تغییرات لازم را به وجود آورند» آمارتیا سن.  
«اگر مردم بتوانند فرهنگ مستقل خود را تقویت کنند و هژمونی فرهنگی حاکم را به چالش بکشند، می‌توانند قدرت واقعی را به دست آورند» آنتونیو گرامشی. 
«قدرت واقعی در مردم نهفته است و اگر آن‌ها تصمیم بگیرند که از همکاری با قدرت حاکم دست بکشند، حکومت دیگر توانایی سلطه بر آن‌ها را نخواهد داشت. مردم حتی بدون در دست داشتن ابزارهای رسمی قدرت، می‌توانند با اتحاد و عمل جمعی به اهداف بزرگی دست یابند» مهاتما گاندی. 
اما مهمترین نکته‌ای که این شماره از سلسله یادداشت‌ها را با آن به پایان می‌برم. تشریح بند دوم از اصول سه‌گانه مسیر است. اینکه بخش سترگی از این مسیر، با تمرکز و محوریت درونی و فردی طی خواهد شد. چرا به فردی و چرا به درونی، بطور مجزا تاکید می‌کنم. از این منظر که ضروری می‌نماید ما هرکدام به‌تنهایی به مرور مناسبات و اقتضائات زمانه خویش بپردازیم و فارغ از اینکه دیگر جوامع و دیگر مردمان عصر حاضر در چه شرایط و حالتی هستند، با پذیرش هرآنچه هستیم از خصلت‌ها و محدودیت‌ها و گزاره‌ها و وسایل، برای برون‌رفت از مصائبی که گریبان ما را گرفته بازاندیشی کنیم. آیا می‌خواهیم از آن به بن‌بست یاد کنیم یا تنگنای سیاسی. هرچه هست درصدد خروج برآییم، آنهم در همین متن و زمینه‌ای که در آن گرفتاریم. و راه، راه درونی است. از این منظر که بخش اعظم تحولات باید در درون ما رقم بخورد. آزادی، به آدم آزادیخواه نیاز دارد که ابعاد آزادی را فهمیده باشد. عدالت، به جامعه همبسته و منزجر از تبعیض_هر تبعیضی_نیازمند است که ارزش همدلی را فهم کرده باشد. صلح‌طلبی را الزام به وجود آدمهایی با خصائص آشتی‌جویانه و قهرگریز است که صلح را مشق زندگی کرده باشند. ما گذشته از آنکه بسیاری از این مفاهیم را بی‌رویه و نابجا و نافهمیده بکار می‌بریم، هنوز که هنوز است در درون خودمان دیوهای بزرگی برای سرکوب هر یک از این ارزش‌ها داریم و می‌پرورانیم. روش پیشنهادی این متن، الزام نمی‌کند که نخست به حال ایده‌آل درآییم و سپس طی مسیر کنیم، نه. که چنین شرطی توهم است. بلکه اصرار و تاکید می‌کند که همزمان با شعار بیرونی، در درون خویش، دستکم یک گام پیشتر باشیم و مدام خویشتن خویش را از باب درونی‌کردن این ارزش‌ها به چالش بکشیم. 


http://eradehmellat.ir/fa/News/5940/مذهب-زنده-دلان-خواب-پریشانی-نیست-از-همین-خاک،-جهانِ-دگری-ساختن-است
بستن   چاپ