افشین فرهانچی
حکایت ایران در دوگانه مردم و حکومت مَثَل آن بچهای است که دو زن ادعای مادریش را میکردند. وقتی قاضی شمشیر برداشت که نصفش کند، مادر واقعی از ادعایش کوتاه آمد.
جمعه 16 آذر آخرین روز نمایش "دایره گچی قفقازی" به روایت و کارگردانی امیر دژاکام بود. به دعوت علی حاتمی عزیز و در معیت خانم زهره رحیمی به تماشای این نمایش نشستم. با علی حاتمی در ستاد مرکزی دکتر پزشکیان آشنا شده بودم و بعد از انتخابات ارتباط بینمان حفظ شده بود.
سالها پیش، هم نمایشنامه را بارها خوانده و هم روایت استاد سمندریان را دیده بودم. چه کتاب و چه روایت سمندریان شاهکاری بودند و اینبار نیز خوشحال شدم که توانستم مجددا کاری فاخر را ببینم. دیدن دایره گچی قفقازی هر بار کشفی جدید است و انگار تمام نمیشود. البته سایر آثار برشت نیز اینگونه است، ظاهرا پیامهای مستتر در این نمایشنامهها هیچگاه کهنه نمیشوند.
در روایت امیرخان دژاکام؛ گروشه، نامزد سربازش و قاضی آزداک کماکان نقشهای محوری را دارند. افرادی از جنس مردم معمولی، با کمترین فیس و افاده. گرچه بازیهای هنرمندان ضعفهائی داشت خصوصا در قیاس با بازیگران نمایش استاد سمندریان که بازیگران اصلی اش سعید پور صمیمی و آزیتا حاجیان بودند، اما نزدیک بودن روح کلی نمایش به آنچه برشت میخواست، موجب تعمق و تدبر بیشتری برای من بیننده شده بود. سبک ساده بکار گرفته شده در نمایش و فاصلهگذاریهائی که بسیار خوب رعایت شده بود، هر لحظه ذهن را از دنیای نمایش بیرون میبرد و ما را به تعمق بیشتر در اوضاع خود و جهان مجبور میکرد.
دختری که کودکی را به فرزندی میپذیرد و به همه ارزشهای فانی پشت میکند تا بتواند آنرا به عنوان حیات، زندگی و امید حفظ کند. او میترسد اما ترسش را مهار میکند. از بیآبروئی، از تنهائی، از جامعه خشن اطرافش، از سنتهای دیرپای سرزمینش، از نافهمی و بدفهمی اطرافیانش؛ و تن به بسیاری از مصائب و بیچارگیها میدهد تا زندگی بماند. شاید حتی آن کودک نیز نفهمد که او چه کرده است ولی در پایان زندگی و امید میماند.
بسیاری از کارهای برشت و شاید تمام آنها نوشته شدند تا جامعه رخوت زده وقت را، بینشی نوین بخشند و جامعه سرد و خموش را به تفکر وا دارند تا دست به تغییر جهان پیرامون خویش زنند. در دنیای برشت قهرمانان همان مردم کوچه و بازار هستند که بر علیه ظلم و تعدی حاکمان برمیخیزند و با شیوه زندگیشان آنها را به مبارزه میطلبند. این قهرمانان دنبال سرنگونی حاکمان نیستند اما با شیوه زندگیشان، با فداکاریهای کوچکشان، با صداقت شان، با عشق ورزیشان حاکمیت را به چالش میکشند. ایشان شاید خیلی ندانند، و خیلی نفهمند. اما میدانند که جوهره زندگی چیست و در برابر تمام سیاه اندیشان و زراندوزان و حاکمان با زندگی کردن مبارزه میکنند؛ با عشق ورزیدن، با اعتماد کردن، با شوخی های روزانه، با کارکردن و کار کردن!
شب آخر نمایش بود و به رسمی دیرین، کارگردان چند دقیقهای سخنرانی کرد. امیر دژاکام با اشاره بر مردمی بودن تئاتر، انگشت بر قیمت نمایش گذاشت و تذکر داد که با این شیوه حمایت دولت از نمایش و تئاتر، این پدیده ذاتا مردمی، تبدیل به پدیدهای برای طبقات مرفه و اعیان شده است و از روح کلیاش بسیار فاصله گرفته است. خصوصا نمایشهائی این چنین که از خود نمایشنامه گرفته تا اجرا، با هدف بالا بردن سطح آگاهی انسانها طراحی شده است.
یادمان باشد که ما نیز روزگاری مردمانی بودیم!
http://eradehmellat.ir/fa/News/4912/اگر-گاهی-کوتاه-آمدهایم-برای-ایران-است-و-مردمانش