زنان برای دستیابی به قدرت سیاسی با موانع زیادی روبرو هستند. اینها عموماً موانعی هستند که به فقدان اطلاعات، فقدان اعتماد به نفس و درجه خاصی از عدم آمادگی در مواجهه با چالشهای زندگی سیاسی مرتبط دانست. در مجموع، زنان از نقشهای تصمیمگیری کنار گذاشته شدهاند که آنها را از فرصت ایجاد تغییرات واقعی و معنادار محروم میکنند. جهان کنونی هنوز به اندازه کافی بر موانع ساختاری خود - از جمله تبعیض سیستماتیک و کمبود منابع مالی و سیستمهای حمایتی برای نامزدهای زن - غلبه نکرده است بنابراین زنان هنوز در ساختار قدرت سیاسی نامرئی هستند. این عدم مشارکت سیاسی زنان اغلب به مقاومت در برابر زنانه شدن جامعه نسبت داده می شود. در اکثر کشورها، احزاب سیاسی اصلیترین و مؤثرترین ابزار برای مشارکت زنان در سیاست هستند. رویهها، سیاستها و دیدگاههای آنها میتواند تأثیر عمیقی بر مشارکت و حضور سیاسی زنان داشته باشد. در واقع، احزاب سیاسی نامزدهای انتخابات محلی و ملی را معرفی میکنند، کمپینهای انتخاباتی را تأمین مالی میکنند، رأیدهندگان را گرد هم میآورند و اولویتهای سیاست و حکومت را تعیین میکنند. و علرغم اینکه زنان در بسیاری از مشاغل پیشرفت قابل توجهی داشتهاند، سیاست یکی از حوزههایی است که تا حد زیادی از آن محروم ماندهاند. در اولین کنفرانس جهانی زنان، سازمان ملل متحد که در سال 1975 در مکزیک برگزار شد، به جامعه بینالمللی یادآوری شد که تبعیض علیه زنان در بسیاری از کشورها بدل به یک مشکل شده است و از دولتها خواسته شد استراتژیهایی برای ارتقای برابری ایجاد کنند زیرا مفهوم دموکراسی تنها زمانی معنای واقعی و پویا پیدا میکند که جهتگیریهای سیاسی و قوانین با در نظر گرفتن منافع زنان و مردان تعریف شود. در 1997، اعلامیه جهانی دموکراسی تصویب شد و بر این اصل مبتنی است که هیچ دموکراسی بدون مشارکت واقعی مردان و زنان که در سطح و وضعیت برابر و مکمل هم باشند، وجود ندارد.
میدانیم مشارکت زنان در سیاست همه چیز را تغییر میدهد. آنها مهارتها و دیدگاههای متفاوتی را به ارمغان میآورند که به شکلگیری نظم سیاسی نوین کمک میکند. حضور زنان در مجلس بر نحوه عملکرد این نهاد تأثیر گذاشته است. زنان فعال در تصمیمگیریهای دولتی به حقوق زنان دیگر در سراسر جهان اهمیت بیشتری میدهند. و علرغم تفاوتهایی در هرکدام از گروههای زنانه، آنها از یکدیگر حمایت میکنند.
سه مانع برای ورود زنان به عرصه سیاست
اولین مورد وجود تعصبات جنسیتی در بین مردم است. بنابراین، به دلایل مختلف، رای دهندگان ممکن است ترجیح دهند به یک نامزد مرد رای دهند تا یک نامزد زن! مورد دوم عدم علاقه زنان به کاندیداتوری و حضور در دنیای سیاست است و به نسبت مردان اعتماد به نفس و جاهطلبی سیاسی کمتری دارند. سوم اینکه حتی زمانی که زنان می خواهند وارد سیاست شوند، احزاب و گروههای مختلف مردان را به زنان ترجیح میدهند و باید به این واقعیت واقف بود که اعتقاد آنها بر این است؛ شانس برنده شدن مردان بیشتر است!(تنها 30 درصد از کرسیهای مجلس در جهان در اختیار زنان است!)
بنابراین سوال این است: زنان کجای سیاست هستند؟ این یک سوال مهم برای همه کسانی است که به جایگاه زن در جوامع مدرن فکر میکنند. می دانیم که حضور زنان در همه سطوح و در همه صحنههای زندگی سیاسی حداقل است. بحث بر سر برابری، دلایل متعددی را برای مشروعیت بخشیدن دسترسی زنان به قدرت و جایگاه سیاسی مطرح کرده است و این تفاوتها نباید به نابرابری سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی تبدیل شود. برای قرنها، تفاوتهای جنسی منجر به روابط سلسله مراتبی (برخلاف برابری قانونی افراد) شده است. باور تسلط قدرت مردانه بر زنان، باعث طرد زنان از کارکرد مشورتی و درنتیجه از سیاست شده است. زن یک مقوله نیست، بلکه یکی از دو شکلی است که جنسیت انسان را میسازد. و باور برابری در حوزههای سنتی و مدرن به آنها اجازه میدهد از نقشهای همیشگی خارج شوند و فضایی از آزادی را بر اساس مهارتها و سلیقههای شخصی و نه بر اساس خواستههای عرفی ـ اجتماعی خلق کنند.
حضور زنان سیاسی به اصلاح نقشهای اجتماعی ـ جنسیتی در سراسر جهان کمک میکند و بدون شک این یک اهرم مهم برای غلبه بر توزیع نابرابر اجتماعی است. و راهی برای دستیابی به سیاستهای عمومی مطلوب با اتخاذ تدابیر خاص برای جلوگیری و جبران نابرابریها و تبعیض است. در سطح جهانی، اگر با سرعت آهسته فعلی پیش برویم، برابری جنسیتی در بالاترین مناصب قدرت تنها در 130 سال آینده محقق خواهد شد. بنابراین هیچ یک از ما هنوز در این دنیا نخواهیم بود تا به نتایج آن فکر کنیم!
قرن بیستم پیشرفت غیرقابلانکاری در جایگاه زنان در جهان سیاست بود. دستاوردهای بسیار خوبی در عرصههای کاری و زندگی سیاسی زنان پیش آمد. و با مطالعهای که در سال 2021 در کشورهای گروه 20 انجام شد، نشان داد که تنها 45 درصد از پرسششوندگان خود را با ایده یک زن در رأس دولت «هماهنگ» میدانستند و این نتیجه راه طولانی را برای عادی سازی برابری جنسیتی در بالاترین ردههای قدرت نشان میدهد. با این وجود، پیشرفت های زیادی در حال حاضر حاصل شده است و مهمتر از همه، آگاهی بسیار قدرتمندی در سطح دنیا برای کاهش مشکلات موجود وجود دارد، که این بحثها را سازندهتر میکند.