فرزانه باقری آتدرسی
زنان از بدو تولد تا پایان عمر نقشهای مهمی را در جامعه ایفا میکنند. حتی پس از انجام کارهای موثر و ایفای نقش و وظایفی مفید در جامعه مدرن، هنوز ضعیف خوانده میشوند زیرا در جامعه، مردان جنس قویتر هستند! علرغم برنامهها، قوانین و مقررات مدون فراوان توسط دولت، زندگی آنها از زندگی یک مرد پیچیدهتر است. او باید از خود و اعضای خانوادهاش به عنوان دختر، نوه، خواهر، عروس، همسر، مادر، مادرشوهر، مادربزرگ و ... مراقبت کند. حتی با قبول چنین مسئولیت بزرگی در خانواده، آنها قادر به انجام کارهایی بزرگ برای آیندهای روشن برای خانواده و کشور خود هستند.
ورود زنان به بازار کار به یک واقعیت و ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل شده است، هرچند این وضعیت در مواردی مانع از برآوردن نیازهای اولیهی خانوادگی آنها می شود. درواقع، زنان شاغل بین حوزهی خانگی و حوزه کاری سرگردان هستند! زنانی که تمام وقت کار میکنند زمان کمتری را با فرزندان خود میگذرانند. این محدودیت آنها را مجبور می کند که ترفندی را برای تضمین آموزش فرزندان خود اتخاذ کنند. برخی به والدین و شوهران خود و برخی دیگر به پرستارهای کودک، همسایهها و مهدکودکها متکی هستند. آشتی دادن زندگی خانوادگی و زندگی حرفهای برای زنان شاغل بسیار پیچیده است.
تغییر نقش و درک زنان در جامعه برای غلبه بر کلیشههای جنسیتی ضروری و اساسی است. این مفهوم به وضوح باعث "تعادل بین کار و زندگی به عنوان اهرمی برای توانمندسازی زنان و ترویج برابری جنسیتی" میشود. ولی باید درنظر داشت که حقوق زنان در طی زمان و از نظر جغرافیایی متفاوت بود. در نواحی روستایی، زنان کارهایی را تجربه میکردند که با حوزه خانه و خانواده آنها مرتبط بودند. فعالیتهای کشاورزی به طور کلی زنانه بودند. و این زنان عمدتاً فعالیتهای مرتبط با مرغداری، لبنیات و باغداری داشتند و این فعالیتها معمولا از دوران نوجوانی شروع میشدند و تا زمان ازدواج ادامه داشتند.
برای صحبت در مورد کار زنان، ابتدا باید روشن کرد که هر زن یک فعالیت دائم و همیشگی را در خانه انجام میدهد. در واقع، زمانی که او یک «زن خانهدار» است، مدیریت خانهاش را بر عهده میگیرد و این مستلزم بسیج تمام وقت مهارتها و تواناییهایی است که فقط یک زن خانهدار میتواند داشته باشد. لازم به ذکر است؛ در برخی از کشورهای پیشرفته مانند آلمان، یک زن خانهدار به دلیل اینکه کارگر خانه محسوب میشود، حقوق میگیرد!
گذشته از تضاد تفکری (که مخالفان کار زنان در بیرون از خانه را در مقابل حامیان موافق قرار میدهد)، باید گفت که زنان کار میکنند و دست از کار نخواهند کشید، و این مطابق با نظمی است که جامعه مدرن در اختیار زنان قرار داده است. گفته میشود: «دختر مکتب است، اگر او را درست تربیت کنیم، یک ملت را تربیت میکنیم». همه این تلاشها برای بازگرداندن ارزش به سیطره زنان، جنبشهای فمینیستی را درگیر کرده و آن را به میدان نبردی بین زنان و جامعهی مردانه تبدیل کرده است.
پارادوکس های نابرابری بین زن و مرد(در کار)
وضعیت زنان امروز یک واقعیت را نشان میدهد: نرخ تمایل زنان به کار در بیرون از خانه به طور فزایندهای بالا رفته است، و انتظار میرود که نرخ اشتغال و فعالیت مردان و زنان به زودی تراز یکسانی بیابند. زنان در محیطهای گوناگون کاری مشغول به کار میشوند و این بدین معناست که حضور و تولد فرزندان دیگر تأثیری در تصمیم آنها ندارد! آنها در حال حاضر در حوزههایی حتی بهتر از مردان، واجد شرایط و صلاحیت هستند!(بیشتر از پسران در آموزشهای اولیه سرمایه گذاری میکنند، بیشتر درس میخوانند و حتی به نسبت تعداد پسران، مهارتهای بیشتری میآموزند و "سختکوشتر" تلاش میکنند) و با این حال نابرابری در همه زمینهها به ویژه در حوزه خانواده و خانواده و در زندگی اقتصادی وجود دارد!
ـ نابرابری در بیکاری: در هر سن و هر سطح آموزشی و تحصیلی، نرخ بیکاری برای زنان بیشتر از مردان است. برخلاف مردان، داشتن یک یا دو فرزند احتمال بیکاری را برای زنان افزایش میدهد.
ـ نابرابری در حرفههای پاره وقت: زیرا زنان بیشتر از مردان در شغلهای خاص و اینچنینی استخدام میشوند (قراردادهای کارآموزی، قراردادهای رایانهای، مشاغل پاره وقت اجباری، و ...).
ـ نابرابری در فعالیتهای خاص شغلی: اشتغال زنان بیشتر در بخشهای مشخصی متمرکز است (کارمندان مشاغل و بخش دولتی، کارگران شخصی، کارگران غیر ماهر، پرستاران، معلمان و ... .)
ـ نابرابری حقوقی در ترازی برابر: شکاف بین حقوق زنان و مردان با سرمایه انسانی برابر (به طور حدودی) 20 درصد است و با همان مدرک دیپلم، تجربه تخصصی و مدرک فنی وحرفهای، مردان (معمولا) 13 درصد بیشتر از زنان حقوق میگیرند!
پیامدهای ورود گسترده زنان به بازار کار که از دهه 1960 بر کل زندگی اجتماعی و فردی خانوادهها تاثیر گذاشته بود، بسیار جالب توجه است. زنان امکان برقراری ارتباط بین حوزههای مختلف خانگی، خانوادگی و اجتماعی را فراهم کردند. و آنقدر به خوبی وظایف اجتماعی، ارتباط بین فعالیتهای مختلف خانواده و هماهنگی بین آنها را با دنیای بیرون برقرار میکردند تا خانواده با این تغییر کنار بیاید. آنها نه تنها خرید، نگهداری، آموزش و مراقبت از کودکان را بر عهده داشتند، بلکه مسئولیت مهمانیهای خانوادگی، رساندن کودکان به مدرسه، ملاقات با پزشک کودکان و... را نیز بر عهده داشتند. ولی ورود گسترده آنها به بازار کار تمام وقت (بر اساس الگوی مردانه) مدیریت این وظایف را حتی برای کل خانواده دشوار کرده بود.
علرغم تقاضای بالای زنان برای حضور در بازار کار، شرکتها و حتی سازمانهای دولتی تغییر و بازنگری در شیوه کاری و قوانین خود نداشتند، در نهایت، نشانههایی از تردید مقامات دولتی برای ادامهی این روش زنان دیده شد.
کار زنان به عنوان منبع ثروت، رشد و توسعه اقتصادی کشور
بررسیهای موجود نشان میدهد که زنان میخواهند کار کنند و استقلال مالی داشته باشند، و در عین حال، زمانی برای فرزندان و مراقبت کردن از آنها داشته باشند. گزارشهای رسمی نیز بیانگر این است که کار زنان منبع رشد کشور است. و شرکتهایی با تنوع جنسیتی از نظر مالی (از همتایان خود) بهتر عمل میکنند. برابری جنسیتی یک راهبرد استراتژیکی است که باعث بهبود عملکرد و رقابتپذیری سازمانها میشود. تیمهای متنوع راهحلهای نوآورانهتری تولید میکنند و تصمیمات بهتری میگیرند. این تنوع فکری باعث بهبود مهارتهای حل مسئله و خلاقیت در سازمان میشود. و این شهرت مثبت میتواند تأثیر قابل توجهی بر روابط با مشتریان و شرکا داشته باشد و اعتماد و وفاداری را تقویت کند. درنهایت، توانمندسازی زنان در مشاغل به نفع خود زنان است، اما مهمتر از همه به بهبود استخدام، نوآوری، عملکرد مالی، مشارکت کارکنان، صرفهجویی در هزینه، شهرت و رقابت جهانی کمک میکند.
سالهاست که زنان از تبعیضهای متعدد رنج میبرند. امروزه بسیاری از قوانین اصلاح شدهاند، برخی تبعیضها از بین رفتهاند، برخی دیگر تغییر کردهاند. امروزه، کار زنان به یک واقعیت اجتماعی و اقتصادی تبدیل شده است و زنان بیشتر و بیشتری را به این بازار کشانده است. نابرابریهای جنسیتی پیامدهای اقتصادی قابل توجهی دارد که فراتر از پیامدهای فردی و محل کار است. زمانی که زنان در مسیر پیشرفت شغلی خود با موانعی روبرو باشند، رشد اقتصادی کلی با مشکل مواجه میشود. از بین بردن شکاف دستمزد جنسیتی میتواند دستاوردهای اقتصادی قابل توجهی ایجاد کند و بر ثبات کلی اقتصادی تأثیر بگذارد. و فراتر از ابعاد اقتصادی، نابرابریهای جنسیتی میتواند اثراتی منفی در محل کار ایجاد کند. نابرابری در پرداختها و حضور کمرنگ زنان در پستهای مدیریتی میتواند منجر به کاهش روحیه همکاری در محیط کار و کاهش بهرهوری شود. این نابرابریها همچنین میتواند مانع نوآوری و قابلیتهای حل مشکلات شود. و همچنین میتواند دسترسی به آموزش و مراقبتهای بهداشتی را برای زنان و خانوادههایشان کاهش دهد. دستمزدهای کمتر و فرصتهای پیشرفت محدود این مشکلات را تشدید می کند. تبعیض در محل کار و استرس مرتبط با نابرابریهای جنسیتی ممکن است اثرات مضری بر سلامت روانی و جسمی داشته باشد و بار اضافی را بر سیستمهای مراقبتهای بهداشتی تحمیل کند و زندگی خانوادگی را مختل کند.
زنان دارای جاه طلبیهایی برابر با مردان هستند. با این حال، آنها اغلب با موانع و چالشهایی مواجه می شوند که از مردان متمایز است. مردانی که آرزوی مناصب مدیریتی را دارند، به دلیل تفاوتهای جنسیتی موجود، احتمال موفقیت بیشتری دارند. (این را می توان به انتظارات اجتماعی نسبت داد که مردان را تشویق می کند تا شغل خود را در اولویت قرار دهند!) سیاستهای انعطافپذیر محل کار نقش اساسی برای کاهش استرس را و رضایت شغلی افزایش می دهد و به زنان این امکان را میدهد که انگیزه در کارشان بیشتر شده و به رضایت شغلی و بهره وری بیشتر منجر شود. زنان میتوانند به طور حرفهای پیشرفت کنند، به اهداف شغلی خود دست یابند و به طور معناداری به موفقیت سازمان و کشور کمک کنند.