انحصار عربده کشی
يکشنبه 1 مهر 1403 - 09:43:57

کاظم طیبی فرد 

روزهای اولی بود که کنج خلوتم در مرکز پژوهشی دائره المعارف بزرگ اسلامی را ترک کرده و در دبیرستانی پر شر و شور که به دانش آموزانش به بدقلقی در منطقه ساوجبلاغ شهره است شروع به کار کرده بودم . گر چه دو روز در هفته به مرکز  دائره المعارف می رفتم و تمدد اعصابی می کردم لیکن آن روزهای شروع کار تدریس آن هم در چنان جایی ، روزهای پرمخاطره ای ساخته بود .
در آن روزها همواره درگیر این بودم که کلاسم در سکوت محض باشد چیزی که در تاریخ آن دبیرستان اساساً اتفاق نیفتاده بود . هفته دوم یا سوم تدریس  بود اما علیرغم علاقه ام به فلسفه دینی درس می دادم . البته این درس دادن هم ماجرایی دارد . ابتدا به من ابلاغی دادند که در آن نوشته بود 25 ساعت فلسفه منطق و دینی وقتی ابلاغ را به مدرسه بردم 3 ساعت منطق و فلسفه دادند و بقیه را دینی چون اصلاً یک کلاس سوم انسانی بیشتر نداشتند . خلاصه در کلاس دینی سال اول بودم . کلاس و سر و صدای آن بدجوری اعصابم را به هم ریخته بود. در همان شلوغی ، خودم بحث اثبات وجود خدا را هم راه انداخته بودم که خود قوزبالا قوزی شده بود . در انتهای کلاس دانش آموزی بود که برخلاف هیکل بزرگ و نتراشیده اش پسر مودب و درس خوانی بود . 
یک وقت میان داد وبیداد من که هیجان مباحث فلسفی دانشجویی را تداعی می کرد آن دانش آموز برای اینکه مطلبی را به من برساند از انتهای کلاس با صدای بلند فریاد زد و گفت «آقا پس زمان چی ؟ پایان زمان چه جوریه ؟» من که عقده فلسفه در س ندادن و دائره المعارف نبودن گلویم را می فشرد این فریاد او و سر و صدای کلاس مزید علت شد تا فریاد بزنم «پسر عربده نکش » 
آن دانش آموز که اسمش بهنام بود به آرامی گفت « آقا ما که چیزی نگفتیم » . از این تنش کلاس برای چند ثانیه ساکت شد اما من که هنوز داغ بودم بدون توجه به سکوت کلاس در ادامه جوابم به دانش آموز بی اختیار فریاد زدم «اینجا فقط من عربده می کشم » 
خلاصه انحصار عربده کشی را خوب بدست آوردم اما آن روز و تا دو سه جلسه بعد کلاس در دست من نبود ولی عربده کشی چرا !



http://eradehmellat.ir/fa/News/3842/انحصار-عربده-کشی
بستن   چاپ