جستاری در باب ضرورت عقلانیت در پژهش های تمدنی-قومی
جهانی بیندیشیم ، وطنی عمل کنیم
شنبه 3 شهريور 1403 - 10:39:00

کاظم طیبی فرد 
کتاب ارزشمند “دو قرن سکوت” از شاهکارهای پژوهشی، به قلم مرحوم استاد عبدالحسین زرین‌کوب، سالها پیش ولوله‌ای درانداخت،اما افسوس که به درستی خوانده نشد و راهش ادامه نیافت.
مرحوم زرین‌کوب در این کتاب، دو قرن ابتدایی تاریخ اسلام را از منظر ایرانیان بررسی کرده و نشان داده که پس از تصرف ایران بدست اعراب، اعراب با اتکا به اسلام و زبان عربیِ متن مقدس آن، سعی در نابودی فرهنگ و تمدن ایرانی و فارسی داشته‌اند بطوریکه در این دو قرن، نوشتن و حتی سخن گفتن به زبان فارسی را ممنوع کرده، استخوانها شکستند و خونها ریختند.
با همه‌ی عربی‌گری و تحقیر ایرانیان، تاریخ و سرنوشت، همچنانچکه ماهیتش چنین است،پس از این سالها، ابرها را کنار زد، بسیاری از اعراب فارسی آموختند و خلفای اموی و عباسی به خاطر نیازشان به علم و دانش ایرانیان، به علوم و عالمان ایران زمین محتاج شده و به آنان رو آوردند.
این روند چنان پرشتاب ادامه یافت که با سیطره‌ی برمکیان و آل بویه و...اینبار این زبان فارسی بود که زبان عربی را به چالش کشید و بر آن تاثیر گذاشت.
بهتر است از اینجا به بعد ماجرا را از کتاب “چالش میان عربی و فارسی” نوشته‌ی مرحوم دکتر آذرتاش آذرنوش،پی بگیریم که نشان داد، در همان دو قرن، در لفافه و زیر پوست جامعه،ت فوّق تمدن ایرانی بر اعراب رفته رفته شکل گرفت تا در قرن چهارم، به دوران اوج قدرت مسلمانان و دوره‌ای که به رنسانس اسلامی معروف است منجر شد.
به قول آدام متز، قرن3و4را باید رنسانس اسلامی و سیطره‌ی فرهنگ و تمدن اسلامی به رهبری دانشمندان ایرانی بر جهان بدانیم.تاثیر و سیطره‌ی تمدن ایرانی بر تمدن نوپای اسلامی چنان بود که حتی در سالهای اخیر، روشنفکران عرب، همچون محمد عابدالجابری، تمدن اسلام را منحرف شده بدست امثال بوعلی دانسته و خواهان بازگشت به اصل، پیراستن دین و فرهنگ دینی از ایدئولوژی ایرانیان و احیاء فلسفه‌ی ابن رشد، به عنوان آخرین سنگر اصیل عقل عربی! شد.
جابری به وضوح از عبارت “عقل عربی برای بیان مفهوم فرهنگ اصیل اسلامی استفاده می کند چون همچون اسلافش معتقد است که زبان عربی و نژاد عرب، به سبب میزبانی دین اسلام بر دیگر زبانها و نژادها برتری ذاتی دارد.
گرچه جابری به ایده هایی از بوعلی سینا اشاره کرده که رنگ و بوی ایرانی و اسماعیلی آن این تردید را بوجود می آورد که آموزه های فلسفی فیلسوفان عمدتاً ایرانی با اصل دین اسلام تفاوتهایی دارد اما او و امثال او بر برهه ی مهمی از تاریخ چشم بسته اند که قابل اقماض نیست.
اگر پژوهش های گرانسنگ زرین کوب و آذرنوش را پیش چشم داشته باشیم، نمی توانیم کتمان کنیم که فرهنگ و تمدن اسلامی بدون ایرانیان به چنان عظمتی نمی رسید و نمی توانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که انحراف اصلی در تفوّق و سلطه ی خلافت اموی و عباسی، با ایدئولوژی و سیاستِ امپراطوری سازیِ عربی بوده. وگرنه، ادغام و امتزاج فرهنگی میان فرهنگ ایرانی و عربی غیر قابل اجتناب بوده، هر چند یکی بر دیگری سیطره ی نظامی یافته و سرزمینش را به اشغال درآورده باشد.
مرحوم آذرنوش در دیگر آثار و پژوهش هایش، مورد به مورد، تاثیرات فرهنگ ایرانیان را در فرهنگ قبل و بعد از اسلام نشان داده. چندین مفهوم، عبارت و لغت را که از ایرانیان وام گرفته شده و حتی در متن قران نیز به کار برده شده، نام برده و سیر کاربردشان را نشان داده است.
تردیدی نیست که مصاف و چالش ایرانیان و زبان فارسی با عربها و زبانشان، اصلی ترین مواجهه و چالش حکومت مسلمانان بوده. اثبات این مدعا دشوار نیست.فقط کافی ست که نظری به کشورهای مسلمان بیندازیم و ببینیم که جملگی زبان اصیل خود را وا نهاده و زبان عربی را به کار برده اند و به همین سبب، با هویت اصیل تمدنشان گسست و جدایی یافته اند.
آذرنوش، زرین کوب یا حتی شاهرخ مسکوب و بسیاری دیگر، اگر از تاثیر زبان و تمدن فارسی و ایرانی دفاع می کنند، قصد مقابله به مثل با اعراب را ندارند.یعنی نمی خواهند که برای رد برتری نژادی و زبانیِ عربها، به اثبات برتری فارس و فارسیان بپردازند. اینان، همانگونه که فردوسی بزرگ بدون تعصب در بکارگیری مفاهیم اسلامی به احیاء اسطوره های ایرانی مباردت نمود، تاثیر اسلام و زبان رسمی آنرا نه انکار می کنند و نه در تلاشند که کم اهمیت بنمایانند.
زبان و فرهنگ ایرانیان، مانند هر زبان و تمدنی، فراز و نشیب های فراوانی را از سر گذرانده.ساده لوحی و تنگ نظری ست که با در کار هم نهادن ابتدا و انتهای این رشته ی طولانی از تاریخ، توجه ها را به تفاوت این دو سرِ طیف جلب کنیم و از آن دوگانگی و دیگر بودگیِ فارسی پهلوی و فارسی دریِ امروزین را استنتاج کنیم.
هدف آنگونه پژوهشها و اینگونه  جستارها دفاع از اصالت یک تمدن یا رد اصالت دیگری نیست. با شناخت وقایع تاریخی تمدنی و تحلیل و قبول بی تعصب آنها است که می توان به شناخت و تقویت هویت ملی مدد رساند.
آنچه در خوانش تاریخ کشورمان پیدا و بدیهی ست این است که کشوری به نام ایران بوجود آمده و زبانی به نام فارسی زبان رایج آن است. در کشاکش تاریخو تلاطم سرگذشت های تاریخی، چندین و چند فرهنگ و تمدن دیگر نیز با این فرهنگ و زبان تلاقی داشته اند، از آن وام گرفته و بدان وام داده اند، از تایر پذیرفته و بر آن اثر گذاشته اند اما آنچه امروز پیش روی ماست، یک ملت یکپارچه به نام ملت ایران است.
زبانهای مختلفی از رومی و عربی،که توسط اسکندر مقدونی و مسلمانان وارد ایران شدند، تا آذری و ترکی، و تا لهجه های مختلف در دل این تاریخ طولانی وارد شده، رشد کرده و با تغییر و تطور تاریخی به اینی که اکنون هستند رسیده اند.
تاریخ و سرگذشت جمعی ما همینی است که میدانیم. نیازی نیست برای تقویت فرهنگهای داخل این تمدن به رد و نفی دیگری بپردازیم، نیازی هم نیست که بر برتری یا قدرت هر کدام تاکید کنیم. باید همه را حفظ کنیم چون تمام فرهنگها و زبانهای وارد شده، تکه های پازلی هستند که اکنون هویت ماست.
همچنان که در اقلیم های مختلف، به جهت حفظ ارتباط نسلها با گذشته شان به آموزشِ زبان و فرهنگ آن بوم نیاز است، به شکل موازی، به آموزش زبان رسمی و آشناسازی با تاریخ تمدن ملی ایران هم نیاز است.
“جهانی بیندیشیم و وطنی عمل کنیم” چون چاره ای جز این نداریم. در جهانی زیست می کنیم که یک واحد یکپارچه را می سازد. در این واحدِ کل نمی توان به تنهایی و در جزیره ای منزوی زیست اما نمی توان ملیت و هویت ملی نیز نداشت. چاره ای نداریم که حول یک ملیت متحد شویم.حال بحث بر سر اینکه کدام ملیت لایق است و کدام ناشایست، به وضوح کاریست ناشایست و نالازم چون هر چه هست، تاریخ فراهم آورده و ما را یارای آن نیست که تاریخ را دوباره بسازیم.
مسأله ی ما دیروزمان نیست، فردا و فرداها مسأله  ماست. گذشته امری ست معدوم و نیست شده، آینده رازیست که مجبوریم بسازیمش.پس اکنونمان را صرف آنچه دیگر نیست نکنیم، راز فردا را بگشاییم.



http://eradehmellat.ir/fa/News/3820/جهانی-بیندیشیم-،-وطنی-عمل-کنیم
بستن   چاپ