حسن غلامی
مسعود اسکویی پیشکسوت گویندگی در رادیو
50 سال از ورود مسعود اسکویی به تلویزیون و رادیو می گذرد. همین که پیچ رادیو را بچرخانید رادیو ورزش را با صدای اسکویی خواهید شناخت. خیلی از هم نسل های ما و نسل قبل تر، ورزش و گزارش هایش را با این صدا شناختند. در سال هایی که خبری از تصویر و تلویزیون نبود، خیلی ها با صدای اسکویی، صحنه های مسابقات ورزشی را خیال پردازی می کردند. صدایی همیشه جوان و گیرا و منحصر به فرد که صاحبش، خاطرات زیادی از سال ها اجرا دارد. مسعود اسکویی، جزو اولین گوینده های خبری تلویزیون بوده که بعدها به ورزش راه پیدا کرد و با گذراندن دوره های مختلف تهیه خبر ورزشی به عنوان اولین گزارشگر در ورزش های والیبال، تنیس، اتومبیلرانی، سوارکاری و... شناخته شد.
خیلی از اولین ها با حضور اسکویی رقم خورد که تاسیس رادیو ورزش در سال 78 از این جمله است. اسکویی با خیلی از قدیمی ها مثل پیمان و گرگین و بهمنش خاطرات مشترکی دارد. متولد 1318 تهران است و جزو شاگرد زرنگ های مدرسه البرزبوده است. عشق و علاقه اش به اخبار و سیاست و ورزش او را به اینجا کشانده و این قدر روی رادیو تعصب دارد که حاضر نیست به تلویزیون برگردد. بین کارمندان رادیو و تلویزیون معروف به عمو مسعود است و این لقب مهربانانه بیشتر به خاطر رابطه دوستانه ای است که با جوان ها و تازه کار ها دارد. اسکویی قلب بخشنده ای دارد و دوست دارد هر آنچه در چنته دارد به جوان ها آموزش دهد. دو فرزند به نام های علی و مهدی دارد که در کانادا زندگی می کنند و قهرمان کیک بوکسینگ جهان شده اند.
او همه جوان تر ها را مثل فرزندانش دوست دارد و برای شان وقت می گذارد. به خوشرویی و ادب و احترام به دیگران مشهور است و این را وقتی دعوت ما شش و هفتی ها را پذیرفت فهمیدیم. اسکویی با صبر و حوصله از زندگی کاری و خاطراتش از افتتاح تلویزیون و کار با استادانش می گوید. آنچه می خوانید ماحصل چندین ساعت گفت و گوی ما با او در دفتر همشهری شش و هفت است. اسکویی آن قدر خوب حرف زد که ترجیح دادیم سوالات مان را حذف کنیم تا روایت او را از کارش بی وقفه بشنویم. می توانید آنچه را که می خوانید با صدای اسکویی تصور کنید.
گپی با آقای مسعود اسکویی
ما را ساختند
ما قدیمی ها را ساختند. زمانی استخدام تلویزیون ملی ایران شدم که تلویزیون هنوز راه اندازی نشده بود.
9 آذر 45 استخدام تلویزیون شدم. تلویزیون هم اول فروردین 46 تازه راه اندازی شد. حین کار به مدت سه سال آقای پیمان که خدا رحمتش کند برای ما کلاس گذاشت. این کلاس ها شامل زبان انگلیسی و فرانسه، ادبیات فارسی و کارهای گویندگی و گزارشگری بود. سه سال سر کلاس رفتیم. تمام گوینده ها اعم از خانم و آقا در این کلاس شرکت کردیم. بعد از سه سال من را به گروه ورزش فرستادند و قرار شد ما را به خارج از کشور بفرستند تا دوره ببینیم. یک سال را در تلویزیون ZDF آلمان گذراندم. در این مدت دوره تهیه کنندگی برنامه ورزشی را گذراندم. قبل از هر کاری درانستیتوی گوته، زبان آلمانی خواندیم و بعد آلمان رفتیم و به اتفاق محمد بزرگ نیا– کارگردان کشتی آنجلیکا- دوره دیدیم. این دوره ها شامل همه چیز بود. خصوصا اینکه آن روزها تلویزیون تازه رنگی شده بود و خیلی مهم بود که مقابل دوربین چه چیزی بپوشیم. به ما آموزش دادند که موقع خبرخوانی چه لباسی باید پوشید و موقع تهیه گزارش چه لباسی.
50 سال پیش در چنین روزهایی
همان موقع شروع به درس خواندن کردم و لیسانس مدیریت گرفتم. تا پایان سال 45 صبح ها می رفتم بانک و بعد از ظهر ها تلویزیون. در تلویزیون، می نشستم و اخبار را در یک اتاق می خواندم و همه را یادداشت می کردم و از آقای گرگین می پرسیدم. بعد ها که تلویزیون در شهرستان ها افتتاح شد کارمان این بود که به شهرستان ها برویم و آموزش بدهیم. ماموریت پیدا کردم که به شیراز بروم. از سال 48 تا 50 شیراز بودم. آنجا هم مسئولیت خبر تلویزیون را داشتم و هم گویندگی می کردم. سه سال و نیمه لیسانسم را گرفتم و همه خانواده خوشحال شدند. آن زمان خیلی خوشحال بودند که با 1500 تومان حقوق استخدام شده بودم؛ چون حقوق یک کارمند دیپلمه 430 تومان بود. 29 فروردین 45 ازدواج کردم و آذر همان سال استخدام تلویزیون شدم این دو واقعه مهم در سال 45 برایم اتفاق افتاد. درست 50 سال از آن زمان می گذرد. پدرم می گفت؛ مبادا دنبال آواز خواندن بروی. گفتم؛ نه! پدر من به عنوان گوینده خبر استخدام شدم. چون می دید که دائم در خانه روزنامه ها را بلند بلندمی خوانم. به اخبار خیلی علاقه مند بودم و تمام اخبار رادیو و تلویزیون را گوش می دادم.