ایرانی ها به هر سن و سالی، با هر شخصیت و در هر مدل زیستی؛ اواخر اسفند که می رسد آدمی دیگر می شوند. شور و نشاطی زیر پوستشان میدود و به درکی درونی از نو شدن ایام می رسد. حتی اگر مثل نگارنده هیچ نسبتی با مناسبات تقویمی، روزهای خاص و مراسمات ویژه آن ایام نداشته باشید؛ باز هم تا دمای هوا بهاری می شود و از پنجره ایوان هایی را می بینید که با فرش و پتو مزین شده اند یا با دیدن تکاپوی خرید نوروزی مردم در کوچه و بازار، به وجد می آیید و به عنوان عضوی از این جامعه احساس سرزندگی و پویایی خواهید کرد.
ای کاش این حال وهوای عیدانه با آن خانه تکانی های اساسی اش به فضای فکری حاکمیت هم راهی پیدا می کرد. در سالی که گذشت، تاریخ گذشته بودن تصمیمات مدیریت کلان و استراتژی های دوران گذشته حکمرانی بیش از پیش نمایان شد. نطق های دهه شصتی پشت تریبون های رسمی اوج گرفت، تصمیمات نا به جا زیاد بود، ایده های سوخته و طرح های مردود دوباره امتیاز اجرا گرفتند. آنچه جامعه در حکمرانی ایران 1402 ندید و حس نکرد؛ تغییر، به روز شدن و همراهی با مردم بود.
انتخابات 11 اسفند با نتایجی که از میزان مشارکت نشان داد، بار دیگر الزام بر اصلاح نظام انتخاباتی و ایجاد زمینه مساعد برای رقابت منصفانه را به متولیان امر گوشزد کرد. این انتخابات به روشنی با زمامداران امور سخت می گفت که “اکثریت جامعه از شما راضی نیست و خواهان تغییر در معنایی ورای تصور شما از اصلاحات است.”
همانطور که اشاره شد بی تفاوتی نگارنده به سال نو، جایی که اکثریت جامعه در تدارک عید نوروز است راه به جایی نمی برد. من هم پنجره ها را باز می کنم و چینش گلدان هایم را تغییر خواهم داد. حرکت تحول خواه جامعه ما را ناگزیر به سمت نو شدن می برد. نتیجه بی اعتنایی به خواسته اکثریت، عقب ماندن از جامعه است. اجتماعی خواهان نو شدن است، می خواهد به روز باشد، با دنیا سخن بگوید و به اندازه ای که کار می کند زندگی کند. جامعه ای که خواستار تغییر است، بالاخره شما را با خود همراه خواهد کرد. تا فرصت هست با مردم همراه شوید.