محمد رضا زارع
پنج
همانطور که دوستان در جریان هستند غایت و هدف بنده از طرح این مطالب این است که چطور پس از یک قرن و اندی که از مشروطه میگذرد ما موفق به ایجاد یک حکمرانی حزبی نشدیم. البته حکمرانی حزبی رو از روانشاد فیرحی وام گرفتم و مطالبی که در باره احزاب و ساختار حزبی بیان کردم بیشتر سلبی است تا ایجابی؛ و منظورم بیشتر عدم و نبود ساختار حزبی است و سعی و تلاش میکنم که این موانع ساختاری رو بیان کنم. هر چند ساختار جدا و منفک از عامل نیست و ساختار خود به خود شکل نمی گیرد بلکه این کنش های خود ماست که موجبات چنین ساختارهایی رو فراهم کرده است و امری نامعقول نیست و متناسب با فرهنگ و تاریخ و سنت های جامعه ما ساخته و پروده شده است و قدمت طولانی و بلندی دارد و یک شبه ایجاد نشده است. به هر حال آن چیزی که در حال حاضر با آن مواجه و روبرو هستیم یک ساختار غیر حزبی است که وجود چند حزب به هیچ وجه دلیل بر تایید و صدق این ساختار نیست. بلکه بالعکس بر خلاف ساختار و ارکان حزبی است و نکته مهمتر این است که در صورت عدم وجود چنین نظام حکمرانی حزبی، همین چند حزبی که فعال هستند فقط صورتی از حزب هستند و به عبارتی شبه حزبی هستند. و به هیچ وجه با اون ساختار حزبی مناسبت و تقارنی ندارند. هر چند به نام حزب شناخته میشوند ولی فاقد آن کارکرد حزبی مناسب وتعریف شده هستند. چون وقتی ما از یک ساختار حزبی سخن میگویم، منظور یک نظام کامل حزبی است که حداقل در سه چیز مشترک است. یعنی دولت و قانون و حزب و اگر این سه وجه مهم رو کنار هم بگذاریم در آن صورت است که میتوان ادعای یک نظام و ساختار حزبی کرد. در حالیکه در جامعه و حکومت ما چنین چیزی فاقد وجود است و البته فقط یک ایده است و معلوم نیست که چه زمان محقق شود. به واقع باید گفت در نبود چنین ساختار پیوسته و مسنجمی چند حزب خرد و فاقد پایگاه اجتماعی تشکیل خواهد شد که معلوم نیست چه نسبتی با ساختار حزبی دارد. به عبارتی اگر افلاطونی بیندیشیم یک ایده داریم به نام ساختار حکمرانی حزبی که نمونه یک ساختار کامل حزبی و چند حزب خرد داریم که باید دید چه نسبتی با اون ایده و مثال افلاطونی دارد و چه بهره ای از آن برده اند. روانشاد فیرحی دقیقا این تعبیر بنده رو بکار نبردند ولی وقتی حزب رو به دو بخش صحیح و ناصحیح و معیوب تقسیم بندی میکند دقیقا همین معنا رو مد نظر دارد که این دو چه نسبتی با هم دارند. در واقع آنجا میشود گفت ما یک ساختار حزبی داریم که ارکان حکومتی ما منبعث و برآمده از احزاب باشد. آیا چنین ویژگی احزاب فعلی ما دارند؟ بنده با اصلاح طلب و یا اصول گرا بودن احزاب کاری ندارم و محل بحث بنده هم نیست. بنده خواهان آن هستم بدانم این احزاب فعلی با هر گرایش و سلیقه ای، چه نسبتی با احزاب صحیح به تعبیر فیرحی دارند. در پایان عرض کنم ما با احزاب ناقص و بلاکارکرد در جامعه مواجه هستیم که توان نمایندگی بین جامعه و حاکمیت رو ندارند. چون به شکل یک سیستم حزبی در نیامدند و کارایی هم ندارند و البته این هم به حکومت و هم جامعه بر میگردد. به عبارتی احزاب فعلی فقط نامی از حزب با خود دارند و هیچ تفاوتی با نهادهای بی نام و نشان دیگر ندارند. چون فاقد مسئولیت هستند و در موقع لزوم از حل بحران های کشور عاجزند و حلقه ارتباط بین حکومت و مردم رو نمایندگی نخواهند کرد. و در اینجاست که متضرر اساسی حکومت است که مردم رو در مقابل خود خواهد دید.
شش
وقتی از انتخابات حزب محور صحبت میشود معنا و منظور از آن چیست؟ چه ویژگی ها و خصیصه هایی باید وجود داشته باشد تا یک انتخابات به معنای تام و تمام یک انتخاب حزب محور باشد؟ و دراینجا چه استانداردهایی مورد نظر است؟
مولف بدنبال این است که معیار انتخابات حزبی رو مورد بررسی قرار دهد و تا حد امکان در این باره به کند وکاو بپردازد. اگر بخواهم خیلی دم دستی و ساده بگویم؛ انتخابات وقتی در چارچوب حزبی است و اصالت به احزاب داده میشود که با یک نظام و سیستم حکمرانی حزبی مواجه باشیم و ملاک در انتخابات احزاب رسمی و شناسنامه دار باشند. به عبارتی تصمیم گیریهای کلان یک کشور توسط احزاب ترسیم شود و در نهایت این احزاب باشند که پاسخگوی مردم باشند. چون مقبولیت و مشروعیت خود را از مردم دریافت می کنند. همه ما بخوبی می دانیم که چنین شرایطی در حال حاضر در کشور ما وجود ندارد و به نظرم همین عدم وجود چنین مناسباتی باعث مشکلات عدیده برای کشور گردیده است. در نبود چنین ساز و کاری این سیستم و حکومت و حاکمیت است که می بایست پاسخگوی مردم باشد و رودرروی مردم قرار می گیرد و متاسفانه در بیشتر مواقع امور به سمت خشونت کشیده میشود و همین عوامل باعث شکاف بین حکومت وجامعه و مردم میشود. در حالیکه با تدبیر میتوان جلوی این بحرانها و مشکلات رو گرفت و از درگیری مستقیم مردم و حکومت جلوگیری کرد و به شیوه ملایم و معتدلی امور رو به سامان کرد، ولی راهکار مناسبی رو باید بکار گرفت. متاسفانه در حال حاضر هیچ نهاد میانجی بین حکومت و مردم وجود ندارد و مردم معلوم نیست در صورت بروز مشکلات و بحرانها باید به کجا مراجعه کنند و چه کسی پاسخگوست. در حالیکه اگر یک نظام حزبی مقتدر در کشور باشد که مطالبات و خواست های مردم رو نمایندگی کند و در موقع لزوم پاسخگو باشد از رودررو شدن مردم و حکومت جلوگیری خواهد شد. نکته مهم دیگری که سالهاست با آن مواجه هستیم -خصوصا در انتخاباتها- صلاحیت افرادی است که در انتخاباتها شرکت می کنند. در تمام دنیا و خصوصا در کشورهای پیشرفته تمهیداتی در این رابطه اندیشده اند تا نهادهای حکومتی رو از تصادم با جامعه برحذر دارند. در حالیکه در کشور ما متاسفانه در ایام انتخابات کاندیداها مدام با شورای نگهبان بر سر تایید صلاحیت به مناقشه می پردازند و به نظرم نیازی به این رودررویی نبست. چون در نهایت این شورای نگهبان است که متضرر خواهد شد. در حالیکه اگر در این کشور یک نظام حزبی مناسب برقرار بود هیچکدام از این اتفاقات بوجود نمی آمد. چون این مسئولیت مستقیما به احزاب سپرده میشد و احزاب در قبال کاندیداها مسئول هستند و همچنین صلاحیت آنها و نیاز به ورود یک نهاد حاکمیتی و مداخله در انتخابات نبود.
در قانون اساسی نیز احزاب و فعالیت آنها به رسمیت شناخته شده است. ولی در قانون فعلی می بایست اصلاحاتی بوجود آید تا یک سیستم کارآمد حزبی مسئولیتها رو به عهده گیرد و حتی المقدور از دخالت نیروهای حکومتی در این گونه امور اجتناب به عمل آید. در آن صورت شاهد یک انتخابات رقابتی با محتوا در بین احزاب خواهیم بود و حاکمیت نیز از یک ثبات و دوام نسبی برخوردار خواهد شد.
هفت
دفعات و نوبت قبل به ضرورت احزاب اشاره کردم و اینکه در دوره مدرن نبود احزاب ناممکن است و وجود و هستی آنها الزام با مدرنیته دارد و از ویژگیهای جامعه مدرن است. البته در جوامع و سیستم های اقتدارگرا احزاب فعالیت دارند ولی در حاشیه هستند و بکار گرفته نمی شوند. معمولا در نظام هایی که قدرت به شکل عمودی است، فعالیت احزاب کمرنگ است.
اینکه احزاب برای جامعه امروز ما لازم هستند یک چیز است و اینکه جامعه این ضرورت رو تشخیص دهد نکته دیگری است. در حال حاضر این ضرورت چندان از طرف جامعه و سیستم اهمیت مناسبی ندارد و یک عزم جدی در این ارتباط مورد نیاز هست. البته دلائل متعددی در این خصوص وجود دارد، از جمله امور فرهنگی و اجتماعی و سیاسی که موانع جدی در بروز و ظهور احزاب است و البته نقش روشنفکران و طبقه الیت و نخبه در این میان بسیار سنگین و تعیین کننده است و می بایست این گروههای مرجع در این خصوص اهتمام و جدیت کافی رو بکار ببندند، متاسفانه ما در جامعه ای بسر می بریم که احزاب در آن چندان جایگاه و پایگاهی ندارند و پی به نقش مهم وبی بدیل آن برده نشده است. چگونه است که وقتی افراد بیمار میشوند جهت علاج آن به پزشکی که حاذق و ذیصلاح است مراجعه می کنند و نسبت به درمان خود عمل میکنند و یا مثلا در مسئله احکام دینی افراد به متخصصان این عرصه که فقها و علما هستند مراجعه میکند و نسبت به رفع مسئله مورد نظر اقدام می کنند ولی در قصه احزاب که صحت و سلامت یک جامعه به آن بستگی دارد اشخاص بدنبال هیچگونه مرجعیتی نیستند و توده مردم در این خصوص خود تصمیم می گیرند. بدون مشورت و هماهنگی با مراجع ذیصلاح که در اینجا احزاب هستند. بسی جای تاسف است که افراد در امور فوق الذکر به افراد صاحب نظر مراجعه می کنند ولی در خصوص سرنوشت یک جامعه، خود مرجع هستند و خود رو بی نیاز از مشاوره می دانند.
حتی بر اساس نظریه تقسیم کار که از مباحث مهم جامعه مدرن هست و افراد می بایست از این طریق نسبت به رفع نیازهای یکدیگر اقدام کنند و یک فرد به تنهایی نمی تواند تمام نیازهای خود رو مرتفع کند می توان به این موضوع پی برد. در امر سیاسی نیز این رجوع به نهادهای مرجع بسیار مهم و حیاتی است و در صورت عدم وجود چنین نهادهایی و یا وجود بلااثر آنها، شاهد آشفته بازاری در امر سیاسی خواهیم بود که سرانجام مفید و مطلوب و افق روشنی نخواهیم داشت.
هشت
در این بخش به یکی از عناصر مهم خواهم پرداخت که سبقه دیرین دارد و نقش آن در کمرنگ بودن احزاب بسیار مهم است و این هم در عرصه فرهنگی و هم سیاسی از معضلات کشور ماست. حتی در تاریخ هم دنبال کنید این فاکتور بسیار چشم گیراست و آن هم نقش فرد در تاریخ است. در فلسفه تاریخ که نگاه کنیم از مولفه ها و عوامل اصلی محرک تاریخ ماست. اینکه نقش اشخاص و افراد در تاریخ ما بسیار پر رنگ است و خیلی پر صدا و بسامد است و اتفاقا گاه از این نقطه آسیب های جدی خوردیم. اگر در تاریخ تامل کنید به راحتی قابل ردگیری است و نقطه مقابل آن نقش جامعه و مردم است که انگار بی صداست و نشانه ای از آن را در تاریخ کمتر می بینید حتی در دوره پسامشروطه ومدرن.
ما همچنان با این مشکل مواجه هستیم. در این متن می خواستم به این اشاره کنم که نقش حکمران در کشور ما بسیار مهم است تا حکمرانی و ما معمولا فکر می کنیم اگر فلان حکمران نبود شرایط وضعیت ما بهتر بود و بجای نهادها و احزاب همچنان بدنبال جابجایی حاکمان هستیم. بدون اینکه بدنبال یک حکمرانی کارآمد باشیم. به تعبیر ماکس وبر ما با سه اقتدار در هر دوره مواجه هستیم که در زمان و شرایط خود بوجود میاد و متناسب با مقتضیات هر جامعه پا به عرصه وجود خواهد گذاشت. نخست اقتدار سنتی که این اقتدار در یک جامعه سنتی بروز و ظهور خواهد داشت. در مرتبه دوم اقتدار کاریزماتیک است که در انقلاب ایران شخص آیت اله خمینی از این اقتدار برخوردار بود. البته ایشون اقتدار سنتی خود را نیز داشتند و با اینکه موسس انقلاب بود بلافاصله بدنبال پیگیری و تصویب قانون اساسی بود که سومین اقتدار از نظر ماکس وبر همین اقتدار قانونی است که در اینجا ملاک قانون است و بر اساس قوانین باید کشور رو اداره کرد. منتهی در دوره مدرن تنها قانون کافی نیست بلکه نهادهایی که همان احزاب هستند می بایست در این خصوص فعال بشند و مثلث احزاب، قانون و دولت لازم و ملزوم یکدیگرند و نمی توان بدون این سه گانه، قانون رو به شکلی که عام و عمومی است و مورد وفاق همه است پیاده کرد. البته این تجربه دیگر کشورهاست و جامعه و حکومت ما اگر بدنبال یک ثبات نسبی و مستمر در کشور است هیچ راهی ندارد جز رعایت این مولفه ها. در آن صورت کارآمدی که جزو وظایف امروز جوامع مدرن است به ثمر خواهد نشست و شایسته سالاری که رکن و اساس پیشرفت و توسعه هر کشور است بر صدر قرار خواهد گرفت.
نه
در این بخش سعی و کوشش خواهم کرد که به چند نکته مهم که احزاب ما با آن مواجه هستند اشاره کنم و هم چنین به شکل کاربردی به مشکلات احزاب فعلی و موجود بپردازم. فارغ از اینکه این معایب تک بعدی نیست و ابعاد سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دارد ولی اگر اراده ای باشد این امور لاینحل نیست و می توان بر آنها فائق شد. یکی از بحثهایی که در مخالفت با احزاب میشود نسبت احزاب با ولایت فقیه است که عده ای قصد دارند این دو رو در تقابل با یکدیگر بدانند و از این طریق به منافع خود برسند. در حالیکه بهترین روش جهت حمایت از رهبری در کشور به نظرم حمایت از احزاب است و هیچ فرد و نهادی اتفاقا نمی تواند در این امر با حزب برابری کند. همان کسانی که دم از حمایت رهبری میزنند و مدعی ذوب در ولایت هستند و به نام رهبری هر کاری رو انجام میدهند، بیشترین ضربه رو به ایشون میزنند. چون در مواقع بحرانی مردم رو در مقابل ایشان قرار می دهند و با کارهای نسنجیده خود تمام مسئولیت رو متوجه رهبری می کنند. در حالیکه احزاب عکس این عمل رو انجام میدهند و به عبارتی ضربه گیر رهبری و نظام هستند. چون در قبال معضلات و مشکلات پاسخگو هستند و مردم آنها رو مورد مواخذه قرار میدهند و در صورت نبود احزاب متاسفانه اینگونه امور رو به رهبری نسبت میدهند و حکومت رو درگیر با جامعه می کنند. پس از این جهت هیچ تعارضی بین رهبری و احزاب نیست و اتفاقا در یک جهت حرکت میکنند و آن هم منافع کشور است. در حالیکه در فقدان احزاب این مشکلات بلافاصله به راس نظام سرایت پیدا میکند و عوارض جبران ناپذیری رو برای کشور دارد و در بسیاری از حوادث و بحرانهایی که در کشور به وقوع پیوسته از جمله واقعه مهسا شاهد این مسئله بودیم که برخی از اعتراضات راس نظام رو نشانه رفته بود. در حالیکه با راهکار مناسبی میشد مانع این امر گردید.
مطلب جدی دیگری که در حال حاضر با آن مواجه هستیم بحث صلاحیت افراد است که این نیز تبدیل به یک معضل شده است و شورای نگهبان در این مورد در مظان اتهام است. بحث بنده به هیچوجه به جریان خاصی تعلق ندارد بلکه با تدبیر خاصی می توان مانع این مناقشه ها گردید و اعتراضها رو منتقل و متوجه گروههای دیگری کرد که در اینجا احزاب هستند. تا آنجا که بنده اطلاع دارم احزاب مجوز فعالیت از وزارت کشور دارند و در زمان تاسیس صلاحیت آنها از مراجع ذیصلاح مورد تایید قرار گرفته است. با این حساب کاندیدایی که احزاب معرفی می کنند صاحب صلاحیت هستند و نیازی به مداخله شورای نگهبان در این خصوص نیست، چون موجب لطمه به این نهاد حاکمیتی خواهد شد. به عبارتی وقتی حزبی، مجوز فعالیت در کشور را دارد شورای نگهبان می بایست کاندیدای اعضای حزب رو بی چون و چرا تایید کند و از شبهه افکنی در این خصوص اجتناب کند. در انتخابات این دوره میشد بهتر و مناسبتر عمل کرد و صلاحیت کاندیدای احزاب رو به واسطه تایید مجوز این احزاب در هنگام تاسیس مورد پذیرش قرار داد و از همه ظرفیت آنها بهره و استفاده برد و از مجادله و منازعه جلوگیری کرد. اگر در این دوره بر اساس این روال رفتار میشد، موجب شور و نشاط بیشتری در جامعه می گردید و جذب حداکثری تحقق پیدا میکرد.
ده
بنا رو بر این گذاشتم که بدون هیچ گونه تعارفی به مباحث مهم احزاب بپردازم و مشکلات کنونی آنها رو مورد بررسی ومداقه قرار بدم در جایی می خوندم که ما در ایران حزب داریم ولی نظام حزبی نداریم که در حال حاضر احزاب موجود با هر طیف فکری وجود دارند ولی نسبت آنها با نظام حزبی منقطع است والبته این بدلیل همون عدم حکمرانی حزبی است با این شرایط احزاب ما تبدیل به ابزاری می شوند که فقط انتخاباتی هستند و اتفاقا با انتخابات طلوع می کنند و پس از انتخابات غروب، پس نوعی موجودیت موقت وفصلیوموسمی دارند و مداوم نیستند .نکته بعدی این است که در قانون اساسی احزاب منع فعالیت ندارند وفقط به آنها جواز فعالیت داده شده است در حالیکه جواز ورود به دولت وحکومت رو ندارند به عبارتی رابطه احزاب با مناسبات دولتی از جنس مناسبت منفصل است و هیچ اتصالی بین این دو وجود ندارد واز یکدیگر مستقل هستند و هیچ ارتباطی با هم ندارند و جالبتر اینکه از نظر شورای نگهبان بین صلاحیت یک نفر که معرف آن حزب است با شخصی که به شکل منفرد در انتخابات شرکت می کند هیجتمایز وتفاوتی نیست وبه شکل رویه یکسان با هر دو بر خورد می شود در حالیکه احزاب به جهت دریافت مجوز از دولت صاحب صلاحیت هستند ونیاز به تایید صلاحیت کاندیدای خود از طرف شورای نگهبان رو ندارند در حالیکه رویه شورای نگهبان در رفتار با احزاب با اشخاص منفرد و مستقل یکسان است و جالبتر اینکه افرادی که هیچ نسبتی با احزاب ندارند به راحتی تایید صلاحیت می شوند در حالیکه در خصوص کاندیدای یک حزب سخت گیری به عمل میاد وگاه رد صلاحیت می شوند در حالیکه این نسبت کاملا باید وارونه وبه عکس باشد همانطور که گفتم با توجه به داشتن مجوز توسط یک حزب نیازی نیست که شورای نگهبان به تایید صلاحیت کاندیدای آن مجموعه بپردازد چون هزینه زیادی رو برای شورای نگهبان در بر دارد که ما در انتخاباتهای گوناگون تاکنون ناظر و شاهد این مناقشه ومنازعه بودیم به نظرم اگر ما بدنبال احزاب توانمند در کشور هستیم و بدنبال رشد وبلوغ و اشاعه احزاب در جامعه باید تدابیری بیاندیشیم که افراد منفرد هم از طریق احزاب کاندید شوند و مبنا رو بر این بگذاریم که اشخاص حزبی صاحب صلاحیت هستند ونیاز به مداخله یک نهاد حاکمیتی به جهت رسیدگی به شایستگی آنها نیست در این صورت است که حضور ونقش احزاب در جامعه ما فراگیر خواهد شد وبه سمت یک نظام وحکمرانی حزبی خواهیم رفت در غیر این صورت با احزاب فعلی مواجه هستیم که یک وجود کامل رو ندارند وبه شکل ناقص به موجودیت خود ادامه می دهند و تنها فعالیتی که از آنها ساخته است گرم کردن تنور انتخابات است و پس از انتخابات نیز به محاق می روند با این روند فعالیت، احزاب قادر به فعالیت منسجم و تاثیر گذار در جامعه خود نیستند وفقط نام یک حزب رو به یدک می کشند بدون کوچکترین فایده مندی ودر مواقع بحران نه تنها هیچ مشکلی رو حل نخواهند کرد بلکه خود مایه اختلال خواهند شد چون نقش آنها به درستی قاعده مند و قانون مند نیست و معلوم نیست چه نسبتی با سیستم ودولت و اساسا با قدرت دارند تا این نسبت به طور مشخص بوجود نیاید با احزابی طرف هستیم که امروز هستند و فردا هیچ محلی از اعراب ندارند و هیچ مشکل ودردی رو از جامعه خود علاج نخواهند کرد چون به شکل کامل و منسجم پا به عرصه وجود نگذاشتند.
یازده
این آخرین بخش از این سلسله نوشتارهاست که اگر مجالی بود و عمری به ادامه آن خواهم پرداخت گویا من نیز به مانند احزاب فعلی ما که موقتی هستند نوشته های خود رو نیز فقط به موعد وزمان انتخابات موکول کردم ولی قصد آن دارم تا این یادداشتها تداوم داشته باشد و شاید در آینده ای نزدیک به شکل مصداقی وارد تاریح احزاب شوم وبا ذکر نمونه به بیان نقاط قوت و ضعف برخی احزاب بپردازم هر چند انتخابات ما تاکنون هیچ وجوه حزبی در بر نداشته است و حضور چند حزب به هیچ وجه دلیل بر یک حکمرانی حزبی به تعبیر روانشاد فیرحی نیست و همانطور که قبلا گفتم اگر جریانهای حزبی رو به دو شق صحیح وناصحیح تقسیم بندی کنیم احزاب فعلی ما در رده دوم قرار خواهند گرفت چون ویژگیهای احزاب نوع نخست رو ندارند یک نکته رو خدمت دوستان عرض کنم که این مفاهیم رو بنده از پژوهشها و تحقیقات و منابع استاد ارجمند روانشاد فیرحی به وام گرفتم که بر اثر کرونا از دست رفتند وبه واقع باید گفت از روحانیونی بود که صاحب نظریه بود وتالیفات بسیار با محتوا و ارزشمندی رو تولید کردند ولی افسوس که زود از بین ما رفتند و موفق به تکمیل پروژه خود نشدند به هر حال با توجه به دیدگاههای استاد در یک تقسیم بندی احزاب به دو سنخ صحیح وناصحیح منقسم میشوند و آثار این دو میتواند خود رو در دو نوع حکمرانی حزبی و حکمرانی موجی به تعبیر نا طق نوری متجلی کند وهر کدوم از این دو سنخ حکمرانی لوازم و الزامات خاص خود رو دارد از طرفی در یک روند حزبی شاهد برنامه منظم وهم چنین رقابت واقعی هستیم والبته کاندیداهای مشخص و متخصص که توسط احزاب تعیین شدند و صاحب صلاحیت هستند و انتخابات از پایین به بالاست و مشارکت در اینگونه حکمرانی از کیفیت وکمیت لازم برخوردار است ودر حکمرانی موجی به عکس هیچکدام از موارد بالا رو مشاهده نخواهید کرد و شاهد عدم برنامه مشخص و حضور توده ای مردم هستیم که بیشتر به لحاظ کمی کاربرد دارد و متاسفانه در چنین شرایطی افراد شایسته و متخصص وارد عرصه نخواهند شد و اگر هم ورود پیدا کنند توده مردم قوه تشخیص وتمیز افراد مناسب رو نخواهد داشت واز این جهت با روندی ناپایدار مواجه هستیم به عکس در روند حزبی از موقعیتی پایدار و هماهنگ برخوردار هستیم همین چند روز اخیر بود که رهبر جمهوری اسلامی در بحث رفراندوم بخوبی به این مسئله پرداختند که توده مردم قوه تشخیص ندارند که در باره یک موضوع مهم در یک رفراندوم حاضر بشند وبه آن رای دهند چون در حیطه آن موضوع دارای هیچ شناخت ومرجعیتی نیستند وبه نظر من این کاملاسخن درستی است وجه بسا اگر احزاب منسجمی در کشور بود می توانست در این زمینه به مردم یاری دهد ودر این بزنگاهها اثرات موثر خود رو داشته باشد به واقع در باره مجلس نیز همین امر صدق میکند وتوده مردم امکان و توان این رو ندارند که بخوبی انتخاب کنندودر اینجاست که احزاب نقش موثر خود رو بازی می کنند وبه کمک مردم میاند و افراد ذیصلاحی رو معرفی می کنند و مردم نیز به آنها اعتماد کرده و آنها رو منتخب خود می دانند ودر چنین شرایطی است که یک مجلس منسجم و کیفی زمام امور رو بدست خواهد گرفت.
دوازده
انتخابات دوره دوازدهم مجلس شورای اسلامی به اتمام رسید ودر روزهای آتی بررسی و تحلیل های بسیاری در این باره گفته ویا نوشته خواهد شد کما اینکه شروع شده و مباحث بسیاری در باره میزان و حجم مشارکت مردم نگاشته شده است والبته در همین باره بحث احزاب نیز مطرح گردیده وکار کرد آنها مورد پرسش و تبیین ومداقه قرار گرفته است . چه بسا هستند گروهی که فقط نتیجه انتخابات برای آنها مهم است فارغ از میزان مشارکت مردم وکمیت و کیفیت آرا نیز چندان تفاوتی برای آنها ندارد ودر این صورت فقط به منافع ناچیز وبی مقدار خود می اندیشند و سرنوشت نظام اهمیتی برای این دسته ندارد والبته هستند گروهی دیگر که وانمود می کنند که انتخابات برای آنها ارزشمند ودر گفتار ورفتار بر اینامر صحه می گذارند ولی این فقط امری است صوری و ظاهری واین مجموعه نیز فقط در جهت اهداف زودگذر خود حرکت می کنند وبا گروه نخست تفاوتی ندارد والبته گروه دیگری که مردم سالاری را به شکلی تام قبول دارند ونقش و مشارکت مردم برای آنها اولویت جدی دارد که بخشی از اصلاح طلبان وهم چنین جریان اصلاح طلبی همراه با این گروه هستند والبته گروه دیگری که نه علاقه ای به انتخابات دارند ونه مشارکت در آن واپوزوسیون داخلی و خارجی در این راستا قرار دارند و هیچ باوری به نظام ندارند وچه بسا در انتظارسرنگونی لحظه شماری می کنند والبته هر کدوم از این جریانها دارای تئوریسین و نظریه پرداز خود هستند بخاطر دارم که آیت اله مصباح یزدی در ابتدا هیچ علاقه ای به احزاب نداشتند و دوست داشتند انسجام طرفداران خود رو با نهادهای مذهبی چون حسینیه و مسجدجبران کنند ولی در نهایت به این نتیجه رسیدند که باید به سمت حزب حرکت کنند و مجموعه پایداری رو راه اندازی کردند ویا ایت الله بهشتی که احزاب رو اساس مردم سالاری می دانست ودر اوایل انقلاب به تاسیس حزب جمهوری اسلامی همت گماشت و حزب رو معبد خود می دانست و شرکت و فعالیت دراحزاب را خیر جمعی تلقی می کرد و حتی جان خود را در مقر حزب از دست داد و کسانی که متوسل به ترور ایشون شدنددر اساس با این اندیشه و تفکر مخالف بودند ولی شهید بهشتی عمر بلندی نکرد تا حکمرانی حزبی رو نهادینه کند و احیانا در تجدید نظر قانون اساسی در سال 68 نسبت بین حزب و انتخابات رو در قانون مشخص کند.
نکته اساسی در این یادداشت مشکلاتی است که از نبود سیستم حزبی بر کشور و نظام وارد میشود و متاسفانه گوش شنوایی نیست چطور باید گفت که نباید نهادهای حاکمیتی رو درگیر انتخابات کرد وهر روز شکاف بین حکومت و مردم رو بیشتر کرد تا جایی که جبران آن ناممکن باشد وباید متوسل به احزاب شد ویک نظام حزبی رو بر سر کار آورد در انتخابات این دوره به مانند روال سابق عمل شد و هیچ نو گرایی رو شاهد نبودیم و متاسفانه با فقدان وعدم چنین سازوکاری بدنبال مشارکت موثر هم هستیم در حالیکه وقتی مقدمات کار فراهم گردیده باشد رقابت و مشارکت به شکلی واقعی وخودجوش اتفاق خواهد افتاد ونیلز نیست که سیستم خود در این امور مداخله کند و مردم رو تشویق به شرکت در انتخابات کند وبلید فضایی رو ایجاد کرد که جامعه تشویق وترغیب به مداخله در سرنوشت خود شود ودر این امر مهم بی تفاوت نباشد واما نکته دیگه که قابل طرح است عدم شرکت برخی هموطنان در انتخابات است که البته تنها به کشور ما اختصاص ندارد ودر هر کشوری هستند کسانی که تمایل به شرکت ندارند و کسی حق تجسس و جستجو در این امر رو ندارد واز ویژگیهای جامعه مدرن حقوق افراد هست که نباید خدشه ای به آن وارد کرد واین به خود افراد بستگی دارد که چه تصمیمی رو در این خصوص اتخاذ کنند و افراد صغیر نیستند بلکه صاحب حق و اختیار هستند وبا تشخیص خود به این امر مبادرت می کنند به هر حال این دوره از انتخابات هم به پایان رسید و نقدهای جدی در این خصوص وجود دارد وباید فضا رو باز کرد تا نخبه گان در این مورد به بحث وبررسی بپردازند وبنای عقلا رو پذیرفت واز تشدید فاصله بین سیستم وجامعه کاست نه اینکه در هر دوره این فاصله رو بیشتر کرد که در آن صورت در جهت منافع ملی حرکت نخواهیم کرد و آینده وافق روشنی در انتظار ما نخواهد بود