استاد «رضا رضوی» سازنده سرود رسمی حزب اراده ملت ایران (حاما) درگذشت
چهارشنبه 25 بهمن 1402 - 21:15:06

استاد سیدرضا رضوی، آهنگساز، نوازنده و خواننده تبریزی روز گذشته، دوشنبه 23 بهمن 1402 درگذشت.
سیدرضا رضوی سال 1339 در خیابان بهار تبریز متولد شد. استاد رضا رضوی به خاطر علاقه وافری که به موسیقی داشت از همان دوران کودکی و نوجوانی به صورت تجربی موسیقی و نواختن سازهای موسیقی را آغاز کرد و با گذشت زمان و کسب تجربه بیشتر و  همچنین فراگیری علم موسیقی وارد عرصه آهنگسازی شد.
رضا رضوی در سال های 56 وارد تلویزیون یا همان صدا و سیمای تبریز شد و به فعالیت های موسیقی خود در  گروه موسیقی آذربایجانی صدا و سیما ادامه داد.
در همان سال ها پس از آشنایی با استاد سلیمی با جدیت بیشتری نت نویسی را آغاز کرد و ترانه های «داشی آتدیم نارا دیدی» و «اولدوزلار آی اولدوزلار گؤزلریزده گؤزوم وار» از کارهای آهنگ سازی وی است.
استاد رضوی از سال 70 و با مهاجرت به تهران همکاری خود با صدا وسیمای پایتخت را شروع کرد و تا سال 86 این همکاری ادامه داشت. ایشان در سال های اخیر عضو گروه سهند به مدیریت رحیم شهریاری بود و آهنگ سازی بسیاری از قطعات رحیم شهریاری را بر عهده داشت.

سیدرضا رضوی، آهنگساز، نوازنده و خواننده تبریزی در سال 1339 و در خیابان بهار تبریز متولد شد. یعنی در سال هایی که به قول خودش بنزهای مدل 170، مسیر خیابان بهار تا حکماوار را 3 قران حساب می کردند، سال هایی که موسیقی آذربایجانی امکان فعالیت آنچنانی نداشت. استاد رضا رضوی به خاطر علاقه وافری که به موسیقی داشت از همان دوران کودکی و نوجوانی به صورت تجربی موسیقی و نواختن سازهای موسیقی را آغاز کرد و با گذشت زمان و کسب تجربه بیشتر و  همچنین علم موسیقی وارد عرصه آهنگسازی شد. فعالیت های موسیقیایی ایشان در دوره متفاوت قبل از انقلاب و بعد از انقلاب را با هم ورق می زنیم.
اختصاصی صاحب دیوان/گفتگو: مریم چرخ انداز
 
دوران کودکی و جایزه از استاندار وقت
سیدرضا رضوی جمله اش را «مثل همه بچه ها بزرگ می شدیم» شروع می‌کند و در ادامه می‌گوید: «من از 5 سالگی آواز می‌خواندم. هر ترانه ای را که می شنیدم و آوازهای روزی که منتشر می‌شد، آنقدر زمزمه می‌کردم که ازبر میشدم و بعدا همه جا می‌خواندم  و همه هم خوششان می‌آمد. یادم هست یکبار در مغازه کفاشی پدرم زیر آواز زدم و همسایه ها و مغازه دارها داخل مغازه پدرم جمع شدند و تشویقم کردند. پدرم با اینکه بسیار مذهبی بود و بیشتر اوقات مخالفت می‌کرد وقتی تشویق انها را دید چیزی نگفت.
 اجرا در 9 سالگی در سازمان شیرخورشید واقع در خیابان حافظ تبریز
 
وقتی 9 ساله بودم، مراسمی در تبریز گرفته بودند که من هم برای آواز خواندن رفته بودم. در مراسم استاندار وقت آذربایجان، آقای تقی سرلک هم حضور داشت. پس از اینکه آوازم را خواندم و تمام کردم. استاندار مرا صدا کرد و به خاطر اجرای خوبم جایزه داد. »
وقتی از وضعیت موسیقی آذربایجانی در دوران کودکی و نوجوانی‌اش می پرسم، ادامه می‌دهد: «آن زمان ترانه ترکی کمتر منتشر می‌شد برای همین اکثر آهنگ های فارسی روز را ازبر بودم. ترانه های ترکی هم اغلب همان آهنگ‌های فارسی بودند که شعر ترانه به ترکی برگردانده می شد با همان آهنگ فارسی دوباره اجرا می‌شد. آن زمان آقای «حسن پناهی» که صدای بسیار خوبی هم داشت در تبریز فورا آهنگ های روز فارسی را به ترکی برمی‌گرداند و سریع با آهنگ فارسی میکس و ضبط می‌کرد».
 اهدای جایزه توسط استاندار وقت تقی سرلک

 توسعه موسیقی آذربایجانی همزمان با موسیقی جهانی
به گفته استاد رضوی موسیقی شهری آذربایجانی یعنی موسیقی که مثل امروز با همراهی قارمون، ناغارا و تار آذربایجانی باشد، وجود نداشت و با گذشت زمان به شکل امروزی درآمد. او می‌گوید: «آن زمان موسیقی تماما موسیقی ایرانی بود. موسیقی آذربایجانی بعدا به عرصه آمد. ملت هم خوشش آمد و ماندگار شد. در خود جمهوری آذربایجان و باکو هم قارمون از موسیقی روسی و گرجی‌ وارد موسیقی آذربایجانی شد و توسعه پیدا کرد؛ ناغارا، ساز مشترک ارامنه و گرجی‌ها بود و در موسیقی آذربایجانی جا افتاد و پیشرفت کرد؛ تار آذربایجانی برگرفته از تار ایرانی بود که با تغییر شکل در صد سال گذشته به شکل امروزی درآمده است. البته تار ایرانی هم قدمت 150 ساله دارد و قدمتش زیاد نیست. به این ترتیب در صد سال گذشته موسیقی آذربایجانی توسعه پیدا کرد و به تکامل رسید. به همین دلیل موسیقی این منطقه اینقدر در هم تنیده و به هم نزدیک است و اشتراکات زیادی وجود دارد».
 
تعصبات عامل اصلی ریتم کند توسعه موسیقی آذربایجانی
موسیقی آذربایجانی و هنرآموزان این موسیقی مسیر سختی برای پیشرفت طی کرده‌اند، رضا رضوی درباره دلیل ریتم کند توسعه موسیقی آذربایجانی ادامه می‌دهد: «آنجا(جمهوری آذربایجان) هم مثل اینجا اکثر جمعیتش مسلمان بود و حرام بودن آلات موسیقی باعث شده بود که خانواده ها دید مثبتی نسبت به موسیقی نداشته باشند. اما روس‌ها و ارمنی‌ها این تعصبات را نداشتند و در موسیقی سریعتر از آذربایجان در مسیر پیشرفت قرار گرفتند. حتما در مطالعه تاریخ هم دیده اید که که ارمنی ها دقیقا به همین دلیل در علم روز در دوره قاجار هم پیشتاز بودند چون تعصبات ما را نداشتند. اما در کشور ما اگر قرار بود چیز جدید وارد شود باید اجازه صادر می‌شد که آیا حلال است یا حرام. مثلا در عکاسی و تکنولوژی مربوط به عکس برداری، ارمنی ها پیشتاز بودند. در جمهوری آذربایجان هم عینا مثل اینجا به خاطر تعصبات، تارها را می‌شکستند و نوازنده ها سازهایشان را برای یادگیری موسیقی، قایمکی و زیر پالتو حمل می‌کردند. «علی بالا ممداف» که از خواننده‌ها و آهنگسازهای خوب آذربایجان است در خاطراتش تعریف کرده؛ عمویش برایش تار خریده بود اما وقتی پدرش تار را در اتاق دیده، آن را شکسته است. زنده یاد استاد سلیمی هم تعریف می‌کرد وقتی در باکو زندگی می‌کردند، تارش را زیر پالتو قایم می‌کرد و سر کلاس می‌رفت. موسیقی آذربایجانی و هنرجویان این موسیقی با چنین مشکلاتی موسیقی آذربایجانی را آموختند و توسعه دادند و موسیقی شهری که امروز به صورت ارکستر می‌بینید کم کم به این شکل درآمد.»
 
موسیقی پیشتاز آشیقی در قره داغ
وقتی می‌پرسم به نظر می‌رسد موسیقی آشیقی چنین روندی طی نکرده و با توجه به قدمت این موسیقی در منطقه آذربایجان، آشیق و موسیقی آشیقی همواره مورد قبول بوده، می‌گوید: « بله، موسیقی روستیک یا روستایی که شامل ساز آشیق؛ بالابان و زورنا بود، در روستاها و در مراسماتی مثل مسابقات کشتی‌ و چوگان‌ نواخته و اجرا می‌شد. مرکز اصلی و منبع اصلی موسیقی آشیقی هم همین محال «قره داغ» خودمان بود. موسیقی آشیقی قره داغ از موسیقی آشیقی جمهوری آذربایجان هم قوی تر و جلوتر بود. فکر می‌کنم با قاطعیت می‌توان گفت مرکز اصلی موسیقی آشیقی همین منطقه بود».
  نوازنده قارمون یعقوب اسفندی و رضا رضوی در تلویزیون تبریز سال 1364

مسیر موسیقی آذربایجانی در ایران
در دوره ای از تاریخ در سال 1937، استالین دستور خروج آذربایجانی‌هایی را که از ایران به شوروی آن زمان از جمله باکو و گرجستان و ارمنستان مهاجرت کرده بودند، می دهد. پدربزرگ و مادربزرگ من هم که در گرجستان بودند مجبور به بازگشت می‌شوند. این واقعه در رمان زیبای «گوموشو پئنجک» اثر «هاشم ترلان» به خوبی ترسیم شده؛ اینکه مردها رو جمع می‌کردند و می‌گفتند که برای برگشتن سه روز مهلت دارید و آنها برخی به تهران، برخی به تبریز و بعضا به روستاهایشان برگشته اند. این روند مهاجرت تا دوره پیشه وری ادامه داشته و بعدا متوقف شده است. خانواده استاد سلیمی نیز از همین مهاجرانی بودند که مجبور به بازگشت شدند و در ابتدا ساکن تهران شدند. نوازنده ها و موزیسین هایی که دوباره برمی‌گشتند اغلب در تهران، بهشهر، گنبد و بندر ترکمن و شهرهای دیگر ساکن می‌شدند. این افراد طبیعتا موسیقی و آموخته هایشان را هم با خود می‌آوردند و در مراسم ها و برنامه ها هم می‌نواختند و اجرا می‌کردند. از طرفی علاقمندان موسیقی آذربایجانی هم تشنه یادگیری بودند. این طور شد که یکی تار یاد می داد و دیگری ناغارا و موسیقی آذربایجانی در این سمت آراز هم پیشرفت کرد. رفته رفته تار و قارمون وارد مراسمات و عروسی‌های اینجا شد و به این ترتیب جمع نوازنده ها کامل شد و ارکستر درست کردند».
 پیانونوازی در منزل شخصی سال 1365

شیدای موسیقی در نوجوانی و آغاز نواختن‌ها
استاد رضوی وقتی به دوران نوجوانی‌‌اش برمی‌گردد از علاقه وافرش به موسیقی می‌گوید: «سال 54؛ پانزده سالم بود. در هنرستان برق می‌خواندم اما علاقه اصلی‌ام بدون اینکه دست خودم باشد موسیقی بود. اصلا دست خودم نبود ناخودآگاه به طرف موسقی کشیده می‌شدم. در آن سال‌ها شعرهای ابتدایی هم می‌گفتم. آن موقع برادرم ملودیکا خریده بود، وقتی سر کار می‌رفت، من می‌ماندم و ملودیکا. برمی‌داشتم و فوتش می‌کردم، بعد از مدتی متوجه شدم، آهنگ هایی خود بخود اجرا می‌کنم. آهنگی بود به اسم «شکوفه می‌رقصد از باد بهاری»، متوجه شدم خودبخود می‌توانم اجرا کنم. آرام آرام و رفته رفته نواختم و بعدا یک ارگ بادی خریدیم که با پنکه کار می‌کرد. البته یکبار برادرم عصبانی شد و ارگ را تکه تکه کرد. در هنرستان یک ارگ ایتالیایی داشتیم به نام تایگر. یک معلم پرورشی داشتیم به نام «فریدون ره نشین» که کتاب می‌نوشت و تئاتر  هم کار می‌کرد. هنرستان دو بالکن در طبقه بالا داشت که در یکی از آنها، همان ارگ را گذاشته بودند. ایشان کلید این سالن را به من داد و گفت هر وقت دوست داشتی برو آنجا ارگ بزن. دوستی هم داشتم به نام «وحید جهان بخش»، آکاردیونی داشت، آکاردیونش را به من می‌داد و می‌گفت ببر هر زمان خواستی بزن و تمرین کن. چون هیچ کس توان مالی آنچنانی نداشت. همه ندار و فقیر بودند. پول فروش نفت وارد کشور شده بود ولی هنوز به زندگی و سفره‌های مردم وارد نشده بود. اکثرا همه فقیر بودیم. نود درصد بچه‌ها در مدرسه‌ها با لباس‌های وصله شده و کفش‌های پاره و کهنه حاضر می‌شدند. زمستان که می‌شد در برف و بوران با آن کفش‌های کهنه و پاره به  مدرسه می‌رفتیم. خلاصه اینکه این چنین به طور تجربی نواختن را شروع کردم».
 
پیانو نوازی در دوران هنرستان
رضا رضوی آشنایی با پیانو و نواختن آن را با شوقی وصف نشدنی به خاطر می‌آورد: «در هنرستان که بودیم وقتی علاقه و استعدادم در موسیقی را دیدند، گفتند برو امور تربیتی که در خیابان شاه بود. آنجا اغلب هنرها وجود داشت؛ خط، نقاشی، مجسمه سازی، کلا تجهیزات داشت اما مربی نداشت. در یکی از اتاق ها هم پیانو داشتند، چشمم که به پیانو افتاد کم مانده بود سکته بزنم و پس بیافتم. بازش که کردم دلم غنج رفت؛ شروع به پیانو نوازی کردم، از خودم نت در می‌آوردم و می‌زدم، نت‌ها رو از اینجا و آنجا برمی داشتم و می‌زدم چون آموزشی ندیده بودم خودم آرام آرام یاد می‌گرفتم و تمرین می‌کردم.
 اجرا با آکاردئون

اجرا و حضور در تلویزیون تبریز
رضا رضوی در سال های 56 وارد تلویزیون یا همان صدا و سیمای تبریز می‌شود و عضو گروه موسیقی آذربایجانی می‌شود که اجراهایشان از تلویزیون پخش می‌شد، وقتی به آن سالها برمی‌گردد، ادامه می‌دهد: « وقتی در پیانونوازی کمی ماهر شده بودم، آقای «داستان پور» که اصالتا از باکو بود و مرد خوش تیپی هم بود از کارم خوشش آمد و از من دعوت کرد که عضو گروه کوچک ارکستری که در تلویزیون اجرا می‌کردند، بشوم. من هم قبول کردم و می‌رفتم و پیانو می‌زدم. نفر اصلی گروه مان که از موسیقی سر درمی آورد  هم همین آقای داستان‌پور بودند که در تبریز در مراسمات و عروسی‌ها می‌نواختند و تار قشنگی هم داشتند.»
 
 تاثیر استاد سلیمی بر موسیقی آذربایجانی در تبریز
از حضور استاد سلیمی در تبریز و همکاری با استاد می‌پرسم، می‌گوید: « اواخر سال 56، حکومت متوجه شده بود که باید کمی آزادی فرهنگی به مردم بدهد و ملت‌ها را در اجرای فرهنگ خودشان آزاد بگذارد و سرکوب نکند. بنابراین اجرا و انتشار آهنگ‌های آذربایجانی کم کم زیاد شد. استاد سلیمی را هم که در تهران فعالیت می‌کرد، دعوت کردند تا به تبریز بیاید و ارکستری را مدیریت کند و در تلویزیون فعال باشد. برای اینکه کمی سر و صدای مردم را کم کنند. استاد سلیمی از تهران آمد و در خانه‌های سازمانی ولیعصر اسکانش دادند، بعد از انقلاب هم به خانه‌های سازمانی ارتش منتقلش کردند. استاد سلیمی که آمدند در تلویزیون اجرا داشتیم و من هم همانطور که گفتم پیانو می‌زدم اما چون تجربی یاد گرفته بودم، نت خوانی نمی‌دانستم. روزی استاد سلیمی برگه نت را به دستم داد و گفت تمرین کن، قرار هست اجرا کنیم. من پیانو را خوب می‌زدم ولی نت نمی‌دانستم، نت هم مربوط به آهنگی بود به نام فانتزین که 3 قسمت داشت. خلاصه نت را گرفتم و ماندم چه کار کنم! نشستم و یکی یکی نت‌ها را یاد گرفتم. دوستی داشتم که با او به امور تربیتی رفتیم و به سختی تمرین کردیم و بالاخره یاد گرفتیم. بعد از انقلاب هم کتاب‌های زیادی در زمینه موسیقی چاپ شد که کمک زیادی کرد. در واقع پرشمارترین تاریخ انتشار کتاب موسیقی، زمان انقلاب و بعد از آن بود. قبل از ان کتاب آنچنانی وجود نداشت و یا اگر وجود داشت در دسترس نبود و فقط در دانشگاه‌ها تدریس می‌شدند. من هر کتابی که ترجمه می‌شد فورا تهیه می‌کردم و می‌خواندم؛ خلاصه بالاخره با تلاش خودم تئوری موسیقی را هم یاد گرفتم. هارمونی و کنترپوان و … را یاد گرفتم



http://eradehmellat.ir/fa/News/3610/استاد-«رضا-رضوی»-سازنده-سرود-رسمی-حزب-اراده-ملت-ایران-حاما-درگذشت
بستن   چاپ