رحیم حمزه
اکنون و اینجا، با توجه به تحولات رخ داده، ایجاب میکند جنبشهای اجتماعی نسبت به گذشته سمتوسوی متفاوتتری را در پیش بگیرند. به نظر میرسد شکل و شمایل جامعه نیز به نحو بارزتری همسو با این تحولات دچار تغییرات بنیادین گردیده است. ماهیت تحولات پارادایمی بوده و سرمشق جدیدی از دل جامعه سر بر آورده و گفتمان متناسب خود را مفصلبندی میکند. بازنگری در ساختارها نتیجه قهری این اتفاق است، در غیر این صورت خودبهخود فرو خواهند پاشید. مهمترین ساختار موجود در یک جامعهی متشکل از انسانها، قدرت است. قدرت اگر میخواهد فرو نپاشد نیاز به بازسازی خود بر تراز سرمشق جدید دارد. در واقع گفتمان، به تعبیر فوکو مجسمکننده معنا و ارتباط اجتماعی و شکلدهنده ذهنیت و ارتباطات اجتماعی - سیاسی (قدرت) است. با تغییرات گفتمانی، فرایندهای قدرت نیازمند بازسازی مستمر هستند.
در این میان، تقابل ارادهها، منطقها و منافع و... ظهور میکند و در صورت تشدید بحرانهای هزینهزا به وجود میآورد و کلیت جامعه را تحتتأثیر قرار میدهد و این دقیقاً تبیینِ اتفاقی است که در کشور میبینیم. قسمت بد ماجرا آنجایی است که مدیریت بیشتر در دست کسانی قرار گرفته که فاقد کمترین اراده جهت تدبر در احوال جامعه هستند و نمیاندیشند که مجموعه این بحرانها میتواند چه سرانجام شومی برای این ملک و ملت رقم زند و قسمت خوب ماجرا آنجایی است که گفتمان جدید برساخته خود مردم بوده و اراده معطوف به تدبیر در آن موج میزند. اگر تقابلها جدی گرفته نشود و تعامل جای آن را نگیرد... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.