مقوله دموکراسی و فرآیند گذار نظام های غیردموکراتیک؛ امروزه موضوع مهمی در جامعه شناسی سیاسی است که مورد توجه بسیاری از محققین به خصوص بعد از موج سوم قرن بیست و یکم قرار گرفته است. این نوشتار بر آن است که با ابهام زدایی از واژه ی دموکراسی معانی و ابعاد مختلف آن را بیان کند.
دموکراسی در غرب در چهارچوب لیبرالیسم؛ وقوع پیوست و جای خود را باز کرد. در عین حال در جامعه ی غربی حوزه ی دین حوزه ای خصوصی است که در حوزه ی عمومی و مسائل اجتماعی و سیاسی دخیل نیست. اما در ایران به دلیل نقش پر رنگ دین و مذهب در طول تاریخ ایران و نقش هدایت گر روحانیون در مسیر تاریخ، دین و تاریخ، دین و اجتماع، دین و اقتصاد، دین و فرهنگ، دین و غرف و به ویژه دین و سیاست مقوله های تفکیک ناپذیرند.
دموکراسی هم از ابتدای تولد و شک گیری در ایران از مشروطیت تا به حال در یک چهارچوب ی دینی- اسلامی (از نوع شیعی که در مقایسه با سنی ها اعقتاد بیشتری به ملازمه ی دین با حکومت دارند) حرکت کرده و به همین دلیل با دموکراسی از نوع لیبرالی تفاوت بسیاری دارد. بعد از انقلاب57 هم با بیان جمهوری اسلامی به عنوان شکل و محتوای نظام دموکراسی در معنای حداقلی خود شکل گرفت دموکراسی حداقلی که باید همراه و متناسب با محتوای اسلامی بودن نظام گام بردارد و برای تضمین اسلامی بودنش تحت نظارت ولایت فقیه و سایر متعلقات و وابسته های آن قرار گیرد.
در نتیجه نمی توان انتظار داشت دموکراسی به همان شکل غربی و لیبرالی با گرایش اندیویدوآلیستی در نظام سیاسی ایران با جهت گیری اسلام گرایانه اعمال شود چون با تفاوت و اختلاف در چارچوبه ی عملی و نظام های ارزشی در ایران می توان یک شبه دموکراسی محدود اسلامی دانست. که این نظام دموکراتیک فرع بر حکومت اسلامی و زیرمجموعه ی آن است و به شیوه ای متفاوت ظاهر می گردد.
امروزه در آغاز سده ی بیست و یکم میلادی چنین به نظر می رسد که دموکراسی به عنوان نظام سیاسی بلامنازع در حال گسترش در سراسر جهان باشد. امروزه مبحث نظری گذار به دموکراسی و زمینه های اجتماعی آن مهمترین مبحث در جامعه شناسی سیاسی به شمار می رود و حتی می توان گفت که با توجه به اهمیت این مبحث، جامعه شناسی سیاسی چیزی جز جامعه شناسی زمینه های گذار به دموکراسی نیست. با افزایش شمار دموکراسی ها در ربع قرن اخیر دامنهی نظریه پردازی درباره گذار به دموکراسی نیز به شیوه بی سابقه ای گسترش یافته است. برخی از نویسندگان از امواج پی در پی گذار به دموکراسی هر صحنه ی جهانی سخن گفته اند. هر موج دموکراسی مجموعه تحولاتی از که درطی مدت زمان نسبتاً معینی در دورن نظام های سیاسی گونانگونی در جهت پیشرفت فرایند های دموکراتیک رخ می دهد.
ساموئل هانتینتگون نویسنده آمریکایی از سه موج دموکراسی سخن به میان آورده است: موج اول: از1828 تا1926، موج دوم: 1926 تا1975 و موج سوم از1975 به بعد موجب گذار از رژیم های غیردموکراتیک به نظام های دموکراتیک در مناطق گوناگون جهان شد، در موج سوم کشورهای بسیار زیادی به دموکراسی روآوردند.
طبعاً در خصوص دلایل و علل دموکراتیزاسیون و گذار به دموکراسی نگرش های گوناگونی پیدا شده است. نگرش نهفته در پس نظریه امواج دموکراسی نگرش سرایت دموکراسی ازمنطقه ای به منطقه ی دیگر در سطح جهان یا دست کم در درون مناطق فرهنگی- جغرافیایی خاصی است.
برخی دیگر از صاحب نظران بر نقش جهانی شدن اقتصاد و فرهنگ و ارتباطات و تأثیر آن برگسترش جامعه ی مدنی در سطح جهانی، تقویت گفتمان حقوق بشر و حمایت از جنبش های دموکراتیک در مناطق گوناگون جهان سخن به میان می آورند.
دموکراسی چیست؟
برای دموکراسی در طی این نیم قرن گذشته معانی متعددی بیان شده است از جمله: حکومت مردم، حکومت نمایندگان مردم، حکومت حزب مردم، حکومت اکثریت، دیکتاتوری پرولتاریا، حداکثر مشارکت سیاسی، رقابت نخبگان بر سر کسب آرای مردم، نظام چند جزبی، کثرت گرایی سیاسی و اجتماعی، حقوق برابر شهروندی، آزادی های مدنی و سیاسی، جامعه ی آزاد، جامعه ی مدنی، اقتصاد بازار آزاد، هر چه در بریتانیا یا آمریکا انجام می دهند پایان تاریخ یا هر چیز زیبای دیگر.
در عین حال که بسیاری از این تعاریف مشترکند و با یکدیگر همپوشی دارند بسیاری از آن نیز با یکدیگر ناسازگارند. رایج ترین این تقابل ها عبارتند از: دموکراسی به منزلهی مفهومی توصیفی[1] یا مفهومی تجویزی[2]؛ دموکراسی همچون رویه ای نهادی یا ایده آلی هنجاری؛ دموکراسی مستقیم در مقابل دموکراسی نمایندگی؛ دموکراسی نخبه گرا در مقابل دموکراسی مشارکتی؛ دموکراسی لیبرال در مقابل دموکراسی غیرلیبرال (پوپولیستی، مارکسیستی، رادیکال)؛ دموکراسی مشورتی[3] در برابر دموکراسی توده ای؛ دموکراسی سیاسی در مقابل دموکراسی اجتماعی[4]؛ دموکراسی به عنوان حقوق فردی یا خیرجمعی؛ دموکراسی به منزله ی تحقق برابری یا توافق در مورد تفاوت. تمامی این تعاریف بیانگر مجادله انگیز و بحث انگیز بودن دموکراسی است که هیچ تعریف مشخصی که اساساً در آن توافقی وجود داشته باشد، در درست نیست.
مفهوم دموکراسی به حکومت و مردم باز می گردد و حکومت باید به دست مردم و برای مردم باشد دموکراسی به طور کلی به عنوان یک ارزش اجتماعی و سازمان سیاسی ریشه در یونان باستان دارد و مبنای اولیه دموکراسی حکومت مستقیم توده مردم بوده است در اوخر قرن18 بعد از انقلاب آفریقا مسئله دموکراسی غیرمستقیم مطرح شد و با ظهور انقلاب فرانسه و تبلور مفهوم قدرت مردمی مسئله گسترش دموراسی بر سایر گروه ها مطرح شد به دنبال این مسائل متفکرانی مانند جان لاک و مونتسکیو مسئله محدود شدن قدرت دولت و تفکیک قوا را به هدف تقویت دموکراسی غیرمستقیم مطرح کردند لاک روسو با طرح دموکراسی مستقیم بر نقش توده مردم تأکید کرد در اواسط قرن نوزدهم مسئله دموکراسی توده ها خطر حاکمیت عوام را تجلی کرد با نهادینه شدن دموکراسی و سازمان های سیاسی آن اصول دموکراسی مقبولیت عام یافت در قرن 20 زنان در دایره دموکراسی قرار گرفتند. رابردال تحلیل می کند که استقلال دموکراسی در دولت های جدید نهادهای سیاسی را توسعه بخشید و دموکراسی غیرمستقیم جدید از سایر نظامهای سیاسی متمایز است.
او دموکراسی غیرمستقیم را مبتنی بر انتخابات آزاد و منصفانه و در برگیرنده، همه افراد همراه با آزادی بیان و دسترسی همگان به اطلاعات و استقلال جمعیت ها می داند. استقلال دموکراسی سیاسی را در جوامع مدرن عمده تر در سطحی پیشرفته از توسعه سرمایه داری اتفاق افتاد و گذار به دموکراسی همراه با نوسازی سرمایه داری به مثابه بخشی از پیشرفت و ترقی در نظر آمد. گسترش دموکراسی همچنین در قرن20 در جوامعی تمرکز یافت که تحت سلطه تولید سرمایه داری بودند اما روند گذار به دموکراسی در جهان کمونیستی محدودتر بود شکل شورایی شوروی سابق اگر چه نام خود را دموکراسی سوسیالیستی گذاشت اما با دموکراسی واقعاً فاصله داشت در نظامهای کمونیستی در اروپای شرقی از یک طرف تشکل های مردمی راه برای دموکراسی باز کرد و از طرف دیگر رابطه میان دیکتاتوری سیاسی و نشانه های در حال رشد دموکراسی مدنی الگوی خاص خود را برای ایجاد اشکال توسعه سیاسی فراهم آورد. روند گذار به دموکراسی با روایت های مختلف بیان شده است. هانتینکتون سه موج دموکراسی در صحنه جهانی بیان می کند.
موج اول: از سال1320 تا پس از جنگ جهانی اول
موج دوم: از جنگ جهانی دوم تا سال1960
موج سوم: از سقوط دیکتاتوری در پرتغال و یونان تا 1980
رابرت دال نیز 3 دوره مختلف رشد سلطه چندگانه را مطرح کرد. اشمیتر چهار دوره را بیان کرد. تقویت نوعی تمایل جهانی برای گذار به دموکراسی در سال 1970 و1980 و فشارهای فزاینده برای تحقق یکپارچگی اقتصاد جهانی بر اساس سرمایه داری چارچوب مشخص را برای گذار به دموکراسی جوامع اروپایی شرقی فراهم کرد اما مشکلات استمرار گسترش دموکراسی در این جوامع متفاوت با جوامع سرمایه داری است، همچنین سلطه کمونیست بر دوره گذار به دموکراسی در اروپای شرقی اثر گذاشت.
الگوهای دموکراسی
1- دموکراسی کلاسیک آتن
در دولت شهرهای یونان دموکراسی از نوع مستقیم بوده است. ارسطو در کتاب سیاست می گوید پایه حکومت دموکراسی آزادی است و در دموکراسی مردم از آزادی برخوردارند. خصوصیات اصلی این دوران عبارت است از:
1. شهروندان در امور قضایی و قانونگذاری مستقیماً مشارکت دارند.
2. قدرت حکومت در دست مجمع شهروندان است.
3. محدوده قدرت حکومت تمامی امور عمومی شهر را شامل می شود.
4. هیچ فردی نمی تواند به استثنای مناصب نظامی دوبار عهده دار منصبی شود.
5. شهروندان عادی را هیچ امتیاز خاصی از صاحب منصبان دولتی متمایز نمی سازد. براین اساس همه به تناسب فرمانبرداری یا فرمانروایی می کنند و وحدت و یگانگی، مشارکت و محدود بودن نظام شهروندی وجه تمایز دموکراسی کلاسیک آتن است.
تکامل دموکراسی حمایتی
با قدرت گرفتن تدریجی دولت منتهای اندیشه سیاسی، تلاش هایی برای محدود کردن قدرت دولت انجام دادند و نظریه دموکراسی حمایتی با محدودیت بخشیدن به نهادهای دموکراتی درصدد برآمد تا حکومت شوندگان از استبداد دولت مصون بدارد. حکومت به عنوان ابزاری در خدمت دفاع از زندگی- آزادی- دارایی شهروندان است. به طور کلی در دموکراسی حمایتی شهروندان برای کسب اطمینان از اینکه حکومت گران سیاستهایی را منطبق با منافع شهروندان انجام می دهند خواهان کسب حمایت دولت مردان و حمایت از یکدیگرند. خصوصیات اصلی این دموکراسی عبارتند از: 1- حمایت متعلق به به مردم است اما به نمایندگانی واگذار می شود که به گونه ای مشروع کارکردهای دولت را انجام دهند. 2- حکومت از لحاظ قانونی محدود و غیرشخصی است و در میان سه قوا تقسیم می شود. 3- دولت از جامعه مدنی جداست.
شکل گیری دموکراسی تکاملی: الگوی رادیکال از دموکراسی تکاملی
در روایت های هابز و لاک حاکمیت از مردم به دولت انتقال یافته ولی روسو معتقد است حاکمیت از مردم ناشی می شود و در ورای آن باقی می ماند و شهروندان از برابری سیاسی و اقتصادی برخوردارند. خصوصیات این دموکراسی عبارتند از: 1- وظایف قوه مقننه و مجریه تقسیم می شود 2- قوه مقننه متشکل از مشارکت مستقیم شهروندان در گروه های عمومی است. 3- مناصب در دست فرمانروایان است. 4- مناصب اجرایی به صورت مستقیم انتخاب می شود.
الگوی دموکراسی تکاملی
میل طرفدار دموکراسی نیرومند است که خطرات ناشی از حکومت فراگیر و مداخله گر را از میان بردارد و راه حل او به حداقل رساندن مداخله دولت است که هم موجب تکامل خویشتن و ایجاد شهروندانی متعهد و آگاه می شود از خصوصیات این دموکراسی عبارتند از1- جامعیت مردمی با حق رأی همگانی 2- تفکیک آشکار مجمع پارلمانی از بروکراسی دولتی 3- اعمال محدودیت برقدرت دولت تفکیک آن از طریق کنترل قانونی.
الگوی دموکراسی سوسیالیستی
مارکس و انگلس به این چنین الگویی معتقد بودند آنها بیان داشتند که در دنیای سرمایه داری صنعت خانه دولت می تواند بی طرف باشد و نه اقتصاد آزاد و اینان راه حل ساخت طبقاتی را ارائه دادند. براساس این الگو (سوسیالیسم و کمونیسم) تکامل آزادی همگانی در گرو تکامل آزادی هر یک از آنهاست. پایان استثمار لازمه آزادی است که منجر به برابری سیاسی و اقتصادی می شود. خصوصیات این الگو1- تبعیت کارکنان دولت از انتخاب دوری و عزل وکالت از جانب جامعه 2- توزیع مناصب اداری به صورت چرخشی یا انتخابی است. 3- وفاق، پایه اصلی تصمیم گیری در همه امور.
نخبه گرایی رقابتی و دیدگاه تکنوکراتیک
این نوع دموکراسی، عملاً حکومت سیاستمداران و روشی برای انتخاب نخبگان سیاسی کاردان و دارای بینش که می توانند قانونگذاری کنند و تصمیمات ارادی بگیرند حکومت پارلمانی توأم با قوه مجریه قوی، وجود رقابت میان نخبگان سیاسی و احزاب، سلطه ی سیاسی حزبی بر پارلمان از خصوصیات این نوع دموکراسی هستند.
تکثرگرایی سرمایه داری صنفی و دولت
در این الگو، دولت با حفظ قدرت از طریق اقلیت ها، آزادی سیاسی را تأمین می کند. تکثرگرایی به دو نوع کلاسیک و نو تقسیم می شود. ویژگی های نوع کلاسیک عبارتند از: حقوق شهروندی، آزادی بیان، تشکیلات، نظام موازنه و… ویژگی های نوع نو عبارتند از: وجود گروه های فشار متعدد، مقررات قانونی در بافتی از فرهنگ.
دموکراسی حقوقی
این الگو تلفیقی از لیبرالیسم نو و محافظه کاری نو است. هدف اصلی این الگو، تحقق جامعه ی بازار آزاد توأم با دولت حداقل است. رابرت نوزیک معتقد است که فقط افراد می توانند درباره ی آنچه می خواهند داوری نمایند پس هر چه دولت کمتر دخالت کند بهتر است. خصوصیات این الگو عبارتند از: 1- حاکمیت قانون 2- حداقل مداخله ی دولت در جامعه مدنی و خصوصی.
دموکراسی مشارکتی گذار از دموکراسی های نمایندگی لیبرال دموکراتیک
الگوهای قبلی تأکید زیادی بر لیبرال دموکراتیک یا دموکراسی غیرمستقیم داشتند. این نظریه در نتیجه ی وابستگی دموکراسی لیبرال به دارایی نابرابر و گرایش تجربه ی مارکسیستی در مورد دموکراسی مستقیم به تمرکز قدرت و توتالیتاریانیسم ایجاد شد. سی. پی. مکفسون در زمره ی اولین نظریه پردازان دموکراسی مشارکتی است که دو پیش شرط را برای آن بیان می کند:1- تغییر درآگاهی مردم 2- تغییر در ساختار جامعه. از خصوصیات این الگو عبارتند از: 1- مشارکت مستقیم شهروندان در تنظیم نهادهای اصلی جامعه 2- فعالیت احزاب مشارکتی در قالب ساختار پارلمانی.
[1] – descriptive.(1
[2] – prescriptive.(2
[3] – deliberative democracy.(3
[4] – consensual democracy.(4