اراده ملت، فائزه صدر: بدنه علمی کشور روزهای سختی را پشت سر می گذارد. از انتشار اخباری مبنی بر اخراج اساتیدی که با جامعه همراهی دارند و جذب 15 هزار نفر هیات علمی همسو با نگاه سیاسی حاکم، تا خبر استخدام یک مداح به عنوان استاد ادبیات مقاومت در دانشگاه تهران؛ همه ضرباتی ناامید کننده بر جایگاه نهاد دانشگاه در جامعه است. هفته ها پیش انتشار فیلمی که تمایل صددرصدی رتبه های برتر کنکور به مهاجرت را نشان می داد، جامعه را متوجه این نکته کرد که حتی نخبگانی که سال ها برای رسیدن به عالی ترین جایگاه در دانشگاه های کشور تلاش می کنند، فضای آکادمیک ایران را برای ادامه تحصیلات عالی خود مناسب نمی بینند و منتظر فرصتی برای مهاجرت هستند. اراده ملت به بهانه حال ناخوش دانشگاه های ایران، گفت و گویی با مهدی مطهر نیا، استاد دانشگاه و پژوهشگر انجام داده که در ادامه می خوانید:اساتید ستون دانشگاه هستند / در ایران آینده، ادراک مهمتر از مدرک خواهد بود اخراج یا عدم ارائه درس به برخی از اساتید دانشگاه موضوع جدیدی نیست ولی این مساله در هفته های گذشته برجسته شد. با توجه به اینکه شما هم کنار گذاشته شدن از آنتن تلوزیون و کرسی تدریس دانشگاه را تجربه کرده اید چه نگاهی به پاکسازی در نظام آموزش عالی دارید؟ دانشگاه هایی که تنوع و تکثر نگاه های سیاسی را از دست می دهند، در آینده چه فضایی را تجربه خواهد کرد؟از مرحله نخست انقلاب، دانشگاه به عنوان نهادی رقیب در برابر نوع تدریس اسکولاستیک مطرح شد. چراکه حوزه های دینی، نظام تربیتی و قضایی خاص خود را دارند.زمانی در کلیسای کاتولیک نیز آموختن زبان لاتین ممنوع بود و نظام ایدئولوژیک حاکم بر غرب در ده قرن حاکمیت کلیسا، اجازه نمی داد افراد به دنبال ایجاد فضایی باشند که بتوانند بر اساس آن فضا نوعی ارتباط معنادار با علوم جدید داشته باشند.زیرا علم از جهت گیری های انسان گرایانه و اومانیستی برخاسته بود و انقلاب اومانیستی به انقلاب عصر روشنگری و نهضت بزرگ اعتراض مذهبی پیوند خورده بود. دانشگاه ها مانند دادگاه های مدرن یا هنر جدید، دارای نگرش های متفاوتی از نگرش دینی بودند. از این رو دانشگاه به عنوان رقیب آموزش در نهاد های دینی شناخته می شد.نخست افرادی مثل سنت اندروز آمدند و خواستار استقلال کامل حوزه سیاست شدند تا دین دخالتی نکند و سیاست نیز نهاد دین را به رسمیت بشناسد و در آن دخالتی نکند. پادشاهان رم پذیرفتند ولی دیانت بود که آرام ارام سیاست را در چهارچوب قدرت خود به دست گرفت و بر آن چیره شد.سپس دانشگاه ها و نوع نگرش دانشگاهی را در ارتباط با جامعه خودی نادیده انگاشت. برونئو یا جان ویکلیف یا یان هوس و مهمتر از همه مارتین لوتر و کالون همگی کشیش بودند. اگر آن ها وارد عرصه دانشگاهی و نگرش جدید می شدند، اخراج یا به دادگاه های تفتیش عقاید کشیده می شدند. همانطور که بورونئو و یان هوس را زنده زنده در آتش سوزاندند.حوزه دینی در عصر جدید تلاش می کند نه مثل عصر قدیم، بلکه به گونه ای دیگر نفوذ خود را در حوزه های فکری گسترش دهد. فشار بر حذف اساتید قدیمی و ارسال دانشجویانی گزینش شده به جهت تربیت و جایگزینی با اساتید قدیمی از این جمله است.مطالعه علوم در میان این گروه با جهت گیری ایدئولوژیک همراه است. افرادی از این جمع که به مدارک دست پیدا می کنند با از میدان به در شدن اساتید قدیمی جایگزین آنها می شوند.در کشور ما این جابجایی آنچنان ساده و بدون چالش اتفاق می افتد که در دوره های مختلفی شاید اخراج اساتید بودیم و این روند هیچ وقت قطع نشد. این نگاه از سوی نهاد های مختلف پشتیبانی می شود از این رو تصمیمات خود برای دانشگاه های کشور را به راحتی اجرا می کند.طبقاتی شدن آموزش، نوع پذیرش دانشجو در دهه های گذشته و سیر اخراج اساتید از ابتدای انقلاب تا امروز از تلاش نهادهای دینی برای تغییر کارکرد اصلی دانشگاه خبر می دهد.در ابتدای انقلاب 57 شاهد انقلاب فرهنگی بودیم، در سال های بعد اساتید مختلفی به بهانه هایی واهی حذف شدند. عدم موضع گیری روسای دانشگاه و اساتید همکار در این برهه ها از تلخترین بخش های این پروسه بود.جامعه در دهه های گذشته در برابر آسیبی که به نهاد واقعی علم در کشور وارد می شد، موضع گیری نکرد و حتی تحت تاثیر تبلیغات، نسبت به این تغییرات خوش بین بود. مردم در دهه های گذشته اساتید اخراجی و دانشجویان محروم را افرادی ضد ارزش ها شناخته بود و نسبت به تهی شدن دانشگاه از پایه های علمی حساسیت نشان نمی داد. به همین دلیل مطبوعات و رسانه ها نیز کمتر به این موضوع مهم می پرداختند.اما امروز زمانه فرق کرده است. مردم اساتید اخراجی را در تقابل با ارزش های دینی و سیاسی خود نمی بینند و چون گذشته نسبت به دانشجوی معترض نگاهی بدبینانه ندارند.ارزش های انقلابی ابزاری در اختیار مدعیان انقلابی گری است / دانشگاه های که تربیت نیرو برای تحکیم نظام حاکم را دنبال کنند از اجرای اهداف ذاتی خود دور شده اندامروز جایگاه دانشگاه در جامعه لغزان است. باید در تحقیقی عینی به این موضوع پرداخت. اهمیت دانشگاه به وجود اساتیدی است که دارای ویژگی های استادی در معنای واقعی کلمه هستند. حضور چنین اساتیدی برای دانشگاه ضرورت عینی دارد. اما امروز معیار سنجش اساتید چیست؟سال ها است دانشگاه ها در سنجش اساتید دچار نوعی نابسامانی متمایل به پاکسازی است. حتی اراده به یک دست سازی در دانشگاه ها شامل خودی ها نیز شده است. به این معنا که اگر امروز عناصر گفتمان انقلابی در حال ورود به دانشگاه ها هستند، این طیف تنها بخش کوچکی از بدنه اصولگرایی هستند. شاهد ایجاد فضایی در دانشگاه ها هستیم که قشر وسیعی از اساتید حتی خودی ها از میدان به در خواهند شد.در بهمن ماه 1399 ابلاغ اجبار به بازنشستگی و یا بازخریدی را دریافت کردم. مراتبی پیش آمد که من توانستم با رجوع به دادگاه و گرفتن حکم تا حدود زیادی با این اجبار مقابله کنم ولی هنوز دانشگاه حکم دادگاه را نپذیرفته و مقاومت کرده است. این رفتار دانشگاه به حمایت و مستولی شدن نهادهای قدرت و تندروها بر دانشگاه اشاره دارد.اساتید ستون دانشگاه هستند. افرادی از یک جناح خاص می خواهند موقعیت دانشجو تا استاد را در دانشگاه ها را قبضه کنند. عناصر خود را به عنوان استاد وارد دانشگاه می کنند یا با مداخله در قوانین آموزشی و قواعد کنکور می خواهد نسلی را از این دانشگاه ها برسازد که اساتید مورد اعتمادشان را تامین کند یا نیروهای سیاسی مد نظر خود را در این بستر پرورش دهند.این رفتار بر اساس نوع نگرش افرادی است که می خواهند تنها یک جناح خاص بر دانشگاه ها حاکم شوند. عناصر قدرت می خواهند از طریق چنین دانشگاه هایی اشخاصی را برسازد و برای آینده قدرت علمی لازم برای نفوذ در ارکان قدرت سیاسی و نیروهای اجتماعی را داشته باشد.امروز این امر تا حدودی صورت پذیرفته است و ما در مرحله میانی این اراده قرار داریم. از این رو می توان در آینده شاهد حرکت جامعه در محدود سازی دانشگاه ها باشیم. چرا که در فضای به وجود آمده کیفیت علم و مدرک صادر شده از دانشگاه ها جایگاه گذشته را در میان افکار عمومی نخواهد داشت.پیش از این دانشگاه های ایران در برابر دانشگاه های برتر دنیا مورد سنجش قرار می گرفت و بعضا جایگاه مطلوبی را احصا نمی کردند، اما امروز دانشگاه ها در درون جامعه ایران جایگاه ندارد. پیش بینی می شود حتی دانشگاه های دولتی کشور پس از اجرای تغییرات و مداخلات مد نظر گروه حاکم بر قدرت، با جامعه ای روبرو شود که به دانشگاه گرایشی ندارند و تلاش می کنند به صورت آزاد علم بیامورند. در ایران آینده، ادراک مهمتر از مدرک خواهد بود.محیط آکادمیک خصوصیاتی منحصر به فرد دارد. آیا می توان پیش بینی کرد که جذابیت دانشگاه و قدرت نهاد علم بر طیف نئو انقلابی تاثیر بگذارد و در آینده شاهد تغییرات محسوسی در نگاه های این جریان باشیم؟ آیا می توان گفت گروهی که با هدف پاکسازی و یکسان سازی دانشگاه ها وارد فضای آکادمیک شده اند، در آینده تحت تاثیر این محیط قرار می گیرند؟خود ما از نسل انقلابیون بودیم، دیدگاه های انقلابی داشتیم و امروز هم به بسیاری از آن عقاید پایبند هستیم. من در سال 1365 به عنوان دانشجوی ممتاز کنکور وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شدم.زمان برای تغییر این نسل کافی بود ولی شاهد تغییر نبودیم. تغییر بیرون از دانشگاه رخ خواهد داد و بر دانشگاه استیلا پیدا خواهد کرد. چرا که بافت موقعیتی کنونی با دهه 60، 70 و 80 متمایز است. این تمایز های انباشته شده آنقدر زیاد است که تنه به تنه تفاوت می زند.اگر در قدیم افرادی مثل سعید حجاریان، سمتی، مصطفی تاجزاده، میرعرب، محمدرضا تاجیک و خود من وارد دانشگاه می شدیم و اتمسفر گفتمانی حاکم بر دانشگاه ما ها را تغییر می داد، به این دلیل بود که ما نسلی دیگر بودیم. ما با ورود به دانشگاه سعی کردیم ادراک کنیم. ما می خواستیم فهم کنیم و به فکر افزایش دانایی بودیم. فکر استفاده از ابزار قدرت برای حاکم شدن بر جمعیتی، در سر ما نبود. امروز مساله طیف نوانقلابی در ورود و تسخیر دانشگاه ها، استفاده از ابزار مدرک برای کسب قدرت و گرفتن مقام ها و میز ها است. این وضعیت دانشگاه را به حال نامساعدی می کشاند.آنچه که اکنون رخ می دهد در راستای استقرار آن نگرش های انقلابی نیست. بسیاری از انقلابیون امروز دیگر سپر ارزش های انقلابی نیستند. بلکه ارزش های انقلابی ابزاری در اختیار مدعیان انقلابی گری است تا به مدارج قدرت برسند. افراد آگاهانه با گفتمان انقلابی گری همراه می شوند تا در مدارج قدرت جایگاه ویژه ای کسب کنند. این طیف نمی داند در جای چه کسانی نشسته است!من شاگرد پدر جامعه شناسی سیاسی ایران بودم. وقتی ما در جایگاه استادی قرار گرفتیم بدون اخذ اجازه از اساتید پا به کلاس نمی گذاشتیم. وقتی درس نوسازی و دگرگونی سیاسی را به صورت موازی به من و استادم دادند. روز درس، سر کلاس اش حاضر شدم، در زدم و از وی کسب اجازه کردم تا با اجازه ایشان سر کلاس بروم. آیا این اخلاقیات علمی در طیف انقلابی که وارد دانشگاه ها شده اند وجود دارد؟!امروز دانشگاه های برجسته کشور مثل دانشگاه تهران، شهید بهشتی، علامه، تربیت مدرس و... در رنکینگ جهانی جایگاه مطلوبی ندارند. اساتید ستون دانشگاه هستند. چه کسانی به جای ناتل خانلری، مرحوم عمید، حمید عنایت، آقای ممتاز و دیگر اساتید در مسیر دانشگاه ها قرار گرفته اند؟! چطور این دانشگاه ها باید همان جایگاه قبلی را داشته باشند!همانطور که حوزه با مراجع بزرگ خود و مجتهدین عالی مقام اش شناخته می شود، ستون دانشگاه نیز اساتید اندیشمند، صاحب نام و دارای سبک و سخن است. دانشگاه باید مسائل ملی را حل کند و نیروی انسانی تربیت دهد که توانایی ایجاد توسعه ملی را داشته باشند. دانشگاه های که تربیت نیرو برای تحکیم نظام حاکم را دنبال کنند از اجرای اهداف ذاتی خود دور شده اند.شاهد طبقاتی شدن آموزش در نظام آموزش و پرورش بودیم. به طوری که امروز عموما فرزندان خانواده های کم برخوردار به مدارس دولتی می روند. فرزندان نیروهای مسلح مدارس خود را دارند، افرادی با ضریب هوشی بالا به مدارس ویژه می روند. حتی مذهبیون سنتی مدارس خاص خود را تاسیس کرده اند. امروز پای آموزش طبقاتی به دانشگاه ها رسیده و در این مرحله نه تنها طبقه اقتصادی افراد بلکه نظام فکری و اندیشه ای فرد او را از تحصیل در برخی از رشته ها و یا ورود به بعضی از دانشگاه ها باز می دارد. حذف طبقات متوسط از نظام آموزش عالی کشور چه تبعاتی به دنبال دارد؟باید دید خروجی نظام آموزشی کنونی چیست؟ آیا این نگاه حاکم بر عرصه آموزش در کشور، طی چهل سال گذشته اندیشمند بزرگی به جامعه ایران و جهان تقدیم کرده است؟ هر چه که می گذرد حوزه علم از منظر کیفی محدود و از منظر کمی فربه تر می شود.جمعیت ایران رو به کاهش است و وجود صندلی های خالی در دانشگاه ها هشدار است. ایلان ماسک 6 فرزند دارد ولی امروز در ایران هیچ انسان صاحب اندیشه ای نمی تواند بیش از دو فرزند را پشتیبانی کند.دانشگاه های کشور به روزی افتاده اند که دانشجو برای دفاع از پایاننامه ارشد یا دکتری و چاپ هر مقاله ای در داخل یا خارج از کشور می باید حدود 50 میلیون تومان بپردازد. در دانشگاه آزاد در یک ترم باید برای دفاع از رساله 75 میلیون تومان پرداخته شود! این دانشجو ها بدون اینکه در پایاننامه یا رساله خود چیز جدیدی به علم افزوده باشند، مدرک دکتری می گیرند. هیچ توجه دقیقی نمی شود که این دانشجو مقاله یا رساله اش را خودش نوشته است یا نه! چون دانشگاه ها به پول احتیاج دارند.امروز بسیاری از دارندگان مدارک دکتری وقتی در برابر آینه می ایستند، بهتر از هر کسی می دانند که شایسته این عنوان نیستند. من سال ها پیش از انفجار نادانی سخن گفتم، علم موضع گیری سیاسی ندارد. استاد می تواند بیرون از دانشگاه همانند هر شهروندی یک انسان سیاسی باشد ولی سیاست و سیاست زدگی را نباید وارد محیط دانشگاه کرد و از تریبون دانشگاه برای اهداف سیاسی استفاده کرد.لیسانس مصرف کننده علم است. فوق لیسانس توزیع کننده علم است. دکتری تولید کننده علم است. اما بیشتر دارندگان مدرک دکتری از دانشگاه های کشور، حتی یک واژه نساخته اند، نظریه ندارند و یک دیدگاه یا گام جدید به علم اضافه نکرده اند. دانشگاه های ما از منظر علمی تهی شده است و آشکارا مدرک می فروشد.وقتی جامعه می بیند که اعتماد و اعتباری به این مدارک نیست، دیگر حاضر نخواهد بود برای حضور در چنین دانشگاهی هزینه بدهد. طبقاتی شدن آموزش علم را خصوصی می کند و افراد از این پس به دنبال اساتید فن می گردند و سبک منتوری افزایش پیدا خواهد کرد. این وضعیت در قرون 14، 15 و 16 میلادی در اروپا شکل گرفت. هابز، لاک، روسو، کانت و بسیاری از فلاسفه بزرگ معلم های سرخانه بودند و دانشجویان خصوصی داشتند. در چنین فضایی به مدرک اندیشیده نخواهد شد و ادراک اهمیت بیشتری پیدا می کند.مدرک گرایی جزام علم است / علم موضع گیری سیاسی نداردآیا تا به حال شنیده اید که گفته شود دکتر لاک؟! دکتر هابز؟! در چنین فضایی مدرک اهمیت نخواهد داشت. اگر لاک معروف می شود به دلیل اندیشه اوست نه به واسطه مدرک تحصیلی اش. کانت به دلیل سنجش خرد ناب اش معروف می شود. روسو بابت قرارداد اجتماعی اش مشهور است، این اندیشمند به مدرسه نرفته بود و به دانشگاه پا نگذاشت. او الفبا را در خانه آموخته بود و به ژان ژاک روسو پدر فکری انقلاب کبیر فرانسه تبدیل شد.مدرک گرایی جذام علم است. در طی دو دهه آنقدر مدرک تحصیلی دانشگاهی صادر شد که امروز دیگر داشتن مدرک برای مردم مهم نیست. امید می رود از این پس اندیشه و علم برای جامعه مهم باشد تا مدرک. جامعه باید ببیند اتمسفر فکری مطهرنیا در مسیر حل مسائل جامعه است یا نه؟! بسیاری از کسانی که امروز در جهان شهره اند مثل زاکربرگ، ایلان ماسک یا استیو جابز و بیل گیتس، عنوان دکتر و مهندس ندارند. بسیاری از آن ها دانشگاه های بزرگ جهان را رها کرده اند، زیرا به نظر آن ها با آن درجه از هوش و خلاقیت، آن نظام های آموزشی نقصی داشت و برایشان جوابگو نبود. جامعه ایران هم آرام آرام نواقص سیستم دانشگاهی اش را درک می کند و رفتار اش متفاوت از قبل خواهد بود.خود من با وجود داشتن دو مدرک دکتری از دانشگاه هایی در داخل و خارج از ایران؛ از تصمیم فرزندم برای کسب علم و تجربه، خارج از فضای آکادمیک استقبال کردم. دخترم گفت به دانشگاهی که با پدر من اینگونه برخورد کرده نمی روم. تصمیم گرفت خاک کاری را بخورد. هر روز صبح تا شب حرفه ای را به طور آزاد یاد می گیرد و من هم از او حمایت می کنم.