فاطمه قدم
چهارمین نشست «روزنامهنگاری و جامعه مدنی» مؤسسه رحمان با محوریت «جامعهمدنی، راه رهایی یا ابزار سلطه» با حضور «سعید ارکانزاده یزدی»، روزنامهنگار و پژوهشگر رسانه و «نیلوفر قدیری»، روزنامهنگار برگزار شد تا شاید با پیشنهادهایی که در زمینه همکاری جامعه مدنی و روزنامهنگاری مطرح شد، امید به ادامه روزنامهنگاری حرفهای وجود داشتهباشد.
آیا مانع اصلی روزنامهنگاری در ایران فقط سانسور است؟
نیلوفر قدیری، روزنامهنگار با مطرح کردن این پرسش به واکاوی آن پرداخت و گفت که وضع اقتصاد رسانه و معیشت روزنامهنگاران بحرانی است: «درآمد روزنامهنگاران حتی با بیست سال تجربه کار در رسانهها، بهاندازه پایه حقوق حداقلی وزارت کار است.» او با اشاره به این نکته ادامهداد که ایرادات ساختار معیوب سیاسی و اجتماعی در طول همه این سالها، روزنامهنگاران را بهناچار بهسمت و سوی کنشگری اجتماعی، محلی، محیطزیستی و حتی سیاسی سوق داده است: شاید به نظر بیاید ذات روزنامهنگاری به دغدغهمندی کنشگری گره خورده اما در کشوری مثل ما که نگاه حاکمیت به روزنامهنگاران و کنشگران همراه با بیاعتمادی و سوءظن است، ورود روزنامهنگاران به این حوزه، آنها را هدف پرداخت رسانههای خارجی قرار میدهد و آنها را به منبع خبر بدل میکند. این رویه همه نیروها را برای خنثی کردن کنشگری روزنامهنگار بسیج میکند و در آخر، او نه میتواند در حرفه خود باقی بماند و نه میتواند مسیر کنشگریاش را ادامه دهد.
قدیری مدیریت مصلحتی رسانهها را عامل اصلی کاهش انگیزه ادامه فعالیت روزنامهنگاران دانست: «مدیران رسانهای ما عموماً با نگاه سیاسی در گعدهها و بهصورت رفاقتی و ارادتی انتخاب میشوند. این نحوه مدیریت رسانه به نگاه و سوگیریهای مصلحتی در رسانهها میانجامد. در این نقطه است که وقتی روزنامهنگاری با همه سختیها بهامید اثرگذاری اجتماعی بهدنبال سوژهای میرود، بسیار پیش میآید که مصلحت، اجازه چاپ و انتشار مطلب او را ندهد. به این ترتیب مدیریتهای مصلحتی، انگیزه ادامه فعالیت را از روزنامهنگار میگیرد.» همه این موارد پوسته دیگری از سانسوری است که در دهه 1370 با توقیف و لغو مجوز روزنامهها شناخته میشد و امروز بهشکل دیگری خود را برای مهار روزنامهنگاران نشانمیدهد.
این روزنامهنگار یکی از زمینههای همکاری و همافزایی جامعه مدنی و روزنامهنگاری مستقل را مشارکت در تهیه گزارشهای تحقیقی دانست. به عقیده قدیری، تقویت روزنامهنگاری محلی میتواند یکی دیگر از فاکتورهای پیوند بین جامعه مدنی و رسانه باشد، چراکه آنها در زمینه توسعه و بازنمایی بحرانهای خارج از مرکز نقش پررنگی بازی میکنند: «جامعه مدنی و روزنامهنگاران محلی میتوانند با پروژههای روزنامهنگاری تحقیقی این پیوند را ایجاد کنند.» بهعلاوه همکاری در زمینه جا انداختن فرهنگ تشکلسازی میتواند زمینه فعالیت مشترک جامعه مدنی و رسانه باشد: با اینکه در سالهای اخیر بهدلیل مشکلات اقتصادی بیشتر، صدای اصناف بلندتر شد و اما هنوز راه بسیاری برای تقویت فرهنگ تشکلسازی باقی است که نهادهای مدنی میتوانند با همکاری روزنامهنگاران این زمینه را فراهم کنند.
ورود روزنامهنگاری حرفهای به فازی جدید
«سعید ارکانزاده یزدی»، پژوهشگر رسانه و روزنامهنگار، منشأ تحولات اجتماعی ایران از مشروطه تا امروز را روزنامهنگاری حرفهای معرفی کرد: «از دوره مشروطه، مدارس و مطبوعات دو رکن اصلی تغییرات فرهنگی و اجتماعی بودهاند. از دوره مصدق و سپس دهه 1340 و اوایل انقلاب، روزنامهنگاری و بهویژه روزنامهنگاری حرفهای همیشه در تحولات اجتماعی تأثیرگذار بوده؛ اما از سال 96 و بهویژه از شهریور سال گذشته، روزنامهنگاری حرفهای بهرغم همه موانع و سختیها وارد فاز تازهای شده و به روح روزنامهنگاری حرفهای انسجام تازهای بخشیدهاست».
به گفته این پژوهشگر رسانه، نامشخص بودن با حدود مرزها و خطوط قرمز سانسور که از جانب سیاستگذار ناظر بر رسانه تعیین میشود، واضحترین مانع روزنامهنگاری حرفهای در ایران است: «سنت روزنامهنگاری حرفهای ما بهنحوی است که اصلاً مشخص نیست چه چیزی خط قرمز است. یک روز چیزی خط قرمز است که روز دیگر نیست و برعکس. این وضعیت دقیقاً خلاف وضعیتی است که روزنامهنگاران پیش از انقلاب با خط قرمزهای روشن با آن روبهرو بودهاند و درواقع فضایی مبهم برای روزنامهنگار ساختهاست.» او مانع دیگر روبهروی روزنامهنگاری حرفهای را، «مهندسی فرهنگی» سمّی برای شکلگیری روزنامهنگاری روزنامهنگاران دانست، که از پا گرفتن کار حرفهای جلوگیری کرده است. به عقیده ارکانزاده یزدی، ضعفهای فنی و حرفهای خود روزنامهنگاران در کنار کاستیهای آموزش روزنامهنگاری در دانشگاهها از دیگر موانع جدی فعالیت حرفهای است. او انتظارهای نادرست از این حرفه را نیز از دیگر موانع پا گرفتن روزنامهنگاری حرفهای معرفی کرد».
در نظام مطبوعات ما نگاه ابزاری به روزنامهنگاری و رسانه و تصور اینکه روزنامهنگاری در قالب یک حزب میگنجد یا روزنامهنگار تاجر و… رایج بوده و است. تصور این بوده که مطبوعات در گذشته و رسانه امروزی بناست به همه انتظارات سیاستمداران پاسخ دهد. گواینکه رسانه همهچیز و ستارالعیوب کم و کاستیهای سیاستگذاران است.
او در جمعبندی، نتیجه این وضعیت را «رسانه عقبمانده» دانست و توضیح داد:
به این ترتیب مرجعیت خبری به خارج از کشور منتقل شده و عینیگرایی روزنامهنگاری حرفهای کاهش پیدا کرده و بهجای شکلگیری روزنامهنگاری حرفهای در بستر رسانه رسمی، آن را به بستر شبکههای اجتماعی و کار غیرحرفهای هدایت کرده است. از آنجایی که چنین روزنامهنگاری نمیتواند به نفع خیر جمعی فعالیت کند، به روزنامهنگاری تبلیغاتی و به نفع یک حزب خاص تبدیل میشود.
ممیزی تنها عامل جوانمرگی مطبوعات نیست.
در این نشست هادی خانیکی گفت: اگر میخواهیم سرنوشت روزنامهنگاریهای مستقل امروز که به ارتباطات مستقل میانجامد را بدانیم، باید برگردیم به گذشته تا یادمان بیاید چه سرنوشتی برای روزنامههای مستقل و مؤثر ایام مشروطه رقم خورد. از سرگذشت آنچه بر مؤسسان روزنامه صور اسرافیل که بیشترین نقش را در آزادی و برابری و آشنا کردن مردم با حقوقشان داشتند، میتوان فهمید چه بر سر رسانه مستقل میآید. میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل در حمله به مجلس توسط محمدعلی شاه دستگیر شد و میتوان او را از اولین شهدای پس از مشروطه دانست. میرزا علیاکبر دهخدا هم پس از فرار و بازگشت دوباره به کشور از روزنامهنگاری سیاسی تغییر موضع داد و بیشتر عمر خود را صرف فرهنگ و دانش کشور کرد و هیچوقت هم آلوده قدرت نشد. سؤالی که مطرح میشود این است که با این شرایطی که از گذشته تا امروز باقیمانده، چگونه روزنامهنگاران میتوانند از تمام ظرفیت حرفه خود استفاده و قدرت روزنامهنگاری حرفهای خود را تقویت کنند؟ سؤال دیگر این است که آیا اینکه یک روزنامهنگار یاد بگیرد در شرایط دشوار چگونه حرف خود را بگوید هم بخشی از قدرت حرفهای اوست یا خیر؟
پیش از پاسخ به این سؤالها باید بدانیم که نسبت جامعه مدنی و روزنامهنگاری یا جامعه مدنی و ارتباطات، نسبتی تعاملی است. یعنی هر چه جامعه نهادهای مدنی قویتری داشتهباشد، ارتباطات نیز در آن قویتر خواهد بود و برعکس. در واقع یعنی هرچه فضای ارتباطی قویتر باشد، جامعه مدنی به همان میزان تقویت خواهد شد. موضوع دیگری که باید به آن توجه کرد این است که علاوه بر ضعفهایی که ما در فضای اجتماعی داریم، روزنامهنگار در ایران فاقد مبانی نظری است؛ بنابراین نمیتواند در کنار جامعه مدنی در حوزه قدرت سیاسی اثرگذار باشد. بهرهمندی از این توانایی یا مبانی نظری، نیازمند دو نوع مطالعه است: نخست مطالعه تاریخی برای شناخت ژانرهای روزنامهنگاری و دوم مطالعه تطبیقی به این معنا که ببینیم هم در جوامع توسعهیافته و هم در جوامعی که در حال گذار هستند، کدام ژانر روزنامهنگاری مؤثر واقع شده یا سادهتر اینکه چه تجربیات موفق دیگری در جهان وجود دارد.
دو چهره برجسته روزنامهنگاری را میتوان نام برد که در دویدن بهسمت حقیقت از روشهایی استفاده کردند و اقداماتی انجام دادند که با آنچه از الزامات روزنامهنگاری امروز ماست، تفاوت دارد با اینحال، روزنامهنگاران موفقی بودند. گرچه تمام آموزههای روزنامهنگاری یا دانشگاهی ممکن است به شما بگویند که یک روزنامهنگار نباید سیاسی باشد اما این چهرههای سیاسی، بسیار موفق عمل کردند. یکی از این دو ملک الشعراء بهار، شاعر مشروطهخواه بود که همه راهها برای رسیدن به حقیقت را طی کرد. او پس از روحانیت، فعالیتهای حزبی حضور در صف اپوزیسیون و پوزیسیونها یعنی آزمودن همه راههای رسیدن به حقیقت روزنامهنگاری و پس از آن دانشگاه را انتخاب کرد. البته در آن زمان، به یکی از بستهترین دانشکدهها یعنی ادبیات رفت. مثال بعدی دکتر سید حسین فاطمی است که خبرنگار سادهای بود. از نایین آغاز کرد و بعد «باختر» را تأسیس کرد. هم وزیر امور خارجه بود و هم سردبیر یک رسانه، و فعالیتهای صنفی ارزشمندی انجام داد. ولی روزنامهنگار امروز، وقتی هیچکدام از این چهرهها و مکاتبشان را بهدرستی نشناسد، در واقع نه به روزنامهنگاری مسلط است و نه میتواند اسم خودش را کنشگر اجتماعی بگذارد.
دراینبین سؤالی که نباید فراموش شود، این است که روزنامهنگاری در ایران از دل روزنامهنگاری غربی که آن هم از قلب جامعه مدنی غربی بیرون آمدهبود، به وجود آمد یا در ادامه وقایعنویسی درباری؟ آخرین تحقیقات میگوید که روزنامهنگاری ایران در امتداد روزنامهنگاری فارسی در هند است. چهل سال پیش از اینکه ما در ایران روزنامه داشتهباشیم، روزنامه فارسی در هند منتشر شد که در امتداد اخبارنویسی فارسی در دربار پادشاهان هندی داشت. روزنامهنگاری مدنی اما در ایران بسیار دیرتر از این زمان شکل گرفت. شش سال پس از نخستین روزنامه مدنی در ترکیه و 9 سال پس از نخستین روزنامه مدنی در مصر، در ایران اولین روزنامه مدنی به چاپ رسید. به همان معنای غربی، 240 سال هم عقبماندگی تاریخی ما در انتشار مطبوعات نسبت به غرب است. طبیعی است که شکافی بین روزنامه ایرانی با هر یک از مشابهان خارجیاش وجود داشتهباشد و روزنامههایی که پا گرفتند هم تا امروز هیچکدام ماندگار نبودهاند.
بنابراین فقر تاریخی روزنامهنگاری ما از گذشته به دوران معاصر و حالا ما رسیده است. ببینید که ما چقدر با جوانمرگی مطبوعات مواجه هستیم. واقعیت این است که تنها عامل جوانمرگی مطبوعات حکومت و ممیزی نیست، بلکه عامل اقتصاد و بهویژه تغییر نگرش و ارزشها در جامعه نیز بسیار مهم و اثرگذار است. نظرسنجیها و مطالعات اجتماعی نشانمیدهد که طی چهل سال اخیر، دو مشخصه در ایران رشد کرده است که یکی ارزشگرایی مادی و دیگری ارزشگرایی فردی است. در نتیجه روزنامه از نهادی که قرار است به تعلیم و تربیت و فرهنگسازی بپردازد بهسمت یک بنگاه اقتصادی سوق پیدا کرده است. در این شرایط روزنامهنگار هم بهجای فعالیت در حوزه مدنی و کنشگری، به کارمندی تبدیل میشود که حتی میتواند در رسانههایی با گرایشهای متضاد کار کند. به این ترتیب نهادمند نشدن رسانه در جامعه مطبوعاتی در واقع همان چیزی است که کاتوزیان به آن جامعه کوتاهمدت میگوید.
اما این پایان روزنامهنگاری مستقل نیست. روزنامهنگاری بیش از هر چیزی به نهاد صنفی نیاز دارد. همچنین روزنامهنگاری میتواند با رسیدن به موازنههای گفتوگویی و گذر از دوگانهانگاری و پذیرش تکثر، توانمندسازی جامعه و به زبان آوردن آن، آشناسازی شهروندان با حقوق سیاسیشان، در کنار اهمیت آزادی مبنا قرار دادن قانون و پیشبرد آن به سمتی حرکت کند که رسانه نه متغیری وابسته به قدرت، بلکه فراتر از ساختارها بهسمت کنشگری اجتماعی حرکت کند