جناب علی مجدم تحلیلتان از وضعیت سیاسی اجتماعی جامعه چیست و به نظر شما مشکل عمده سیاسی کشور چیست؟کشور در سالی که گذشت درگیر حوادثی شد که برخلاف دوره های قبل فقط محدود به مطالبه سیاسی و اقتصادی نبود و تفاوت عمده آن در این است که نسل جوان و البته زنان نقش پررنگی در آن داشتند . و نکته مهم این است که گسست نسلی ما امروز بسیار زیاد است و مطالبات نسل جوان ما در هیچ جا رصد نمیشود و انباشته میشود. مطالبات اجتماعی امروز مرز نمیشناسد. نسلجوان نسل ما را محکوم میکند به اینکه جوان همسن من در دنیا چه امکاناتی دارد و من چه دارم. گفتوشنود بین نسلگذشته و امروز شکاف بسیار عمیقی دارد. در این دوره از اعتراضات، مطالبات بیشتر اجتماعی بود که شعارها خود گویای معانی زندگی و خواستن این امر است. شکی نیست که کشور با بحرانهای زیادی مواجه است که مهترین آن اقتصادی و معیشتی است. ولی اینجا باید طرح مسئله کرد که چه عاملی جامعه را دچار بحران کرده است؟ تصور ما بر این است که حکومت، دولت یا نظام سیاسی حاصل یک توافق بین مردم و جامعه است. اگر به شعارهای آنها دقت کنیم همگی شعارهایی هستند که به بیان خواسته های اجتماعی جامعه می پردازند. که عطف به حکومت است و برآمده از درون یک جامعه است. در این وضعیت، راه حل مسائل جامعه گفت و گو برای حل مشکلات و مذاکره دائمی است. و تاکید من بر «دائمی بودن» مذاکره است. مذاکره و لابی سیاسی مدنظر من نیست. منظور من از مذاکره دائمی، فعال بودن دائمی زبان جامعه است. جامعه باید دائما از خودش سخن بگوید. حالا ممکن است سوال پیش بیاید که مذاکره بین چه کسانی، باید گفت جامعه یک میز مذاکره دائمی بین تفاوت هاست. جامعه به یک میز مذاکره دائمی تبدیل می شود؛ یعنی دو طرف توان گفت و شنود و البته توان سکوت دارند. جامعه باید تبدیل به میز مذاکره دائمی بین تفاوت ها شود. این تفاوت ها هم لزوما آدم ها نیستند، می تواند تفاوت سنت ها، افکار، جهان بینی، نهادها، احزاب و گروه های سیاسی باشد.به عنوان یک کنشگر سیاسی و تشکیلاتی عمدهترین مشکل تحزب در کشور را چه میدانید ؟ بدون شک، تحزب به دولت یا جامعه اجازه بازبینی و اصلاح روندهای گذشته در عملکردهای خود را میدهد انجام این امر مهم نیز به یک مبنای نهادی نیازمند است که تحزب آن را در اختیار جامعه قرار میدهد. درواقع تحزب مبنایی برای نقد سیاستها فراهم میکند. و همواره دموکراسی و تحزب همزاد و همراه و مکمل یکدیگر بوده و پا به پای هم رشد میکنند. در این میان، سوال مطرح همواره این است که چرا جامعه ما تاکنون در تحزب موفق نبوده است و چرا احزاب به عنوان یکی از پایههای جامعه مدنی در جامعه ایرانی وضعیت مناسبی ندارند. به طور کلی، احزاب به دو علت میتوانند شکل بگیرند؛ یکی، ساختار توسعه اجتماعی - سیاسی جامعه و دومی، قانون انتخابات است. ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ما که توسعه یافته نیست، متاسفانه قانون انتخاباتمان نیز واقعا ضدحزبی است؛ به ویژه با بحثی که نظارت استصوابی را به شورای نگهبان میسپارد و به دلیل تفکر سنتی اقتدارگرای حاکم بر آن اساسا امکان فعالیت حزبی وجود ندارد. و فکر میکنم با رشدی که در جامعه آغاز شده و با گسترش رسانههای جمعی و رسانههای بیرون از قدرت رسمی و با توسعه سیاسی و اجتماعیای که در حال شکل گرفتن است و همچنین با گسترش شهرها به سمت قانون انتخاباتی برویم که موید فعالیتها و امکانات حزبی باشد. به طور مثال، یکی از قوانین انتخاباتی که بحث آن از مجلس پنجم آغاز شده اما همچنان عقیم مانده بحث استانی کردن انتخابات است. اگر در حال حاضر، ما حداقل انتخابات را استانی کنیم –به سایر مزایا و معایب آن کاری ندارم، طبیعتا احزاب در جامعه شکل میگیرند اما متاسفانه قانون کنونی انتخابات مجلس ما بهشدت ضدحزبی است. اینکه تا شب انتخابات، شورای نگهبان میتواند شخصی را رد یا تایید صلاحیت کند، یک مشکل جدی و دست و پا گیر است. من برای پا گرفتن فعالیت و رقابت حزبی در کشور در کوتاهمدت بر تغییر و تصحیح قانون انتخابات تاکید دارمچطور میتوان به توسعه فرهنگ مشارکت سیاسی و توسعه احزاب شناسنامهدار کردن فعالیتهای سیاسی در کشور پرداخت؟وجود احزاب سیاسی در جامعه یک نیاز ضروری و اساسی تلقی می گردد به طوری که هم دولت و هم جامعه نیاز به حزب دارد . علت اینکه جامعه نیاز به حزب دارد این است که امروزه خواسته های گروهها و اقشار متفاوت شده است و درکشان از نیازهای طبقاتی شان افزایش پیدا کرده است برای اینکه بتوانند این نیاز طبقات ی شان را به سیستم سیاسی افزایش بدهند و چون تحصیلاتشان افزایش پیدا کرده و آگاهی آنها بیشتر شده به قالب تشکیلاتی که اسمش را حزب می گذاریم تبدیل می شوند.و این باعث افزایش مشارکت در انتخابات و فرهنگ سیاسی جامعه می شود. همچنین دولت نیز احساس می کند که بدون حزب قابلیت تداوم ندارد . دولتها نیاز به این دارند که با جامعه ارتباط داشته باشند یکی از این ارتباطات حزب است . لذا مشارکتها هم که در قالب حزب صورت می گیرد دموکراتیک تر خواهد بود . البته صرف وجود حزب کافی نیست باید موانع حزب برطرف شود آسیب شناسی جدی صورت پذ یرد تا به یک نقطه ایده ال برسیم . مفاهیم توسعه سیاسی، مشارکت مردم ، مشروعیت سیاسی، قانونمندی ، تحمل و مدارا ، نظم و ثبات سیاسی مفاهیمی هستند که نقطه تلاقی آنها ظهوراحزاب و گروههای سیاسی می باشد.در کنار احزاب سیاسی، نهادهای صنفی مدنی تشکلهای مردم نهاد و ...چه تاثیری میتوانند بر تحقق مطالبات اجتماعی مردم داشته باشند.؟احزاب و نهادهایصنفی مدنی نقش بسیار مهمی در استمرار شکل دهی به مطالباتاجتماعی ملی یا شکلدهی بر مطالبات آنی و فردی را ایفا میکند . با این حال ما از هر بخشی یک عدهای را به رسمیت شناختهایم و البته محدود. به همین خاطر فعالیتهای حزبی و صنفی فراگیر نشده و این خود مشکلات عدیدهای را بهوجود آورده است. و هم به نوعی قانونمندبودن حوزه سیاسی و صنفی و نهادهای اجتماعی را تضعیف کرده و کارآمدی این نهادها کمتر میشود. در چنین شرایطی طبیعی است که بدنه دولت و قوهمجریه از نظر کمی فربهتر و از نظر کیفی ناتوانتر میشود. به عبارت دیگر شرایطی که ما در کشور تجربه کردهایم این است که حزب پذیرفته شده است اما ارگان حزبی نه. ارگانهایی که بتوانند قدرتمندانه در سپهر سیاسی کشور حضور داشته باشند و برنامههای خود را ارایه دهند و دیگر فرقی نمیکند از کدامیک از دو حزب شناخته شده کشور باشد، در این صورت این برنامهها برای مردم، رقبا و برای عموم جامعه ازجمله هواداران و اعضای خودشان قابل تجزیه و تحلیل است و برای همه مردم قابلپیگیری است و سندیت دارد. درصورتیکه این اتفاق بیفتد وضع مانند کشورهای پیشرفته میشود که حزبی حاکم میشوددر سال جاری انتخابات مجلس دوازدهم را پیش رو خواهیم داشت به نظر شما حاکمیت برای مشارکت مردم و تحقق امر دموکراسی چه کارهایی را باید انجام دهد؟ واقعیت امر این است که اگر فضای سیاسی کشور باز نشود و طیفهای مختلف سیاسی اجازه حضور نداشته باشند و از طرفی جناحها توانایی لازم برای اقناع افکار عمومی را نداشته باشند، میزان مشارکت در انتخابات مجلس دوازدهم بسیار کمتر از قبل خواهد بود. همچنین در چنین شرایطی که اساسا نگرش کسانیکه دستاندرکار قدرت هستند این است که بر خلاف نظر رهبری درباره رقابت حداکثری، به هر شکلی منویات مدنظر خود را پیش ببرند و دموکراسی را در انتخابات تا جایی قبول دارند که تغییر دهنده افراد در قدرت نباشد و زمانیکه این دیدگاه حاکم باشد انتخابات مفهوم خود را از دست میدهد. همین مجلس یازدهم هم که با کنترلهای شدید تشکیل شد میبینید ضعف مجلس و نمایندهها تا چه حد است. لذا نیازمند یک دگرگونی اساسی هستیم و نگرشها باید تغییر کند تا مردم احساس کنند با آمدن پای صندوق رای معضیت آنها تغییر می کند. اینها پیش نیاز یک انتخابات مشارکتی و باشکوه است