احمد حکیمی پور، دبیرکل حزب اراده ملت
رحیم حمزه - علی مهری اعضای حزب اراده ملت
جزوه «آسیبشناسی معرفتی جامعه ایرانی (با نگاهی به گفتمان اصلاحطلبی)» در سال 86 تهیه و در سال 87 تکمیل گردیده و در سال 88 نیز موردبازنگری قرارگرفته است. ابتدا در نظر داشتیم لحن جزوه را نیز بهروز کنیم ولی از سوی دیگر لحن اولیه جزوه، حاوی نگرانیها و دغدغههایی بود که حوادث بعد از انتخابات نیز مهر تأییدی بر آنها محسوب میشد، ازاینرو در ترسیم فضای هندسی ادعاهای تحلیل و تفهیم آنها تأثیر دارد، لذا ما را بر آن داشت تا همان لحن اولیه را در انتشار مجدد این تحلیل حفظ کنیم.
این جزوه درواقع تلاشی است برای طرح یک گفتمان و یا ایجاد رخنهای در سامان دانائی جامعه و جا انداختن بحث ضرورت تحول معرفتی، بدیهی است این بحث با این جزوه بسته نمیشود و درواقع آغازی است که با مشارکت همه تداوم پیدا میکند. نگارندگان پیشاپیش از هرگونه انتقاد و پیشنهاد برای تکمیل این بحث استقبال میکنند.
در بخشهای قبلی تحت عنوان گفتمان مسلط جامعه ایرانی (گفتمان نابرابر) از تسلط تام و کامل ثنویت در گفتمان ایرانی سخن به میان آمد و استبداد و چگونگی شکلگیری آن در درون جامعه ازنقطهنظر گفتمان تشیع تاریخی و سنتی و گفتمان نژاد آریائی مورد بررسی قرار گرفت و اینک گفتمان انقلاب اسلامی برخاسته از اندیشه ضد گفتمان تشیع علوی که در نقطه مقابل تشیع سنتی و تاریخی قرار میگیرد و به خواستگاه مبارزات ایران با هرگونه تفکر استبدادی مبتنی بر اشرافی گری به تبیین خواهد پرداخت.
اما اصل عدل هم واجد همین معناست استاد مطهری در بیان دلایل اینکه اصل عدل چرا جزو اصول دین در مذهب شیعه قرارگرفته است آن را چنین توضیح میدهد (نقل به مضمون)
هم شیعه هم اهل سنت به این قائل هستند که خداوند عادل است. پس تفاوت این دو مذهب در چیست؟ استاد میگوید اهل سنت معتقد بودند خداوند عادل است به این معنا که هرچه انجام بدهد و بگوید عین عدل است اما شیعه معتقد بود خداوند مطابق عدل امر میکند یعنی هرچه مقتضای عدل باشد خداوند هم به آن امر میکند. بحث حسن و قبح ذاتی است یا خیر (دعوی معتزله و اشاعره) هم ناظر به این معناست. معتزله معتقد بودند چون عمل زنا بد است خداوند دستور به حرام بودن آن داده است. ولی اشاعره معتقد بودند چون خداوند آن را حرام دانسته زشت است. البته این به یک معنا درست است اما آنها (اشاعره) بدینوسیله میخواستند اعمال خلفا را غیرقابل انتقاد جلوه بدهند به این معنا که چون خلفا نماینده خدا هستند هرچه بگویند عین عدل است و کسی هم حق اعتراض ندارد. اما شیعه مخالف این نظر بود؛ رفتار ائمه هم در زمان خلفا مؤید چنین اعتقاد از سوی آنان است و دلیل اینکه شیعه معتقداست یکی از ادله فقهی حکم عقل است نیز به این اصل برمیگردد. وقتی ما قبول کردیم شیعه هستیم یعنی قبول کردهایم که خداوند مطابق عدل حکم میکند و قبول کردهایم که میتوان و باید اعمال حاکمان اسلامی را با عقلمان بسنجیم قبول کردهایم اعتراض را و ...
و به نظر ما چگونه امامانی چنین شورانگیز که جان خود را برای این اعتقاد دادهاند اگر حکومتی برپا میکردند حق اعتراض را از معترضین سلب میکردند. مگر میشود حسینی که بنیانگذار مکتب اعتراض است خود حکومتی برپا کند و این حق اعتراض را برای معترضین قائل نباشد؟ و مگر امام علی این حق را از معترضین خود سلب کرد؟ رفتارهای پیامبر اسلام و ائمه با مخالفانشان چگونه بود؟ با سبکنندگان و اهانتکنندگانشان چگونه بود؟ مالک اشتر نخعی چه کسانی را الگوی خویش گرفته بود که رفتارش با سبکنندهاش چنان بود؟ و ختم کلام اینکه دکتر بهشتی در جمع مردم ترکمن در گنبد بعد از مسئله خلق ترکمن با ذکر خاطرهای از پیامبر در دیدار با یکی از مخالفانش بعد از فتح مکه و بجای اینکه از موضع قدرت صحبت بکند و پیروزی خودش را و قدرت بهدستآمدهاش را به رخ آن فرد مخالف بکشد, اولاً جای خودش را که از پوست حیوان بود به آن مرد داد و خودش چهارزانو روی زمین خشک نشست از موضع تواضع وارد شد و گفت مگر از ما چه بدیای دیده بودی که به دیدار من نیامدی؟! و سپس افزود اگر زمانی برسد که حکومت با مردم از موضع قدرت صحبت بکند یعنی قدرتی را که از همین مردم بهدستآمده است به رخ همین مردم بکشد بدانید انقلاب ما به انحراف رفته است؟! گفتمان ثنویت ایرانی این دو قسمت اخیر (امامت و عدالت) را برنمیتابد و در گفتمان انقلاب اسلامی هم مغفول میماند. و هنوز هم نمیتوانیم آن را بپذیریم. آیت ا... خمینی هم در وصیتنامه خویش این حق را قائل است و در فرازی از سخنرانیهایش هم به آن اشاره میکند. (اشاره به جلسه بیعت مسلمانان با عمر) که مسلمانی میگوید که اگر پایت را کج گذاشتی با این شمشیر راستش میکنیم و این از شروط بیعت است خمینی هم میگویند اگر من هم پایم را خلاف گذاشتم ...
اما همانطور که پیشتر گفتیم ثنویت ایرانی «از ما و برما»و داشتن اعتقاد به عصمت و پاکی خودیها و جبهه حق و ناپاکی جبهه باطل و غیرخودیها موجب میشود این موضوع در گفتمان انقلاب اسلامی مغفول افتاده و خود بجای آن در گفتمان انقلاب اسلامی حضور و کارکرد پیدا کند و جامعه اشرافی جدید بسته میشود خودی و غیرخودی نخست با افرادی است که فضیلت مجاهدت دارند و سپس در تعامل این افراد با خاندانهای قدرت و ثروت و صاحب نفوذ بهجامانده از ساختار قبلی در هم میآمیزند و جامعه نابرابر و اشرافی جدید شکل میگیرد. لازم به توضیح است که نباید به معنای تحتاللفظی اشرافیت که مترادف تجملپرستی و ثروت است توجه کنیم اینها بعداً به دنبال میآیند و حاصل میشوند اما لفظ اشرافی دقیقاً به معنای شرافت و برتری داشتن عدهای بر بقیه است. یعنی یک عده از انسانها برتریشان نه ناشی از تلاش و مجاهدتشان در زمینههای علمی سیاسی و اقتصادی (برتری اکتسابی) است، بلکه ناشی از انتساب و نسب است. و دیگران هرقدر هم تلاش کنند ره بهجایی ندارند و فاقد این شرافت بوده دونپایه هستند.