بدون حاشیه و مقدمه چینی بحث شماره ی قبل را ادامه میدهیم؛ امروز شاید برای تفسیر گرانی که گمان می کنند با تحلیلهای فنی شان بتهوون را کشف کردهاند عجیب باشد که بگوییم موسیقی بتهوون در روزگار خودش بهتر از امروز فهمیده می شد، در آن زمان شنوندگان آثارش موسیقی او را می فهمیدند و او خود نیز می کوشید که موسیقی اش فهمیده شود. از سوی دیگر افسوس نمیخورد که عناوینی به آثارش بدهند، مثلاً اعلام کنند که سمفونی اروئیکا را برای یک رهبر قهرمان مردمی ساخته است و از این قبیل لقب ها و صحبت ها ... در تفسیر هایی که بعدها از حملات منتقدان موسیقی شناس بر بتهوون به عمل آمد اغراق بسیار شده است ، اینان نمایندگان مردم نبودند بلکه نویسندگان تحصیل کرده و خدمتگزاران مطبوعات بدنام کننده انقلابیون بودند. و به ارتجاعی ترین نیروهای آن روزگار در وین خدمت می کردند. آنها می کوشیدند با زدن مهر ناشیگری، بدسلیقگی، ناآگاهی از قواعد درست و ابتذال بر کار، رئالیسم نوین را نابود کنند. اما با تمام این اوصاف مجبور بودند بتهوون را به عنوان نابغه ای که گویا رو به دیوانگی می رود بپذیرند. مردم یعنی طبقه متوسط شهری به کنسرت های او یوریو می آورد او بعد تمام ذهن ها و نیروهای آیندهنگر و مترقی آن روز شده بود شیندلر دوست و نخستین نویسنده زندگینامه بتهوون از مخالفت بی پایان او با تمام نهادهای سیاسی موجود می نویسند و میگوید که بهتون از دیدگاه احساسات سیاسی یک جمهوری خواه . دوره سوم تقریباً از 1814 تا لحظه مرگ بتهوون دوره های اسرار آمیز بوده است. پس از انتشار پیاپی و فعالانه آثار سمفونیک وقفه ای 11 ساله از 1812 تا 1823 دیده میشود که در آن بتهوون هیچ سمفونی ای نمی نویسند و پس از آن نیز فقط سمفونی عظیم نهم را ارائه می دهد ، این دوره، دوره آخرین سونات های بزرگ برای پیانو و کوارتت های زهی است، علت بنیادین این تغییر رویدادهای پس از شکسته ناپلئون است . امپراطور مستبد شکست خورده بود ، ولی بلافاصله سهمگین ترین ارتجاع سیاسی بر اوضاع مسلط شده بود و مستبدان دوباره بر تخت پادشاهی نشسته بودند و دیگر بار کوشش شورای وین و اتحاد مقدس برای خفه کردن جنبه های دموکراتیک در هر جایی که خودنمایی می کردند حتی در کشورهای دوردست قاره آمریکا آغاز شد. بتهوون در چنین شرایطی تسلیم یأس و نامیدی نمی شود بلکه احساس مبارزه که می تواند معرف مایه ی شخصیت وی باشد منجر به خلق آثاری میشود که مؤید آرامش و تایید ایمان به زندگی ست، وقتی بتهوون سمفونی شماره 9 را آماده میکرد گویی احساس میکرد که در این وین جدید دیگر اثری از آن فضای پرکشش و بیدار کننده تالار کنسرت باقی نمانده است . بدون این شالوده ، معنی اجتماعی سمفونی « ناب » همچنان که می پنداشت ، دیگر فهمیده نمی شد، به همین علت آخرین موومان ( بخش ) سمفونی شماره ی 9 را متناسب با قصیده ای در وصف نشاط، اثر شیلر، و ستایش از برادری میان انسان ها تنظیم کرد . بخش اعظم این موومان را به سبک کُرهای اپرای فیدلیو تصنیف کرد و نغمه ی در طنین گسترده ای را به عنوان ملودی اصلی آن آفرید که این نغمه از نوعی بود که در همان بار نخست به مغز راه می یافت و در لبها زمزمه می شد . مهمترین جنبه رئالیسم بتهوون، سازمان یافتگی کلی موسیقی اوست که از چیزی جز حرکت و اقدام دراماتیک واقعی پیروی نکرده است، و ذهن اجتماعی بزرگی قادر به درک آنها ست که ستیزهای اجتماعی روزگاران خودش را فهمیده باشد . او برای از میان بردن چنین ستیزی گام در میدان نبرد نهاده بود و حرکت بزرگ و پیشرونده آزادی را در قلب این مبارزات مشاهده مینمود .
محمد هادی خوشکلام