یازدهمین همایش سالانه انجمن علمی فلسفه دین ایران، روزهای نوزدهم و بیستم اردیبهشتماه، با حضور جمعی از فلسفهورزان و اساتید فلسفه در دانشگاه آزادشهر ساری برگزار شد و در این همایش بینالمللی مقالات فراوانی به زبان فارسی و انگلیسی ارائه گردید.
همایش امسال به موضوع “ تجربه دینی و تجربه معنوی” اختصاص داشت. موضوعی که از دیرباز چه در فلسفه، چه در تفکر دینی و چه در عرفان، موضوعی مهم و موردتوجه بود، از دهه ششم قرن بیست، توجه فیلسوفان بسیاری را به خود جلب کرد و به یکی از موضوعات مورد مناقشه بدل شد.
تجربه دینی اگر نه با این عنوانِ خاص، ولی با همین مفهوم، مسئلهای مهم در تفکر فلسفی فیلسوفان دنیای اسلام نیز بوده است. از جمله محمد بن زکریای رازی که با مخالفت سرسختانهاش با امکان تجربه دینی و تجربه اتصال نبی با عالم بالا، به مشهورترین ملحد عقلگرای دنیای اسلام بدل گردید. نوشتار پیشرو، صورتِ مکتوبِ پژوهشی است که چکیده آن در همایش مذکور ارائه گردیده است.
الحاد و انکار نبوّت توسط محمد بن زکریای رازی (251-313 یا 320؟)، بر خلاف تشکیکهای وارد شده، قطعی به نظر می-رسد.
او علاوه بر اینکه در آثاری چون “مخاریق الانبیاء” این نظر و استدلال خود را شرح داده، در دیگر آثارش نیز نشانههایی از این عقیده را ابراز داشته است. ازآنجاییکه کتاب مذکور و دیگر آثار رازی که به عقاید ملحدانه او پرداخته، از بین رفته و تنها نقلقولهایی از آنها در آثاری چون “اعلام النبوه” ابوحاتم رازی در دست است، ناچاریم برای بررسی این مطلب، از دیگر آثار رازی که در صحت انتسابشان تردید نیست، استمداد جوییم.
در این پژوهش، در پی آن هستم تا نشان دهم که الحاد رازی نه فقط بر اساس ردیهها و نقلقولهای اسماعیلیونی چون ابوحاتم رازی و ناصرخسرو، بلکه با بازخوانی آثار رازی نیز قابل دریافت است. ازاینرو نشان خواهم داد که در آثار رازی، بخصوص در کتابهای “طب الروحانی”، “سیره الفلسفیه” و “علم الالهی”، به مطالب، ادعاها و استدلالهایی بر میخوریم که با نقلقولهای ابوحاتم سازگارند و نشاندهنده تفکر ملحدانه زکریای رازی هستند.
در تألیفات رازی، حداقل سه دلیل عمده بر عدم امکان و عدم ضرورت تجربه دینی و وحی میتوان یافت. دلیل اوّل اینکه زکریای رازی همچون دکارت قائل به اصالت عقل بوده و معتقد است که همه انسانها از قوه عقلانی یکسانی برخوردارند. وظیفه هر یک از ابنای بشر است که با تزکیه، تفکّر و تجهیز به فلسفه، رأساً خود به حقیقت دست یابد.
دلیل دوم او این است که اعطای فیض دریافت وحی و درک تجربه دینی به افراد معدودی از انسانها، باتوجهبه تساوی ذاتی انسانها، دور از عدالت الهی است و دلیل سوّم وی نیز بر وجود توهّمات و القائات شیطانی استوار است. به گمان وی، امکان تمیزدادن میان توهّمات و القائات شیطانی با تجربیات دینی و وحیانی وجود ندارد.
ابتدا باید به دو نکته اشاره کنم. اوّل اینکه، الحاد نه همراه با بار ارزشی، بلکه بهعنوان یک اصطلاح در این مقال به کار میرود و بستر معنایی مختص خودش را در بازه زمانی موردنظر داراست.
الحاد چنانکه عبدالرحمان بدوی بدان متذکر شده و ماتریدی نیز - بهعنوانمثال - به آن اشاره کرده، نه به معنای کافر و منکر وجود خدا، بلکه به معنای منکر نبوّت و ضرورت آن به کار میرود.
نکته حائز اهمیّت دیگر، چرایی و بایستگی بحث در باب الحاد زکریای رازی است. چنانکه در آثار پر تعداد رازی و شرح اقوال و نقلقولهای همروزگارانش پیداست، رازی تحتتأثیر مکتب حرّانی بوده و حتی اگر آثار و اقوال صریحاً الحادی او را که اسماعیلیانی چون ابوحاتم رازی و ناصرخسرو به او نسبت دادهاند، کنار گذاریم و حتی انتساب کتاب “مخاریق الانبیاء” یا “نقض المتنبئین” را مردود بشماریم، دستگاه و ساختار فلسفی و فکری رازی نشانگر عدم اعتقاد او به ادیان و رد ضرورت و حتی امکان نبوّت در نظر اوست.
بعد از قرون میانه که آزادی بیان نسبی جریان داشته، در طی قرون بعدی آرای دگراندیشانه افرادی چون زکریای رازی در اثر تعصب مذهبی، سهواً، و در اثر اختناق مذهبی حاکم، عمداً نادیده گرفته شد تا به روزگار جریانسازی مستشرقان، بار دیگر احیا شد. مستشرقانی چون پاول کراوس بر دگراندیشانه بودن تفکر رازی پای فشردند و ازاینرو وی را از معدود آزاداندیشان جهان اسلام قلمداد کردند که خلاف آمد عادت و جریان سنّتی فرهنگ غالب میاندیشیده و جرات اندیشیدن اینچنینی را داشته است.
امّا مجادله و مخاصمه مستشرقان و عالمان جهان اسلام این موضوع را نیز تحتالشعاع خود قرارداد به شکلی که نظیر علمایی چون مرتضی مطهری متعبدانه و از سر نوعی بدبینی به شرقشناسان، الحاد رازی را بعید دانسته و رد کردهاند. بخصوص که اصلیترین آثار محتوی نظریات الحادی رازی از میان رفته و به دست ما نرسیده است.
اصرار شرقشناسان و انکار مسلمانان، بهمانند بسیاری مباحث دیگر به سکون و رکود کشیده شد و باعث زایندگی و برکتی که آثار دگراندیشانه رازی و امثال او چون ابنراوندی، ابوالعلا معری، جاحظ، جابرابنحیّان، ابن مقفّع موجب آن بودند، نشد.
مستشرقان همچنان بر نقلقولهای مخالفان رازی از مفقوده او استفاده میکنند و همتایان مسلمانشان، به بهانه عدم وجود چنین آثاری، و بر مبنای طرحهای توطئهپندارانه، آنها را رد میکنند. در این میان آنچه پیداست و عموماً مغفول واقع شده این است که یک فیلسوف نظام ساز، دارای ساختمان و ساختاری منسجم است، بهنحویکه تمام اجزای ساختار فکری وی، بهصورت یکجا و در ذیل یک واحد معنا مییابد. ازاینرو، حتّی اگر انتساب کتبی چون “مخاریق الانبیاء” یا “نقض المتنبئین” نپذیریم، باید بتوانیم قرائنی له یا علیه مدعیات منتقدان، در دیگر آثار رازی بیابیم.
به گمان نویسنده این سطور، قرائن مؤیّد الحاد رازی و تأییدکننده آنچه به وی نسبتدادهشده در دیگر آثار او موجود و پیداست. تنها با کنار هم قراردادن و صورتبندی آموزهها و مقوّمات مدعیات وی از میان دیگر آثارش، به همان نتایجی خواهیم رسید که مستشرقان به آن رسیدهاند و ردّیهنویسان رازی به او نسبت دادهاند.
آنچه در این پژوهش به آن رسیدهام، دلایلی مبنی بر دو نوع نگرش است، نگرش و تفکر نظری و دیگر، تجارب عملی. سه دلیل نظری در آثار رازی یافتهام که مؤیّد الحاد وی است و چهار دلیل تجربی که او برای اثبات نظرش به آنها استناد میکند. برآیند مجموع آنها این است که رازی، وحی و تجربه دینی را منکر بوده و ضرورت و حتّی امکان آن را مردود میداند.
1. دلایل نظری و پیشینی
1-1.اصالت عقل
اولین و مهمترین قرینه بر ملحدانه بودن اندیشه رازی، از مبنای عقلگرایانه وی برمیخیزد. رازی را به معنای امروزینش می-توان یک عقلگرا Rationalist تمامعیار نامید؛ چراکه وی همچون اسلاف دوران مدرنش، معتقد بوده که میباید نقش اساسی در تبیین را به عقل داده و چنین رهیافتی را در الهیات به کار بسته، عقل را بهجای ایمان نشاند. وی در جاهای مختلفی، به مناسبتهای مختلف، از جمله در کتاب “طب الروحانی”، “علم الهی” و “سیره الفلسفیه” بر این موضع خود پا -فشرده است. به اعتقاد رازی، تنها ابزار انسان برای نیل به سعادت، عقل اوست. عقل ودیعه الهی در انسان است و تنها وسیله یاریکننده وی در تشخیص و تمیز حق. از همین رو هر انسانی وظیفه دارد به مدد عقل خویش راه را از چاه بازشناسد و تعالی یابد.
تأکید رازی بر اینکه عقل انسان ناجی و راهنمای اوست و اصرار او بر اینکه عقل تنها مستمسکِ نجاتبخشیِ بشر است در کنار دیگر ادلهای که در ادامه به آن اشاره میکنیم، مؤیّد موضع او در رد وجود و امکان هرگونه تجربه دینی ماورای شأن و توان عقل، از جمله وحی به نبی است.
1-2.تساوی عقل
در کتاب “طب الروحانی” و “علم الهی” رازی بر این انگاره خود تأکید میورزد که همه انسانها از نعمت عقل که ودیعهای الهی و غیرمادی مندک در نفس است به یکسان برخوردارند و تفاوت انسانها در میزان بهکارگیری و توفیق ایشان در باروری عقل و به فعل رساندن آن است.
با کنار هم نهادن این دو نگرش یعنی “اصالت عقل” و “تساوی بهرهمندی بشر از عقل”، دور از عدالت الهی بودن تفویض آگاهی ماورایی به برخی آدمیان، بهعنوان تجربه دینی و چه بهعنوان پیام وحی، استنتاج میشود.
چون وظیفه انسانها بهرهبرداری از عقلی باشد که همگان بنا به عدالت و مساوات از آن برخوردار باشند، میتوان پذیرفت که عادلانه نیست عدهای معدود از تجربیات و آگاهیهایی، ورای طور عقل برخوردار شوند که حقیقت را برایشان روشن نماید.
اگرچه بهجز در آثاری که ابوحاتم و دیگر اسماعیلیان و مخالفان رازی به آن دسترسی داشته، رازی اشاره صریحی به این بیعدالتی نکرده، لیکن با کنار هم نهادن همین دو موضع نیز میتوان صحت انتساب اقوال الحادی رازی در رد نبوّت را ممکن دانست.
1-3. توهّم و القائات شیطان
لازم است قبل از تفصیل این نکته، اشاره شود که بر خلاف دو دلیل قبلی، دلیل اخیر، توأمان هم پیشینی و هم پسینی و تجربی است و برخلاف دو دلیل قبلی که از جهانشناسی و هستیشناسی رازی مبتنی بر اعتقاد بر قدمای خمسه ناشی شده، از علم طب جسمانی و روحانی او منشأ میگیرد. به این معنا که او، هم طمع و آزمندی انسان را و هم ناسلامتی روان را باعث وجود توهّماتی میداند که در غالب تجربه دینی توجیه میشوند یا مورد سوءاستفاده قرار میگیرد.
بهعبارتدیگر، در این فقره، هم بر اساس علم پزشکی و روانپزشکی و هم بر اساس مشاهدات تجربی تاریخی میتوان نمونههای فراوانی از توهّمات مرض گونه یا آزمندانه را یافت که مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند.
بنابراین، در نظر رازی، برخی بر اثر بیماری روح و روان و برخی دیگر به علّت گرفتاری در رذیلت آزمندی و ناپروردگی روح، دچار توهّمات یا القائاتی شیطانی میشوند که بهغلط یا از روی شرارت به خدا نسبت داده میشوند.
2.دلایل پسینی یا تجربی
رازی در مقاطع مختلف و بنا به موضوعات گوناگون مطروحه در آثارش، اعم پزشکی، روانپزشکی، فلسفه و علوم طبیعی، به شواهدی تاریخی اشاره کلّی کرده که نشاندهنده دلگیری او از منازعات مذهبی مانند همروزگارانش است.
رازی به منازعات بیسرانجام و خونبار میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف اشاره کرده و بدون ارزش داوری میانشان، و بدون حقبهجانب دانستن هر یک از طرفین، این درگیریها را نشانه جهل، تعصّب و دورافتادگی از عقلانیت دانسته است.
پیداست که منازعه میان ادیان و مذاهبی که جملگی ادعای برگزیدگی از جانب خدا و هدایتیافتگی بهوسیله پیامبری الهی دارند، نقطه تاریکی برای ادیان محسوب میشود. روزگار رازی پر بوده از موارد درگیری و جنگ میان متدیّنان ادیان مختلف. پیروان ادیانی که همگی خود را هدایت یافته یک خدا میدانستند.
خدای واحدی که با ارسال پیامبران مختلف با شرایع مختلف و اغلب متناقض و متضاد، موجب نزاع و بدبختی آدمیان شود، نمیتوانسته مورد قبول عقلگرایی چون رازی، قرار گیرد؛ اما ازآنجاییکه وحدانیت و وجود خدای متعال در اندیشه رازی امری قطعی و عقلانی است، وی منشأ چنین معضلی را در رسالت پیامبران میدانسته است.
به گمان رازی علاوه بر اینکه بسیاری از مدعیان کذّاب نبوّت رسوا شدهاند، تفاوت آموزهها و شریعتهای پیامبران، پیامبرانی که بهاتفاق از یک خدا سخن میگویند، پذیرفتنی نیست. حتّی معجزات ادعایی پیامبران نیز، چنانکه بتوانیم صحت نقل تاریخی آنها را بپذیریم، لزوماً بیانگر برگزیدگی رسولان نیست. رازی به سودجویی و بهرهبرداری بسیاری از ساحران، پیشگویان و حتّی عالمان فرصتطلب از جهل عوام در آثارش اشاره کرده است.
در نهایت، با وجود تمام این جوانب و ادلّه در آثار رازی، عقلانی است که صحت انتساب اقوال صراحتاً ملحدانه به رازی را بپذیریم اگر چه رازی در آثارش بهصراحت از عدم امکان نبوّت سخن نگفته، مقدّمات چنین ادعایی را بارها بیان کرده است. با کنار هم نهادن مقدّمات، حتّی بدون درنظرگرفتن نقلقولهای ردیه نویسان نیز، نتیجهای جز انکار رسالت پیامبران، امکان و ضرورت آن از مفاد آرای رازی استنتاج نمیتوان کرد.
کاظم طیبی فرد