در جلسه پیشین گذری اجمالی بر تاریخ موسیقی اروپا داشتیم. هر چند اگر بخواهیم در این حوزه بهتفصیل صحبت کنیم حجم مطالب بسیار زیاد خواهد شد و احتمالاً از حوصله زمانی خوانندگان گرانقدر خارج خواهد بود طوری که بتوانند مبسوط به مطالعه تاریخ موسیقی بپردازند. البته میتوان نظر مخاطب فرهیخته را به کتابهای تخصصی در این بخش جلب نمود.لودویگ فان بتهوون 19ساله بود که انقلاب فرانسه درگرفت شاید تناقضآمیز به نظر آید که بزرگترین بیان موسیقایی اندیشههای زاییده انقلاب فرانسه، از آثار مردی به گوش میرسد که در آلمان متولد شد و بیشترین سالهای زندگیاش را در وین گذراند.بتهوون در شهر بن بر ساحل رود راین چشم به جهان گشود. پدرش موسیقیدانی کمدرآمد در دربار و مادرش بیوه یک آشپز بود. راینلند در همسایگی فرانسه عمیقاً بر اثر رویدادهای آنسوی مرز تکان خورده بود و بهتون بهعنوان موسیقیدانی جوان در ارکستر برگزیننده کلن، خیلی چیزها از موسیقی انقلابی و هیجانانگیز توده فرانسه آموخت. بتهوون در سال 1792 برای اقامت همیشگی به وین پای نهاد. وی از امواج خروشان احساسات دموکراتیک طبقه متوسط و از دغدغه آزادی در هنر و سرنگونی نهادهای کهنه، لبریز بود.وقتی ناپلئون خودش را امپراتور اعلام کرد و اداره امیرنشینهای آلمان را به دست گرفت، پوسته میانتهی امپراتوری مقدس روم را که یادگار سدههای میانه بود در هم شکست، اتریش در پاسخ به این عمل، خود را یک امپراتوری مستقل اعلام کرد، هر امپراتوری به نوبه خود وعده اصلاحات میداد؛ ولی واقعیت این بود که هیچ یک از وعدههای آنها اجراشدنی نبود.در چنین محیطی بتهوون میتوانست برای موسیقی انقلابی خود، در میان برخی از نجیبزادگان و موسیقی دوستان، پشتیبان فراهم آورد بااینحال ابرازِ احساساتِ فرانسه دوستانه و جمهوریخواهانه بتهوون، در زمانی که ارتشهای سلطنتی اتریش به نام همین احساسات در هم کوبیده و شکست داده میشدند، مستلزم شجاعتی بیمانند بود. او سمفونی سوم خود را که اروئیکا یا قهرمانی نام دارد به ناپلئون تقدیم کرد، اما هنگامیکه ناپلئون در سال 1804 امپراتور شد، بتهوون این تقدیمنامه را پاره کرد و احساسات جمهوریخواهانهاش را علنیتر از هر زمانی اعلام نمود.در میان نویسندگان رسم است که موسیقی بتهوون را به سه دوره تقسیم میکنند، در دوره نخست او هنوز جوانی است که میکوشد راهش را در جهان موسیقی بگشاید، به ثروتمندان درس موسیقی میدهد و در کنسرتهای خصوصی آنها برنامه اجرا میکند. در این دوره چندین سونات برای پیانو و چند قطعه موسیقی مجلسی ساخت که هنوز هم در فرم ظاهرشان خصلت شاد موسیقی برای تالارها و تفننکردن مرفه را حفظ کرده است. هرچند در همین آثار نوعی تندی و قدرت دراماتیک وجود دارد که آنها را از مرزهای سرگرمی فراتر میبرد.در دوره دوم که تقریباً از 1802 تا 1814 به درازا کشید بتهوون توانست آنچه را که در شیوه زندگی خود و در شکل و مضمون موسیقیاش، یک جهاننگری اساساً نوین به شمار میرفت تشخیص دهد. زندگی او با زندگی همه آهنگسازان پیشین به جز هندل که در انگلستان رئیس خودش بود فرق میکرد. او برای تصنیف آثار موسیقی از مردم سفارش میپذیرفت؛ ولی اثر سفارشی را بهدلخواه خود میساخت، بخش اصلی درآمدش را از راه انتشار و فروش آثار موسیقی و اجرای کنسرت برای توده مردم به دست میآورد. برخلاف آن افسانهای که میگوید بتهوون از زمانش جلوتر بود ناشران گوناگون مشتاقانه به سراغش میآمدند و دستمزدهای مناسبی را برای چاپ آثارش پیشنهاد میکردند و همین امر، او را در سراسر آلمان، فرانسه، انگلستان و روسیه و حتی در کشورهای جوان ایالات متحده امریکا پرآوازه کرد. سه نجیبزاده وینی وقتی خبردار شدند که ممکن است بتهوون از آن شهر برود مبلغی بهعنوان پیشپرداخت پیشنهاد دادند؛ اما بتهوون در خدمت خصوصی کسی نبود که این پیشنهاد را بپذیرد، برخی از نگارندگان زندگینامه او، به وجود گونهای زودرنجی یا دقت در مسائل پولی در شخصیت او اشاره میکنند گویی داخلشدن در معامله، شایسته مقام یک هنرمند نیست. لیکن بتهوون ضمن درآمدن از زیر چتر حمایت اشراف و گامنهادن در بازار همگانی، مجبور بود با رعایت شرایط سخت همان بازار پا به میدان بگذارد.کنسرت همگانی که در سده هجدهم بهعنوان شاخهای اتفاقی و فرعی در اجرای موسیقی به تکامل ادامه میداد در این دوره به عرصه عمدهای تبدیل شد که در آن خیلیها به شهرت رسیدند و از آن میدانی ساختند که انسانهای متعلق به طبقه متوسط برای شنیدن آثار جدید موسیقی به آنجا میآمدند. حرکت موسیقی سازی از تالارهای پرشکوه به تئاترها، یعنی جایی که طبقه متوسط میتوانست به پشتیبانی از آن برخیزد، گامی انقلابی بود و تالار کنسرت نیز چنین فضای جاذب و بیدارکنندهای داشت. اجرای سمفونیها در حضور همگان اقدامی اجتماعی بود. این کار نه فقط توسط مردمی که توان خرید بلیت داشتند میسر شد که خود موسیقیدانها نیز که زندگی را با جانکندن برای اشراف و کلیسا تأمین میکردند، نقش مهمی داشتند. چراکه حاضر شدند خدماتشان را در سمفونی متمرکز کنند و عمیقاً به شنیدن و تقویت این موسیقی علاقهمند بودند. میگویند روزی بتهوون چنان بر یک کلارینت نواز مردد خشم گرفت که بقیه اعضای ارکستر از این کار رنجیدند و سوگند خوردند که دیگر برای بتهوون نوازندگی نکنند؛ اما این سوگند فقط تا زمانی اعتبار داشت که بتهوون آهنگ تازهای ساخت و با برانگیختن حس کنجکاوی موسیقیدانها رنجش آنها را از میانبرد.