احمد حکیمی پور دبیر کل حزب ارده ملت ایران
بررسی موانع شکل‌گیری نهادهای سیاسی و مدنی در ایران معاصر مقاله ارائه‌شده در همایش بررسی موانع ساختاری توسعه در ایران ( بخش دوم و پایانی)
دوشنبه 22 بهمن 1397 - 18:10:01
چنان‌که گفتیم در ملل پیشرفته، رفتارها مبتنی بر سه اصل عقلانیت، واقع‌گرایی و منفعت‌گرایی است؛ به‌همین‌دلیل برایشان مهم است که نتیجه تصمیمات و اقداماتشان چیست و به کجا منجر می‌شود. البته ازآنجاکه واژه منفعت‌جویی در جامعه ما بار ارزشیِ منفی پیدا کرده است، باید این نکته را یادآور شویم که در پی سود و منفعت بودن، امری به‌ذاته غیراخلاقی نیست. به‌هرحال در جامعه مدرن و عقل‌گرا، منفعت، بخش مهمی از مسئله است. 
در آن جوامع، منفعت مادی یا معنوی هر رفتاری در حوزه‌های شخصی و اجتماعی باید معلوم و مشخص باشد. اما در طرف دیگر ماجرا، یعنی در جوامعی مثل ایران، سه اصل عقلانیت، واقع‌گرایی و منفعت‌جویی که ویژگی جوامع پیشرفته است، معمولاً مغفول واقع می‌شود، چه در عرصه فردی و چه در حوزه جمعی.
نکته دیگر این است که در جامعه ایران پایبندی به الزامات کار جمعی، غالباً وجود ندارد. این الزامات عبارت‌اند از نظم، دقت، تدبیر، ساختارپذیر بودن، جمع‌گرایی، گذشتن از امتیازات و حقوق شخصی برای موفقیت جمعی. حال باید دید که چرا جامعه ایرانی از این خصوصیات بی‌بهره است.
در ایران متأسفانه حریم خصوصی بر حریم عمومی تقدّم دارد. به‌عبارتی حریم فردی را به حریم اجتماعی ترجیح می‌دهیم. امروزه این امر در مسائل سیاسی نمود روشنی دارد. مثلاً در فعالیت‌های حزبی بارها دیده شده است که عضو برجسته یک تشکّل سیاسی، حزب خودش را رها و تلاش کرده که به‌گونه‌ای فردی خودش را نامزد انتخاباتی کند. این یعنی عدم التزام به ملزومات کار جمعی و فقدان پایبندی به اخلاق حرفه‌ای.
پس شکل‌گیری نهادهای مدنی چه وقتی اتفاق می‌افتد؟ زمانی که ملزومات کار جمعی را در کشورمان نهادینه کرده باشیم وگرنه بهترین و خوش‌نام‌ترین احزاب و نهادهای سیاسی در طول تاریخ بوده‌اند و کار هم کرده‌اند و حتی زمانی هم بوده که مجلس قانون‌گذاری هم در اختیار آن‌ها بوده است. اما کاری از پیش نبرده‌اند. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در دوره نخست‌وزیری قوام، حزب دموکرات بیش از دوسوم مجلس را به دست آورد؛ اما اتفاقی که افتاد چه بود؟ همین حزب، قوام را برکنار کرد. معلوم است که این‌ها حزب نبوده‌اند و التزامی به قیود کار جمعی نداشته‌اند. هنوز که هنوز است در فضای سیاسی کشورمان افرادی داریم که از مزایای قدرت بهره‌مند می‌شوند؛ ولی پیوسته می‌گویند من به هیچ گروهی وابسته نیستم. این، خود حرف و سخنی ضد توسعه است. فردگرایی، مطلق‌گرایی، قهرمان‌گرایی یا قهرمان‌بازی که از دیرباز از آفات جامعه ما بوده است، وقتی به سطح بالای جامعه و نخبگان می‌رسد به رهبری‌طلبی، تنزّه‌طلبی و خودشیفتگی تبدیل می‌شود.
هنوز که هنوز است در فضای سیاسی کشورمان افرادی داریم که از مزایای قدرت بهره‌مند می‌شوند؛ ولی پیوسته می‌گویند من به هیچ گروهی وابسته نیستم
نداشتن اعتمادبه‌نفس را هم می‌توان به این‌ها افزود. احساس حقارت و نداشتن اعتمادبه‌نفس در میان ایرانیان زمینه‌های تاریخی دارد. سرخوردگی‌هایی ملی که به‌ویژه بعد از جنگ‌های ایران و روسیه تشدید شد و برخی از حوادث که بعدازآن اتفاق افتاد و ایران دو بار علی‌رغم بی‌طرفی در جنگ اول و دوم جهانی اشغال شد، به روحیه مردم لطمه زد.
نداشتن استقلال و خودبنیادی گروه‌ها و شخصیت‌های داعیه‌دار اصلاح و پیشرفت در ایران نیز از عوامل توسعه‌نیافتگی ما محسوب می‌شود. این مورد که بیشتر ناظر به پیش از انقلاب اسلامی است، باعث بروز روحیه بدبینی در میان مردم جامعه نسبت به نخبگان و گروه‌های سیاسی شده است.
نتیجه‌گیری
حال به فرجام سخن و نتیجه‌گیری می‌رسیم. جان کلام این است که در اثر وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 شکل نظام سیاسی کشور عوض شد. با تغییر شکل نظام، سامانه مدیریتی کشور انتخابی شده است. در مقدمه قانون اساسی در فصول مقدمات قانون اساسی آمده است که اداره امور در جامعه از طریق مراجعه به آرای عمومی است که از طریق انتخابات صورت می‌گیرد.
در فصل سوم قانون اساسی، احزاب به رسمیت شناخته شده‌اند. پارلمان هم از الزامات نظام جمهوری است و از الزامات پارلمان هم وجود احزاب واقعی است. به تعبیر دیگر، تولد حزب و پارلمان در دنیا توأمان بوده است و به‌نوعی این دو نهاد مدنی همزاد بوده‌اند. در انگلستان هم که مهد دموکراسی است، این دو باهم پا به عرصه وجود نهادند.در فصل سوم قانون اساسی، احزاب به رسمیت شناخته شده‌اند. پارلمان هم از الزامات نظام جمهوری است و از الزامات پارلمان هم وجود احزاب واقعی است. ما در اینجا ظاهراً نهادهایی داریم. اما مشروطه هم مشکلش همین بوده است. یعنی درواقع کلیشه‌های جوامع مدرن را گرفته‌ایم اما تکنیک‌هایشان را نگرفته‌ایم. در ظاهر حزب داریم؛ اما تکنیک‌های کار تشکیلاتی را رعایت نمی‌کنیم که به علل آن پیش‌تر اشاره شد. بااین‌حال نباید ناامید شویم. چرا؟ به این دلیل که:
1. ما بخواهیم یا نخواهیم هرازچندگاهی انتخابات داریم و مردم ما با مفهوم صندوق، انتخابات و اثر رأی آشنایی پیدا کرده و می‌کنند.
2. تعداد افرادی که تحصیلات عالی دارند به نسبت قبل از انقلاب افزایش کمّی بسیاری داشته است.
3. نسبت جمعیت شهرنشین به روستایی معکوس شده است. در گذشته این نسبت، سی به هفتاد بوده است، اما اکنون برعکس شده است. جمعیت شهرنشین بالغ‌بر هفتاد درصد کل نفوس کشور ایران را تشکیل می‌دهد.
4. مطبوعات نیز از رشد فزاینده‌ای برخوردار شده است.
5. رشد کمّی و کیفی دانشگاه‌ها نسبت به پیش از انقلاب قابل قیاس نیست.
6. احزاب متعدد و متکثر با دیدگاه‌های مختلف شکل گرفته‌اند که البته از این بابت در اول راه هستیم.
این‌ها همه برای ما فرصتی است که باید از آن به نحو احسن استفاده کنیم. اما چگونه؟ و به‌قول‌معروف چه باید کرد؟
به گمان من حکومت‌داری محصول زندگی مدرن بشر است. نوع حکومت، تفکیک قوا، مجلس، دولت، قوه قضاییه، همه و همه ثمره اندیشه و تجارب بشری است. ما نیز باید بر پایه تفکر و تجاربی که در طول قرن‌ها آزمون‌وخطا به دست آورده‌ایم، کشور خود را وارد دنیای جدید کنیم. در این راستا باید به کشورهای هم‌سنگ و هم‌تراز خود که بنیادهای تاریخی و دینی و فرهنگی مشترکی با آن‌ها داریم ولی آن‌ها از ما پیشرفته‌تر هستند نگاهی بیاندازیم و از خودمان بپرسیم: آن‌ها جمهوری‌اند، ما هم جمهوری هستیم؛ آن‌ها پارلمان دارند، ما هم داریم؛ حزب دارند، ما هم داریم. نمونه‌های تک‌حزبی‌هایشان را هم می‌توانیم بسنجیم که نمونه موفقی هستند. دوحزبی‌های موفق هم در دنیا داریم و چندحزبی موفق هم در دنیا داریم. همه این‌ها را باید ازنظر گذرانده و ببینیم با توجه به ساختارهای فرهنگی و دینی و تاریخی ما کدام‌یک سازگارتر است.
با یک الگوگیری ساده و عبور دادن آن تجربه‌های موفق از صافی سنت‌های اصیل خودمان می‌توانیم به سامانه‌ای سازوار و سازگار با شرایط خودمان برای اداره کشور دست‌یابیم و این دور از انتظار و دسترس نیست.
سخن خود را با ذکر نکته‌ای ظریف و آموزنده به پایان می‌برم و آن اینکه: در ایران در همین چند دهه پیش، عده زیادی از فعالان سیاسی و مردم عادی حزب را یک پدیده غربی می‌دانستند. حتی گروهی مثل مؤتلفه قبل از انقلاب، خود را هیئت مؤتلفه می‌نامیدند. بعد از انقلاب هم مجوز فعالیت خود را به‌نام جمعیت، از کمسیون ماده 10 گرفتند و خوشبختانه چند سال قبل، نهایتاً نامشان را به حزب مؤتلفه تغییر دادند. این امر طلیعه و نشانه پیشرفت‌های مهمی است که در ذهن و زبان سیاست‌ورزان اتفاق افتاده است و امیدوارکننده است.
در ایران در همین چند دهه پیش، عده زیادی از فعالان سیاسی و مردم عادی حزب را یک پدیده غربی می‌دانستند. حتی گروهی مثل مؤتلفه قبل از انقلاب، خود را هیئت مؤتلفه می‌نامیدند. بعد از انقلاب هم مجوز فعالیت خود را به‌نام جمعیت، از کمسیون ماده 10 گرفتند و خوشبختانه چند سال قبل، نهایتاً نامشان را به حزب مؤتلفه تغییر دادند
یعنی همه جریان‌های موجود در ایران مثل جریان‌های ملی، ملی ‌ مذهبی، مذهبی هر طیف، به این باور رسیده‌اند که باید برای تکاپوهای سیاسی به‌دنبال تأسیس و تقویت نهادهای مدنی به‌معنی واقعی کلمه باشیم. البته این مهم تحقق نمی‌یابد، مگر اینکه حاکمیت نیز به این باور برسد و تمهیدی بیندیشد تا این فرهنگ از طریق احزاب دامن زده شود و همه حزب‌های موجود هم ان‌شاءالله به نهال تنومندی تبدیل شوند و بار توسعه کشور را بر دوش بکشند.

http://eradehmellat.ir/fa/News/212/بررسی-موانع-شکل‌گیری-نهادهای-سیاسی-و-مدنی-در-ایران-معاصر-مقاله-ارائه‌شده-در-همایش-بررسی-موانع-ساختار
بستن   چاپ