این کتاب در سال 2013 نوشته شده و در سال 1395 به فارسی برگردانده شده است و از جمله پژوهشهایی است که به بررسی سنت انتقادی در زمینه مطالعات برنامه درسی و آموزشی میپردازد. یکی از نقاط قوت کتاب، تلاش برای پیوند جنبشهای سیاسی در سراسر جهان برای ایجاد تغییرات است.
هدف از تألیف این کتاب استفاده از پداگوژی انتقادی در تبین مطالب در نظر گرفته شده برای رسیدن به اهداف خاصی است. پداگوژی انتقادی رویکردی است برای درک و فهم روابط مدرسه و جامعه از چشم انداز روابط اجتماعی موجود در تولید در قالب نظام سرمایهداری. این پداگوژی همچنین رویکردی عملی نسبت به تدریس، یادگیری و پژوهش است که از طریق گفتگوی انتقادی و تجزیه و تحلیل دیالکتیکی تجربه روزمره، تدریس را مورد تأکید قرار میدهد.
به طور خلاصه تعلیم و تربیت انتقادی، به تدریس با توجه به عمل انتقادی عنایت دارد. رویکرد آن دموکراتیک و هدفش ایجاد و برقراری برابری و عدالت اقتصادی و اجتماعی برای تمام گروههای قومی و نژادی است.
نویسنده در این اثر میخواهد به رابطه آموزش با دیگر نهادهای اقتصادی و سیاسی پی ببرد و همچنین به پرسش اصلی کتاب یعنی: آیا آموزش میتواند جامعه را تغییر دهد؟ از دیدگاه فعالان و منتقدان آموزش پاسخ دهد.
قسمتی از متن کتاب:
مدارس و دیگر مجموعههای آموزشی غیر از هویتسازی (مثبت و منفی)، بخشی از دستگاه فرهنگی جامعه نیز هستند. آنها سازوکارهایی کلیدی در تعیین چیزیاند که از لحاظ اجتماعی دانش مشروع ارزشگذاری و صرفاً مردمی تعبیر می شود. آنها همگام با نقش خود در تعریف بخش بزرگی از آنچه دانش مشروع تلقی میشود، در فرایندی هم مشارکت دارند که از آن طریق گروههای خاص منزلت مییابند و دیگر گروهها ناشناخته یا حقیر باقی میمانند. از این رو، در اینجا نیز مدارس مرکز مبارزات بر سر سیاستهای بازشناسی مربوط به نژاد/قومیت، طبقه، جنسیت، تبعیض جنسی، توانایی، مذهب و دیگر پویاییهای مهم قدرت به حساب میآیند. همچنین مدارس و برنامههای درسی، تحت تأثیر جنبشهای راستگرایان در جاهایی چون آریزونا همراه با حملات آن به دورههای درسی مطالعات قومی، بیش از پیش به مکانهایی برای تضاد شدید میان حافظه جمعی و فراموشی جمعی تبدیل شده اند؛ اینها فضاهایی برای کنش سیاسی و آموزشی نیز به حساب می آیند.
علیرضا مالمیر