موسیقی با آنکه در طی زمان پیش میآید و ساختارهایی پدید میآورد که دیدنی یا لمس کردنی نیستند، ماهیتاً چیزی عینی میآفریند که ظاهراً بیرون از وجود هنرمند و شنونده وجود دارد. از ویژگیهای موسیقی این است که حتی پس از آنکه به روی کاغذ میآید، وقتی به منصهی ظهور میرسد که اجرای زنده آن اتفاق بیفتد.
در واقع آنچه روی کاغذ تحت عنوان نت و یا پارتیتور نوشته و آورده میشود، مجموعهای از علائم و نشانهها و قواعد موسیقایی است که موفقیت آن وابسته به توانایی نوازنده و یا خواننده در اجرای آن خواهد بود؛ و این توانمندی چنانچه همراستا با اندیشهها و تفکر خالق اثر درباره زندگی باشد توفیق بیشتری در اثرگذاری بر مخاطب خواهد داشت.
احساس تشخیص یا شناخت زیبایی که در نتیجه حصول ادراک و یا مشاهده عینی زیبایی است، نقطه محوری و هسته اصلی شاخههای گوناگون هنر از جمله موسیقی است، این احساس شکلی از لذت است که در پی کشف یک توانمندی ذهنی و از سوی دیگر قدمی رو به جلو برای رشد آگاهی است. طرح این نکته خالی از لطف نخواهد بود که این احساس زیبایی شناختی را می توان به کمک موسیقی غم انگیز، تراژیک و ... پدید آورد اما باید دانست که این احساس در افراد، متکی بر هنجارها و آموزه هایی ست که جامعه بر اساس آن، شخص را شکل داده است.
زبان موسیقی، آفریدهای است اجتماعی، هر جامعهای موسیقی خاص خود را دارد که از انواع آوازها، رقصها، ملودیها و جملههای موسیقایی ترکیب شده است که در آن گروههای مختلفی از نتها در هم میآمیزند و واحدهایی تشکیل میدهند که خود، حالت های گوناگونی از زندگی پدید میآورند.
موسیقی به علت نداشتن واژه یا تصویرهای عکس مانند، به نظر میرسد که درونگراترین هنر باشد، اما در همان حال باتکیهبر نوعی از آگاهی، پیوندهایی میان شنوندگان پدید میآورد که از این منظر اجتماعیترین هنر خواهد بود. حالتهای درونی موسیقی تفسیری از زندگی به شکلی است که در اجتماع جریان دارد.
عقایدی که در موسیقی جاری است به چشم کسانی که در جستجوی آن نیستند نخواهد آمد، شخص ممکن است به اثری بزرگ و فاخر گوش دهد و آن را مجموعهای از اصوات خوشآهنگ بداند، چنانکه گویی خود را زیر دوش آبگرم هیجان شستشو میدهد. ولی درک واقعی و لذت بیشتر از موسیقی در پی پذیرفتن حضور انسان در آن اثر میسر میشود و همان مرحلهای است از تکامل ذهن و رشد آگاهی فرد نسبت به مسئله هنر و موسیقی.
اما سؤالی که در خلال این بحثها و صحبتها پیش میآید و بر واقعیت اثرپذیری موسیقی از شرایط اجتماع اشاره دارد اینست که؛ چرا موسیقی در هر عصری برای مردم اهمیت فراوان داشته است؟ چرا موسیقی دستخوش تغییرات و تحولات ریشهای شده است و هر بار مسائل تازهای فراروی آن گذاشته شده است؟
پاسخ به این سؤالات میتواند بسیار مبسوط و پیچیده باشد، لیکن چنانچه در سطور بالا مطرح شد مسئله تکامل ذهن و آگاهییافتن افراد هر جامعه در سطوح مختلف می تواند منجر به درک بهتر و متعالیتر موسیقی شود، و یقیناً این فهم اجتماعی تکامل معنای موسیقی را به دنبال خود خواهد داشت.
بگذارید در انتهای این بحث سوالی مطح نمایم، آیا تا کنون به این موضوع فکر کردهاید که ماهیت صدا چیست؟ ماهیت فیزیکی و متافیزیکی آن، صدا نامرئی است و وزن هم ندارد، اما بهراستی همین صدا، همین نغمه و آوا، چگونه در کسری از زمان احساسات و عواطف و روحیات ما را دگرگون میکند؟ لطفاً قدری تأمل، قدری سکون، قدری آرامش و تفکر...
این قبیل سؤالها ما را به همان مفاهیمی رهنمون خواهند ساخت که در موردشان صحبت کردیم و در نهایت تمرکز بر آنها راهی پیش رویمان خواهد گذاشت که بر دریافت شفافتر و آگاهانهتر موسیقی خواهد انجامید.
محمد هادی خوشکلام