در سدههای اخیر تاریخ ایران بسیاری از متفکرین بر شکاف ملت/حاکمیت انگشت نهادهاند و این شکاف را مشکل اصلی توسعه نیافتگی سیاسی ایران دانستهاند. بر اساس این نظریه، حاکمیت (دولت) ایران برخاسته از مردم نبوده است و مشروعیت و قدرت خودش را از منبعی غیر مردم کسب میکرده است. لذا ضرورتی واقعی به ارتباط و تعامل با مردم نمیدیده است و همواره حاکمیت (دولت) فراتر از طبقات و گروههای مختلف اجتماعی بوده است. حاکمیت (دولت) بهدلیل این استقلال نسبی از مردم، در مسیر استبدادی و دیکتاتوری حرکت کرده است و حرف خودش را بدون توجه به نظر مردم زده است. در این شرایط قدرت و ثروت بجای جریان از طرف ملت به سمت حاکمیت، از طرف دولت به سمت مردم سرازیر می شده است و لاجرم به وابستگی ملت به حاکمیت میانجامیده است.
در خیزشهای متعددی هم که از جانب مردم یا افراد برای تغییر این وضعیت صورت گرفته است –در صورت موفقیت- بعد از دوره کوتاهی از هرج و مرج و استقرار حاکمیت جدید، مجدداً همین مناسبات بازتولید شده است و گروه جدید خود را بینیاز از توجه به نظرات و خواست مردم دیده است.
این پدیده (شکاف ملت /حاکمیت و دولت فرا طبقاتی) مشابهای در تاریخ اروپا و غرب ندارد و همین موضوع باعث شده است که بسیاری از نظریات غربی درزمینهٔ توسعه سیاسی، در فضای ایران یا کشورهای مشابه کارکرد نداشته باشند و نتوانند گرهای از مشکلات توسعه نیافتگی ما باز کنند.
تنها نهادی که در این دوران طولانی توانسته است در برابر قدرت دولت و حاکمیت قرار گیرد، نهاد روحانیت بوده که منبع ثروت، دانائی و قدرت مجزائی برای خود داشته است و لذا در حداقل 500 سال اخیر توانسته است در برابر حاکمیت نقشآفرینی کند و در خیلی مواقع یا شریک در حاکمیت شده است و یا خود حاکمیت را به دست گرفته است.
اگر بر اساس این نظریه بخواهیم راه کاری را ارائه کنیم باید بگوییم تا زمانی که قاطبه مردم دارای ثروت، دانائی و در ادامه آن قدرت نباشند این شکاف پر نخواهد شد. تنها وقتی که توان عمومی جامعه بیشتر از توان حاکمیت باشد، میتوان توجه حاکمیت نسبت به رأی و نظر توده ملت را مشاهده کرد. پس لازم است مردم ثروت و دانائی را نزد خود انباشت کنند و با قدرت حاصل از آن حاکمیتها را به تمکین وادار نمایند.
به دلایل عدیدهای در تمام سدههای اخیر این اتفاق رخ نداده است و حتی بسیاری از رخدادها باعث افزایش قدرت حاکمیت هم شده است. مثلاً اصلاحات ارضی با تقسیم زمینها بین کشاورزان خرد، گرچه به این اقشار در بهبود شرایطشان یاری رسانید ولی در عمل قدرت زمین داران بزرگ را که میتوانستند قدرت شاه و حاکمان ولایات را محدود کنند از بین برد و این قدرت را به واحدهای بسیار کوچک و قابل کنترل تقسیم کرد. یا ملی شدن صنعت نفت گرچه شرایط را برای زندگی بهتر میلیونها ایرانی فراهم کرد اما منبعی بیبدیل در اختیار حاکمیت قرار داد تا بتواند برتری خود را بر مردم افزایش دهد. دولتی کردن کارخانهها و... نیز چنین اثری را داشته است و گرچه به بهبود شرایط کارگران در بسیاری از موارد منجر شده است ولی در نگاهی کلان، قدرت حاکمیت را افزایش داده است.
حال در عالم واقعیت چگونه میتوان در شرایط کنونی، این دانائی و ثروت را در نزد ملت انباشت کرد و بر اساس آن قدرت آفرید، بحثی مفصل و پیچیده است و به تدریج در مورد آن بحث و گفتگو خواهیم کرد. اما تشکیل و ایجاد نهادهای مستقل در تمام حوزهها و بخشهای مختلف قدم اول در این مسیر است. این اقدام بیشک با مقاومت یا کارشکنی حاکمیت (دولت) روبهرو خواهد شد و این ما هستیم که باید بتوانیم بر اساس تجربه و دانائی خویش این امر را به سامان برسانیم و فرایند توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را سرعت ببخشیم.
و در انتها توصیهای خام به ایرانیان خارج از کشور داریم. اگر دل درگرو ایران دارید و میخواهید در مسیر توسعه و پیشرفت ایران کاری انجام دهید به افزایش ثروت و دانائی (به معنای عام) ملت ایران کمک کنید. آنچه اکنون مشاهده میشود بخشی خارج کردن ثروت و دانائی از ایران است که خواسته یا ناخواسته توسط شما رقم میخورد و بخشی نیز جدل بر سر کسب حاکمیت در ایران است که نهایتاً این چرخه را تغییر نخواهد داد.
در کشورهای بسیاری که گروههای انبوهی از مهاجرین در خارج از کشور مادر دارند، ایشان منبعی برای انتقال سرمایه و ثروت یا دانش و آگاهی به داخل کشور هستند (مشابه هندوستان) و این باعث شده است که مسیر توسعه سیاسی در این کشورها تسهیل گردد. شیوه این انتقال دانش و ثروت در فرایندی تعاملی بین مردم سرزمین اصلی و مهاجرین مشخص خواهد گردید. طبعاً مشابه هر کار دیگری محدودیتها و مشکلات بسیاری در این زمینه وجود دارد که باید به تدریج مورد مداقّه و موشکافی قرار گیرد و حل و فصل گردد.