جامعه امروز ایران علیرغم تمامی تلاشهای بی حاصل و پرهزینه از نیمه دوم دولت قاجاری تاکنون و با توجه به فلسفه ایجاد دولت و ملت بعد از مشروطه بر اساس وحدت زبانی و فرهنگی و تاریخی همچنان سرسختانه در جهت حفظ هویتهای متفاوت و چندگانه و موزائیکی خود مبارزه کرده و از نفس نیفتاده و بهجرئت میتوان گفت هویت چندهزارساله این سرزمین بر مبنای این چندگانگی و وحدت در عین کثرت بنا نهاده شده و توانسته مجموعه بزرگی از اشتراکات را در بین ساکنان این سرزمین و سرزمینهای اطراف که امروز منفک و در جغرافیای سیاسی جداگانه هستند را پدید بیاورد؛ ولی تمامی این اشتراکات بیشمار نمیتواند نافی تفاوتهای فرهنگی و زبانی و تاریخی اتنیک ها و نادیده انگاری آنها باشد.
اگر در ورود به قرن بیستم ناسیونالیسم و ملی گرایی افراطی اصلیترین سنگ زیربنای ایجاد دولت ملتهای مدرن در کشورهای اروپایی و آمریکایی بود و این تفکر عامل بسیاری از مصیبتهای بشری من جمله جنگهای خانمان سوز اول و دوم جهانی و ظهور و بروز دولتهای فاشیستی چون آلمان نازی و غیره بود.
ولی بعد از این همه هزینههای گزاف دول غرب فهمیدند به جای حذف دیگری متفاوت باید به این تفاوتها از حیث جنسیتی و نژادی و فرهنگی و مذهبی و زبانی احترام گذاشت و از آن حمایت کرد و به آن نه به عنوان تهدید بلکه یک فرصت نگاه کرد و فضای بودن و رشد را برای همه به صورت عادلانه ایجاد کرد.
برای حل چندگانگی فرهنگی و زبانی و جنسیتی و مذهبی در کشور ایران؛ ابتدا باید یاد آور شد موضوعی که هزاران سال در این سرزمین امری طبیعی بوده چرا امروز به عنوان یک تابو و تهدید معرفی میشود؟ آیا این یک مسئله و مشکل واقعی است یا ساخته ذهن بعضی از افراد متعصب؟
در وهله دوم آیا تعریف این موضوع ذیل واژههای اقلیت و اقوام خود به این مسئله دامن نمیزند؟ آیا جز این است که این چندگانگی هویتی همان اجزاء تشکیل دهنده ملت و هویت اصلی ایران امروزی هستند و با تعریف اینها ذیل قومیت و اقلیت اولین گامها را در حذف این اجزا از هویت و ملت ایرانی برداشته و آنها را به حاشیه میرانیم.
تقریباً در این صد و اندی سال اخیر بعد از مشروطیت نگاه حکومتها و روشنفکران و سیاسیون مرکزی به این موضوع منفی و حذفی و امنیتی و آمیخته با تهمت و افترا بوده و تمامی تلاشها در راستای انکار و حذف تحریف بوده است. موضوعی که تقریباً دنیای غرب، بعد از جنگ جهانی دوم، فهمید دیگر جوابگو نیست و از نظر هزینه و فایده نیز به صرفه نیست و این نوع نگاه به جای حل موضوع حرکت به طرف بحران سازی و تنش بیشتر است.
برای رشد و توسعه پایدار و جهت ایجاد تمدن ایرانی؛ رعایت قواعد دموکراسی و تلاش در جهت استقرار آن بدون هیچ قید و شرطی و قبول واقعیت چندگانگی هویتی این سرزمین و تلاش برای تمرکز زدایی و ایجاد سیستمهای حکومتی فدرالی و غیرمتمرکز و مبارزه با نژادپرستی و تدوین قوانین مدرن؛ و تمیز قائل شدن مابین وطن پرستی و نژادپرستی و راسیسم و ایجاد فرصتهای آموزشی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی برای همه بدون توجه تفاوتها الزامی است.
در پایان پیشنهاد میکنم که احزاب تحول گرا و پیشرو در زمینه رفرم اجتماعی و توسعه دموکراسی منجمله حزب اراده ملت ایران بخشی از امکانات و پتانسیل خود را صرف تحقیق و شناخت دقیق و عمیق و ارائه راه حل در این موضوع بسیار مهم نمایند.
داریوش محمدی