وقتی اکثریت جامعهای معترض به وضع موجود هستند و بارها از کانالهای مختلف اعم از احزاب، گروهها و افراد یادآوری میشود و بدان وقعی گذاشته نمیشود؛ دیگر چه میتوان گفت. وقتی ساختار معیوب اجازه هیچگونه اصلاحی را نمیدهد، تلاش برای متقاعد کردن چه نتیجهای میتواند داشته باشد. گوشزد کردن بدیهیات حکمرانی چه فایدهای دارد، بارها و بارها تأکید مؤکد میشود که حکومت در بستر حکمرانی حزبی میتواند پاسخگوی مطالبات مردم باشد اما چه سود؟! کو گوش شنوا؟!
وقتی مصائب این ملک و ملت، حداقل در یکصد سال اخیر مرور و بازخوانی میشود، عمق فاجعه بهتر فهمیده میشود. بیشتر از این چه میتوان گفت؟ در خانه اگر کس است یک حرف بس است. آن حرف ضرورت حکمرانی حزبی بر بستر گفتگو و تعامل همه آحاد مردم، یعنی دموکراسی، جامعه مدنی، انتخابات آزاد و … است. واقعاً چه میتوان گفت، چرا این تقابلهای آزاردهنده را که در سپهر سیاسی اتفاق میافتد پایانی نیست، واقعاً در راستای کدام منفعت ملی میتوان آنها را ارزیابی کرد. برای نمونه، آیا این تورم روزافزون و مهار گسیخته، منفعت ملی است؟
… بگذریم! دیگر نوشتنم نمیآید…