کجای کار میلنگد که نمیتوانیم با هم گفتگو کنیم. مگر مدعی نیستیم امکان حلوفصل معضلات و مشکلات در بستر گفتگو فراهم میآید. پرواضح است که احزاب علیالقاعده و بنا به ماهیت وجودیشان در سطح کلان کشور تنها راه برونرفت از معضلات و مشکلات پیشرو را استقرار حکمرانی حزبی بدانند لکن چگونه است که تلاش نمیشود بسترها و زمینههای شکلگیریاش را که از جمله و بالضروره از رهگذر نهادینهشدن فرهنگ گفتگو علیالخصوص در سپهر پرالتهاب سیاسی محقق گردد.
گفتگو از امور سهل و ممتنع است. درعینحال که به نظر ساده و آسان میرسد کار بسیار سخت و دیریابی بوده و مستلزم رنجبردن بسیار است. فضای امروز جامعه از هر سمت و جانبی که نگریسته شود مالامال از انواع مرارتهای ناشی از تجربههای زیستهیِ متفاوتِ پر اضطرابِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ... عبرت آموز است که در صورت انباشت روز افزون و فقدان اراده معطوف به تدبیر با هدف تعدیل، به مرز انفجار رسیده تبعات جبران ناپذیری برای این مرز و بوم در پی خواهد داشت.
پس ضرورت دارد مدیریت کلان کشور ضمن تمهید سازوکارهای گفتگوی سازنده در سطح ملی که قبل از هر چیزی مستلزم پذیرش و به رسمیت شناختن دیگری و احیای طبقه متوسط با رویکرد تأمین منافع ملی و تقویت جامعه مدنی است که اکنون در بدترین وضعیت ممکن قرار دارد، باورمندی و پایبندی خود را به الزامات حکمرانی حزب در نظر و عمل به منصه ظهور برسانند.
رحیم حمزه