میرزا محمدتقی خان فراهانی در سال 1186 خورشیدی در اراک متولد شد و در بیستم دیماه 1230 خورشیدی در کاشان کشته شد. او نخستین صدراعظم ناصرالدینشاه بود و مجموعاً 39 ماه در این مقام بود. او را میتوان یکی از نخستین معماران نوسازی نظام حکمرانی ایران به شمار آورد. اقدامات و اصلاحات وی اثری انکارناپذیر بر دورههای بعد بر جای گذاشت. بسیاری از دولتمردان مصلح و متجدد عصر ناصری و مظفری که توانستند جریان تجددخواهی را در ایران پیش ببرند از برکشیدگان امیرکبیر بودند. صدارت امیرکبیر همزمان با نابسامانیهای سیاسی - اقتصادی بود. موقعیت ژئوپلیتیک ایران بهعنوان همسایه امپراتوری روسیه و نیز همسایگی با امپراتوری، بهواسطه شبهقاره هند، ایران را به عرصه رقابتهای بینالمللی تبدیل کرده بود.
میرزا محمدتقی خان امیرنظام، فرمانده نیروهای نظامی کشور بود. ناصرالدینشاه با حمایت نیروهای او بر رقبا پیشی گرفت و بر تخت نشست و سپس با حفظ سمت به منصب صدارت گماشت و این به این معنی بود که امیرکبیر هم رئیس نیروهای کشوری و هم لشگری ایران بود و دستی گشاده بر امور کشور پیدا کرد. چنین موقعیتی در اختیار کمتر کسی در تاریخ ایران قرار گرفته است. شرایط پس از شکست در جنگهای ایران و روسیه، رکود در تجارت، غرامت و بدهیهای خارجی، امیرکبیر را بر آن داشت تا اقداماتی در جهت بهبود وضعیت اقتصادی کشور انجام دهد. تنظیم امور مالی، بهبود کشاورزی، بازرگانی و همچنین صنعت کشور موردتوجه وی قرار گرفت. او از ایجاد صنایع جدید حمایت کرد. در راستای حمایت از تولیدات این صنایع بر سر استعمال کالاهای خارجی مانع ایجاد کرد. تجارب سفرهای خارجی او در مأموریتهایی به مسکو، پترزبورگ، ایروان، و عثمانی او را بر آن داشت تا تأمین نظم و امنیت، اصلاح اداری، مالی، اقتصادی و مبارزه با فساد و توجه به توسعه علمی کشور با زمینهچینی برای تأسیس دارالفنون را در اولویت برنامه خود قرار دهد.
از میان سفرهای خارجی میرزاتقیخان قبل از صدارت، سفر به روسیه و ایروان از جهت آشنایی او با پیشرفت و توسعه صنعتی روسیه حائز اهمیت دانست. این آمدوشدها در باروری ذهن امیرتاثیری بهسزا گذاشت و او را با جهانی متفاوت با عرصه سیاست سنتی ایران آشنا کرد و درهای دنیای خارج از ایران را به روی او گشود. سفر سوم او برای مذاکره بر سر حل مشکلات مرزی میان ایران و عثمانی انجام شد. حضور نمایندگان دو امپراتوری انگلیس و روسیه در این مذاکرات امیرکبیر را درگیر سیاستهای دول قدرتمند کرد.
از دیگر رئوس اقدامات او را میتوان تأمین امنیت در جادهها و راهها، تدوین قوانین و مقررات در جهت تأمین عدالت کیفری، ساماندهی نیروهای نظامی و انتظامی، تأسیس سازمان خفیه برای مبارزه با فساد درباریان و شاهزادگان، و ظلم نیروهای نظامی و انتظامی بر مردم، امنیت ملی از طریق مبارزه بانفوذ انگلیس و روس دانست.
رویکرد امیرکبیر آشکارا با سنت سیاسی در ایران متفاوت بود. او جلوههایی از سیاست مدرن را وارد سیاست ایران کرد و وجهی آغشته به مدرنیته به اقتصاد قاجاری داد. میتوان شیوه حکمرانی او را دولتی، مقتدرانه و با مسامحه، توتالیتر دانست. هرچند این موضوع را نمیتوان غیرطبیعی دانست چرا که دهها سال طول کشید تا اندیشه آزادی، توجه به حقوق انسانی، اندیشیدن بهنظام مشروطه و حتی جمهوری وارد فضای سیاسی ایران شود و به انقلاب مشروطیت در ایران منجر شود. کافی است توجه کنیم که فرمان مشروطیت 55 سال پس از برکناری امیرکبیر صادر شد. اصلاحات امیرکبیر بیش از آنکه لایههای مختلف جامعه و ذینفعان سیاستهای او را مدنظر داشته باشد، منابع مالی حکومت قاجار برای ادامه سلطه استبدادی را تقویت کرد. حتی میتوان با الهام از مفهوم توسعه نامتوازن، اقدامات امیرکبیر را اصلاحاتی نامتوازن دانست که پایه های قدرت سلطنت قاجار را در برابر جامعه تقویت کرد و حتی اقداماتی مانند ممنوعیت بستنشینی در کنار فقدان قانون و عدلیه نیز مردم را در برابر ظلم دیوان بیپناه رها کرد و هرگونه مقاومت اجتماعی و مطالبهگری و دادخواهی را دشوار کرد. ایجاد روزنامه وقایع اتفاقیه اقدامی درخشان بود؛ اما منحصر بودن اخبار آن به خبرها و رویدادهای دربار و دیوان را نیز میتوان از این دریچه تحلیل کرد. این اقدام میتوانست توسعه یابد و کمک کند تا بخشهای مختلف جامعه هم رسانه خود را پیدا کند؛ اما توقف آن در همان مرحله اول تنها به ایجاد انحصار رسانهای دولت انجامید و چاپ نشریات و روزنامههای غیردولتی تنها بهصورت شبنامه و مخفی و یا در خارج از مرزها (برای مثال در استانبول و هندوستان و اروپا) امکانپذیر بود و ورود آن به کشور نیز غیرقانونی و همراه با مجازات بود.
اقدامات او هرچند با موفقیتهایی نسبی در عرصه اقتصاد همراه بود؛ اما اصلاحات او در زمینه سیاسی نتوانست ماهیت سیاسی و شیوه کشورداری دولت قاجار را چندان متحول کند. بهعبارتدیگر تئوری حکمرانی، تغییر چندانی نکرد و اصلاحات او پس از مرگش بیفروغ و فراموش شد. شاید بتوان ریشهنگرفتن اصلاحات و اهداف او را به غیردموکراتیک بودن آن نسبت داد. چرا که برای مثال اگر این اصلاحات برآمده از خواست عمومی بود و اگر بخشهایی از جامعه از آن آگاهانه حمایت مستمر میکرد، مرگ یک شخص آن اقدامات را منتفی نمیکرد و دهها سال به محاق نمیبرد. بلکه جریان اجتماعی - سیاسی ادامه مییافت و تلاش میکرد تا چهرههای درخور دیگری را جایگزین امیرکبیر کند. امیرکبیر به مدت 39 ماه مورد حمایت شاه بود؛ اما همانطور که گفته شد تئوری سیاسی و ساختار قدرت تغییری نکرده بود. قدرت شاه مطلقه بود و اصلاحات او نیز مخالفانی در ساختار قدرت قاجار داشت. امیر به جز شاه حامی و سربازی نداشت. برداشتهشدن حمایت شاه کافی بود تا امیر تنها بماند و متوقف شود.
http://eradehmellat.ir/fa/News/1929/نگاهی-به-اصلاحات-اقتصادی-سیاسی-امیرکبیر؛-صدراعظم-مقتدر-قاجاری