اول دیماه عباس شیبانی پزشک و سیاستمدار ایرانی در سن 91 سالگی درگذشت. وی فعالیت سیاسی خود را از 19 سالگی آغاز کرد و تا سال 1357 حدود 13 سال در زندانهای رژیم پهلوی به سر برد. او ابتدا و در دوران دانشجویی بهعنوان یکی از طرفداران نهضت ملیشدن فعالیت میکرد. بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332، ابتدا جزو نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی شد؛ ولی به علت تمایلات مذهبی که داشت بعداً در پایهگذاری نهضت آزادی ایران مشارکت نمود.
در سالهای بعد از 1342 و شروع فعالیتهای سیاسی آیتالله خمینی بهتدریج به این جریان نزدیک شد و معتقد بود که نهضت آزادی از شرایط زمانه خویش عقب مانده است و اکنون این آقای خمینی است که پرچمدار مبارزه واضحی با شاه میباشد. گرچه در تمام این سالها ارتباط خود با آیتالله طالقانی و نهضت آزادی را حفظ نمود.
بعد از انقلاب مسئولیتهای متعددی را در مناصب مختلف انتصابی و انتخابی (وزارت کشاورزی– مجلس خبرگان قانون اساسی– شورای انقلاب– مجلس شورای اسلامی– شورای شهر تهران) بر عهده گرفت و دو دوره نیز کاندید ریاستجمهوری شد که ناکام ماند.
بعد از تشکیل حزب جمهوری اسلامی به این حزب پیوست. با انحلال این حزب در سال 1366 وی بهتدریج به احزاب اصولگرا نزدیک شد و در سالهای آخر فعالیت سیاسی خویش در دو تشکیلات جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی و انجمن اسلامی پزشکان ایران (هر دو از تشکیلات اصولگرا) عضویت داشت. روند فعالیت سیاسی وی نشان میدهد که گرچه هیچگاه در تشکیلات سیاسی که عضو آنها بوده است سمت بالائی را نداشته، اما خود را مقید به حضور در تشکیلات سیاسی میدانسته و همواره در قالب تشکیلات سیاسی فعالیت میکرده است.
روایت احمد حکیمیپور از ماجرای پالتوی معروف عباس آقای شیبانی (مصاحبه با روزنامه هممیهن)
»شما در دورههای مختلف با مرحوم شیبانی همکار بودید. ویژگی بارز و وجه تمایز مرحوم شیبانی را چه میدانید؟
من در مجلس چهارم و دوره چهارم شورا با ایشان همدوره بودم. آنچه از ایشان در ذهن من است، این است که مرحوم عباس شیبانی، صریح و صادق و بسیار سادهزیست بود و اهل ریختوپاش نبود و نسبت به هزینههای زاید بسیار حساس بود. ایشان روی تغییر دکور و صندلیها بسیار حساس بود و نسبت به این مسائل مدام تذکر میداد. در جلسات مشترک مجلس با دولت هم همیشه روی این مسائل تذکر میداد و بر کنترل هزینهها تأکید داشت. بهخصوص در دوره سازندگی و مجلس چهارم آقای شیبانی به این مسائل بسیار حساس بود که مبادا مسیری انتخاب شود که از سادهزیستی دوران انقلاب فاصله بگیریم. در ماجرای استان شدن قزوین هم ایشان صرفاً بهخاطر هزینه بالای این تصمیم، با آن مخالفت کرد.
خود ایشان هم سادهزیستی را رعایت میکردند؟
ایشان غذای خود را از خانه میآورد و جایی نزدیک هیئترئیسه را انتخاب کرده بود و ناهار خود را آنجا میخورد و شنیده بودم حقوقی از مجلس دریافت نمیکرد و به شور اولیه انقلابی اعتقاد داشت. خودش هم عملاً از موتور مجلس استفاده نمیکرد. بهرغم اینکه آقای شیبانی فرد بیبضاعتی نبود، به این مسائل اعتقاد داشت. یکبار در دولت آقای مرحوم هاشمی در جلساتی که بین دولت و مجلس بود، ایشان به آقای هاشمی گفت پالتویی که تن من است سالها تن پدر همسرم بوده و امروز تن من است. البته آن زمان صحبتهای ایشان را جدی نمیگرفتند.
ایشان بهرغم عضویت در نهضت آزادی بعداً در میان گروههای اصولگرا قرار گرفتند. دلیل این تغییر چه بود؟
مرحوم شیبانی حساسیت جناحی نداشت، ولی نسبت به مسائلی که به حقوق مردم باز میگشت حساس بود. هرچند در طیفبندی، اصولگرا محسوب میشد، اما در مجلس دوم ایشان در لیست جریان اصلاحطلب هم قرار گرفته بود. وقتی بازرگان فوت کرده بود، بهخاطر میآورم ایشان در مجلس با همان پالتوی معروف، در حال کپیکردن وصیت مرحوم بازرگان بود و از مرحوم به نیکی یاد کرد. در شورا هم روی حقوق مردم و بیتالمال حساس بود. خداوند روح ایشان را شاد کند. جزو کسانی بود که به اصول انقلاب پایبند بود و تا آخر عمر به این اصول وفادار بود.»
بخشی از صحبتهای دکتر عباس شیبانی:
«بازرگان اعتقاد به دمکراسی غربی، پارلمان و اصلاحات در داخل رژیم پادشاهی و موافقت شخص شاه داشت؛ چون فکر نمیکرد که سلطنت را هم میشود حذف کرد. اصولاً بازرگان اختلاف مهمی با جبهه ملی در روش مبارزه نداشت؛ ولی مذهبیتر بود و جبهه ملی به مذهب اعتنایی نداشت. خلاصه ما به این دلایل، نهضت آزادی را در سال 40 تشکیل دادیم. از سال 42 به بعد بهتدریج یک تفاوت مهمی که با مبارزات پیشین به نحو برجستهتری پیدا شد، طرح صریح امام بود که اصلاً نظام سلطنت نباید باشد. نه این که شاه فقط نباشد یا شاه اصلاح شود؛ بلکه نظام سلطنت، اصولاً یک نظام نامشروع و فاسد است. درحالیکه نهضت آزادی و دیگران بیشتر به شخص شاه منتقد بودند. واقعیت این است که ما باانگیزه مقدسی، نهضت آزادی را راه انداخته بودیم؛ ولی وقتی امام را شناختیم، دیگر دیدیم خط درست همین است. باتوجهبه ایدههای امام و نتایجی که از حرکتش میدیدیم و ایمان وسیع و بینظیر مردم به ایشان و جامعیت و صداقت ایشان که چطور مبارزات پراکنده را به بزرگترین انقلاب مردمی تبدیل کرد، مشاهده کردیم و برای من که خودم در تأسیس نهضت آزادی دست داشتم، مسجل شد که دیگر تاریخ مصرف نهضت آزادی تمام شده و نهضت از مردم عادی هم عقبمانده و دوران همه آن گروههای سابق ملی مذهبی، چپ و لیبرال به پایان رسیده است.»
افشین فرهانچی